- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بعضی افراد ترجیح میدهند با کسی ازدواج کنند که توانسته باشد در زندگی موفقیتهای چشمگیری در زمینههای تحصیلی و حرفهای کسب کند ، خیلی پولدارتر باشد یا در جوانی مدیر شده و خودساخته باشد. اما گاهی اوقات وقتی میزان موفقیت یک نفر افزایش قابلتوجهی پیدا میکند، نگرانی از ازدواج با او هم شروع به افزایش میکند. برای این موضوع البته دلایلی هم ذکر میشود. این که فرد موفق همسرش را دست کم خواهد گرفت یا این که ممکن است فرد موفق نتواند همراهی یک نفر دیگر را بپذیرد و عادت او به استقلال در زندگی مشترک مسئلهساز شود و ... اما آیا واقعا این نگرانیها بهجا هستند؟
خوشخیالی را کنار بگذاریم
شاید شما هم عبارات ناخوشایندی از این دست را شنیده باشید که «فلانی از همسرش سرتر است»، عبارت زشتی که طی آن گوینده به خود اجازه میدهد دست به مقایسه بین دو همسر بزند و سپس با توجه به معیارهای شخصیاش یکی را جلوتر از آن یکی در نظر بگیرد و البته این قضاوت را با دیگران هم در میان بگذارد. متاسفانه چنین قضاوتهایی، غالبا به روابط بین همسران آسیب میزند. درباره موقعیت مدنظر ما، یعنی وقتی یکی از همسران موفقیت قابلتوجهی دارد، احتمال بیان شدن چنین قضاوتهایی میتواند افزایش پیدا کند و بر همین مبنا هم این تصور که چنین موقعیتی چالش اضافهتری ندارد، خوشخیالی است. اما آیا انجام چنین قضاوتهای غیراخلاقی به آن معناست که ازدواج یک نفر با شرایط معمولی با فردی موفقتر از خود، به صورت کلی خطاست؟
5 موقعیتی که مسئله را پیچیده میکند
اظهارنظرهای بیجای دیگران قطعا دلیل خوبی نیست برای این که کل موضوع ازدواج در این شرایط را زیر سوال ببریم اما میتواند به ما هشدار بدهد که دست کم متوجه چالشهای احتمالی این سبک ازدواجها باشیم. پنج مورد ی که در ادامه میگوییم از چالشهایی است که در ازدواج با یک فرد بسیار موفق میتواند بیشتر از شرایط عادی روی دهد. البته صرف بیشتر بودن احتمال بروز این چالشها به معنای آن نیست که ازدواج با این افراد همیشه با مشکل روبهرو میشود بلکه هدف، قدم برداشتن آگاهانه در این زمینه است.
اعتمادبهنفس شکننده| اگر این آگاهی را درباره خود دارید که اعتماد به نفستان در وضعیت مطلوبی نیست، در خصوص وارد رابطه شدن با فردی بسیار موفق، محتاط باشید چرا که بودن در کنار فردی موفق، میتواند مسیر بهبود را برای شما دشوارتر کند. البته در چنین شرایطی، فارغ از هر چیزی، ضروری است در اولین فرصت روی موضوع اعتماد به نفس خود کار کنید.
هدفهای مبهم در زندگی| اگر هنوز هدفهای روشنی در زندگی برای خود ندارید، برای ورود به چنین رابطهای احتیاط بیشتری داشته باشید چراکه در وضعیتی که شما هنوز مسیرتان را پیدا نکردهاید، همسرتان موفقیت های چشمگیری کسب کرده است و این مسئله میتواند احساس عقبماندن را تشدید کند.
اهمیت بالای نظر دیگران| اگر نظر اطرافیان برای شما اهمیت زیادی دارد، برای وارد شدن به چنین رابطهای بیشتر احتیاط کنید چراکه تفاوت وضعیت شما با همسر آینده، همانطور که اشاره شد میتواند اظهارنظرهای ناخوشایندی را از سوی اطرافیان به دنبال داشته باشد.
اعتقاد به سبکزندگی سنتی| اگر پسری هستید که در فکر ازدواج با دختری بسیار موفق هستید، دقت داشته باشید که لازم است درخصوص نگرش خود درباره ازدواج، با خود صادق باشید. اگر رابطه سنتی بین زن و مرد در موضوع ازدواج، از دید شما مطلوب است، پس بهتر است وارد رابطهای که زن برای خود هویت مستقل تعریف کرده و تمایل به پیشرفت در او بالاست، نشوید چرا که با این کار هم خودتان را آزار خواهید داد و هم ازدواج پرچالشی انتظار شما را خواهد کشید.
رویای اولین اولویتهمسر بودن| افراد موفقی که با تلاش شخصی فراوان توانستهاند مسیری را طی کنند، قطعا در مسیر موفقیت، ناچار شدهاند از بخشهای دیگر زندگی و از جمله زندگی شخصی و خانوادگی خود بگذرند. پس اگر دوست دارید همسر آینده شما، اولویت بالایی را برای شما در نظر بگیرد، شاید لازم باشد در این باره کمی بیشتر تامل کنید و با شناخت بهتری از فرد مقابل خود، وارد چنین رابطهای شوید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
جنجال اینستاگرامی ستاره آرژانتینی
توهین باورنکردنی مسی به مفسر معروف
جیمی کاراگر، ستاره سابق لیورپول، مدعی شد که لیونل مسی به خاطر انتقاد از انتقالش به پیاسجی به او توهین کرده است. مسی تابستان امسال از بارسلونا جدا و به عنوان بازیکن آزاد به پاری سن ژرمن منتقل شد اما به نظر میرسد که نتوانسته هنوز با ترکیب این تیم سازگار شود. ابتلای او به کرونا در تعطیلات کریسمس و سال نوی میلادی نیز کار را برای او دشوارتر کرد و این بازیکن چند هفتهای است که نتوانسته برای تیمش به میدان برود. با این حال این ستاره آرژانتینی از انتقادهایی که از حضورش در پی اس جی میشود چندان راضی و خوشحال نیست و این موضوع را به کارشناس شبکه اسکای اسپورت نشان داده است. کاراگر شب گذشته پس از شکست واتفورد برابر نوریچ گفت: «پس از برنامه «Monday Football Night» بود که پیامی خصوصی روی اینستاگرامم دریافت کردم. این پیام از سوی خود مسی بود. دوست ندارم این پیامهای خصوصی را نشان دهم اما او اساسا من را الاغ خطاب کرد.» انتقاد کاراگر از مسی و مطرح کردن این موضوع که او نتوانسته در ترکیب پی اس جی جا بیفتد به مذاق این ستاره آرژانتینی خوش نیامده است.این ادعای کاراگر باعث شد که گری نویل، دیگر مفسر این شبکه، به همراه دیو جونز، مجری این برنامه، نتوانند جلوی خندهشان را بگیرند اما این مدافع سابق لیورپول ادامه داد: «اگر مسی آن برنامه را دیده پس امیدوارم این برنامه را هم ببیند چون لیونل، من واقعا دوستت دارم. تو بهترین بازیکن تاریخ هستی و در مقایسه با تو من الاغ بودم.» کاراگر با اشاره به شرایط این بازیکن در پارک دو پرنس ادامه داد: «بپذیر که تو در این تیم جا نیفتادی. تو به اندازه کافی خوب بازی نکردهای، حتی اگر در تابستان قهرمان کوپا آمهریکا شده باشی. این اتفاق برای این که محمد صلاح از ترکیب منتخب سال فیفا بیرون بماند کافی نیست.» این مفسر شبکه اسکای اسپورت در واقع به حضور نداشتن محمد صلاح در ترکیب منتخب سال 2021 اشاره دارد که از سوی فیفا اعلام شد، اتفاقی که تعجب بسیاری را به دنبال داشت به خصوص که این بازیکن مصری جزو سه نامزد نهایی دریافت جایزه بهترین بازیکن سال قرار داشت.
شمارش معکوس برای محکومیت یک میلیون یورویی
رادو، دردسر بزرگ درویش و سرخ ها
بوژیدار رادوشوویچ دروازهبان تیم فوتبال پرسپولیس پس از این که ۱۷ آذر تهران را با تصمیم یک طرفه ترک کرد، پس از گذشت نزدیک به ۴۰ روز، فسخ یک طرفه قراردادش را نیز در دستور کار خود قرار داد تا بابت دو فصل دیگر نزدیک به ۹۴۸ هزار یورو به همراه 5 درصد سود سالانه طلبکار شود؛ رقمی که احتمالا به یک میلیون یورو خواهد رسید. نامه شکایت رادو از پرسپولیس در حالی به تازگی در اختیار کمیته انضباطی فیفا قرار گرفت که او آخرین بازمانده از نسل کرواتهای دوران درخشان برانکو ایوانکوویچ بود. رادو با پرسپولیس در هر پنج فصل قهرمانی متوالی این تیم در لیگ برتر حضور داشت اما هرگز نتوانست تبدیل به دروازه بان اول این تیم شود. با این حال رادو با کج سلیقگی محمدحسن انصاریفرد مدیرعامل وقت پرسپولیس در فصل ۱۳۹8-۱۳۹9 قراردادی به مدت سه فصل با سرخها تمدید کرد تا از همان نخستین روزهای امضای قرارداد مخالفانی را در تیم و بین منتقدان پیدا کند. وقتی قرارداد رادو با پرسپولیس برای سه فصل تمدید شد، نخستین منتقدان خود را در رختکن پیدا کرد. سیدجلال حسینی، علیرضا بیرانوند، کمال کامیابی نیا و امید عالیشاه جزو بازیکنانی شدند که موضع گیری های تندی را در خصوص این بازیکن و تمدید قراردادش با مبلغی بسیار گران قیمت به ارزش ۳۰۰ هزار یورو در فصل اول با افزایش ۲۰ درصد سالانه در سال دوم و سوم داشتند .دیدگاهی که پیش کسوتانی نظیر حسین عبدی، جواد منافی، ناصر ابراهیمی و... هم در گفت وگوهای خود داشتند اما انصاریفرد برای این که ثابت کند میتواند یکی از بدترین مدیران تاریخ باشگاه پرسپولیس از حیث عقد قرارداد شود، بدون توجه به تمام این مسائل این کار را انجام داد. بعد از انصاری فرد نوبت به جعفر سمیعی رسید تا با بی تفاوتی به مطالبات رادو مشکلات را دوچندان کند. نحوه برخورد سمیعی و دستاندرکاران باشگاه با رادو به قدری خارج از عرف بود که باعث شد دروازهبان کروات چندین بار با نامههای کتبی هشدار لازم برای فسخ قرارداد را بدهد اما میانجیگری یحیی مانع از این اتفاق شد. مجید صدری سرپرست پیشین پرسپولیس نیز در برخورد با رادو همان راهی را رفت که سمیعی رفته بود و همین موضوع باعث شد تا دروازه بان کروات تهران را به مقصد کشورش ترک و در نهایت هم از پرسپولیس شکایت کند. حالا باشگاهی که در طول چهار فصل اخیر، محکومیتهای سنگین بینالمللی را تجربه کرده، باید به زودی منتظر یک حکم یک میلیون یورویی دیگر باشد.
هفته سرنوشت ساز در پرونده «پارتی گیت» بوریس
در پی انتشار گزارش تحقیقات درباره مهمانی پرسرو صدای نخست وزیر انگلیس نمایندگان برای آینده حیات سیاسی جانسون تصمیم می گیرند
زنجیره افشاگریهای اخیر علیه "بوریس جانسون"، نخست وزیر انگلیس از برگزاری مهمانیهای ضد قواعد کرونایی در دفتر نخستوزیری گرفته تا رسواییهای مالی و اخاذی از نمایندگان پارلمان بهشدت وی را تحت فشار قرار داده و از محبوبیت جانسون و حزبش کاسته است. به تازگی درخواستهای زیادی برای کنارهگیری جانسون از طرف اپوزیسیون و حزبش علیه وی شکل گرفته است. حالا قرار است گزارش تحقیقات داخلی موسوم به "پارتی گیت" در اواخر این هفته یا اوایل هفته آینده منتشر شود. در این گزارش قرار است به برخی سوالات پاسخ داده شود، از جمله اینکه؛ چند بار در مقر نخستوزیری انگلیس در دوران قرنطینه مهمانی برگزار شده است؟ چهکسانی در این مهمانیها شرکت داشتند؟ چهکسانی همهچیز را درباره نقض قواعد کرونایی در این مهمانیها میدانستند؟ عموم مردم به ویژه به این مسئله علاقهمندند که بدانند شخص جانسون تا چهاندازه در برگزاری این پارتیهای ضد قواعد کرونایی نقش داشته است، نتیجه این گزارش بهشدت بر آینده سیاسی جانسون تأثیرگذار است.رسانههای انگلیسی در گزارشهایی از تصمیمات تعداد زیادی از همحزبیهای نخست وزیر برای دادن رأی عدم اعتماد به جانسون و ساقط کردن وی از حکومت پیامد افشاگریهای مداوم علیه او خبر دادند.با اینهمه جانسون تلاش میکند با راهکارهای مختلف قدرت را برای خود حفظ کند. بهنوشته رسانههای غربی، جانسون برای خنثی کردن خشم بریتانیاییها تلاش میکند سرها را از سمت این رسواییها بهسوی دیگری بچرخاند و اذهان را تحریف کند.در این شرایط روزنامه "وینر سایتونگ" در گزارشی نوشت: مبارزه "بوریس جانسون" برای ماندن در مقام نخستوزیری در انگلیس در 12 روز اخیر به مسابقه با یک ترن هوایی نفسگیر میماند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
از تجربه مادر بودن میتوان روایتهای مختلفی داشت. از روایتهای معمول تا روایتهای عاشقانه، از مادرانی که استرس سزارین یا بیماریهای صعبالعلاج کودکشان را تجربه میکنند تا مادرانی که پس از چند سال پیگیری و درمان،طعم مادری را میچشند یا مادرانی که زایمان طبیعی را انتخاب میکنند. باید پذیرفت که مادر و مادرانگی، چیزی نیست که بتوان یک روایت کامل و بینقص از آن داشت. به بهانه روز مادر و در پرونده امروز زندگی سلام، صحبتهای 3 مادر با شرایط متفاوت را میخوانیم؛ روایتهایی که شاید متفاوت از آن مسائل کلیشهای باشد که تا امروز شنیدهاید اما امروز، بهانه خوبی برای آگاهی از این مسائل است تا بدانیم مادرها با تمام فداکاری و مهربانی، باز هم ابرقهرمان نیستند، گاهی جسمی و روحی خسته می شوند و مهم است واقعی تر به آن ها و نقش شان فکر کنیم تا توقعات عجیب از آن ها نداشته باشیم.
بخش مراقبتهای ویژه مادران کدام طرف است؟
بار دومی بود که داشتم مادر میشدم. چه روزهایی؛ خونریزیهای شدید، تشخیص هماتوم [تجمع غیرطبیعی خون بین جفت و دیواره رحم]، دستور استراحتمطلق و تنهایی. همسرم جنوب کار میکرد و همه اینها را بدون همراهی او ازسر میگذراندم. هفته سیودوم بارداری، کیسه آبم پاره شد. برادرم من را رساند بیمارستان. در یکی از سختترین لحظات زندگیام تنها ماندهبودم. همسرم نمیتوانست کنارم باشد و مادرم را سالها پیش از دست دادهبودم. بچه نارس بهدنیا آمد؛ یک کیلوو500گرم. هنوز پا به این دنیا نگذاشته، در بیمارستان بستری شد؛ در بخش مراقبتهای ویژه نوزادان. آخ که چقدر با تمام وجود به چنین چیزی نیاز داشتم؛ مراقبتهای ویژه! روز بعد گفتند بچه زردی دارد. مادرها میدانند که زردی، مشکلی عادی و گذراست اما این را هم میدانند که کوچکترین اتفاقی برای بچه، میتواند مادر را از پا درآورد. آن هم کسی مثل من را که بعد از بارداری اولم، دچار افسردگی بعد از زایمان شدهبودم و اینبار هم سروکله افسردگی داشت پیدا میشد. بچه را بعد از چند روز آوردیم خانه. دیگر وقت اش رسیده بود که اندکی از آن مراقبتهای ویژه را دریافت کنم؛ یکی بیاید دیدنم، یکی برایم غذا بپزد، یک نفر حالم را بپرسد و کمکم کند اما من و بچه باید قرنطینه میشدیم چون همچنان وزنش کم بود و تا رسیدن به حداقل دوونیمکیلو نیاز به مراقبت داشت. هنوز نوبت من نرسیدهبود. دو ماه تمام در خانه ماندم. همسرم یکی، دو هفته مرخصی گرفت و بعد برگشت سر کار. من ماندم و یک بچه کلاساولی و نوزاد کموزنی که حتی نمیتوانست شیر بخورد و مدام گریه میکرد. همانروزها بود که فهمیدم یک طرف پیشانی دخترم رشد کمتری دارد. دکتر میگفت چیزی نیست ولی من نگران بودم. تا ششماهگی دخترم هر روز از این دکتر به آن دکتر رفتیم تا بالاخره بعد از اصرارهای زیاد ما، یک نامه ارجاع به جراح مغزواعصاب کودکان بهمان دادند. دکتر با اولین نگاه گفت: «ملاج این بچه بستهاست، باید عمل بشه». دنیا روی سرم آوار شد. نه میتوانستم چیزی بگویم و نه چیزی بشنوم. امکان نداشت. نباید چنین اتفاقی میافتاد. دکتر اشتباه میکرد. تمام یک ماه بعدی را توی مطب معروفترین پزشکان متخصص گذراندیم. حرف همهشان یک چیز بود؛ عمل جراحی. بهزبان آوردنش ساده بود اما ما نمیتوانستیم بفهمیم چطور بچه چندماههمان را به عمل جراحی سنگین 5ساعتهای بسپاریم که احتمال خونریزی دارد و ممکن است بههوش نیاید. چارهای نبود. یک ماه بعد نوبت عمل گرفتیم. بچه بعد از هفتماه باز سر از بیمارستان درآورد. توی بیمارستان پشت در هر اتاقی چندنفر ایستادهبودند، به همدیگر دلداری میدادند، دعا میخواندند و ذکر میگفتند. من تنها بودم. همسرم البته اینبار کنارم بود اما هردویمان آنقدر پر بودیم که کاری برای آرام کردن هم ازدستمان برنمیآمد. البته تصمیم خودم بود. دلم نمیخواست کسی از بیماری دخترم خبردار شود. دکتر گفتهبود مشکل اش مادرزادی است. میدانستم که قرار است چه چیزهایی بشنوم؛ «دیدی مشکل از مادره بود؟»، «یادته تو دوران بارداریش هم هماتوم داشت؟»، «طفلک بچه». خودم مهم نبودم، نمیخواستم این چیزها بعدا به گوش بچهام برسد، نمیخواستم بیماریاش انگی بشود که همه عمر همراهش باشد و نگاههای دلسوزانه دیگران رویش سنگینی کند. بچه از اتاق عمل بیرون آمد؛ افتاده روی تخت بیمارستان، با سری پیچیده و پر از خون. دو هفته بعدی به مراقبتهای ویژه بعد از عمل گذشت. شبی که روز بعدش قرار بود بخیههای سر دخترم را بکشیم، شروع کرد به بیتابی. تبش دایم قطعووصل میشد و نمیخوابید. دوباره دکتر و آزمایش و شنیدن یک واژه هولناک دیگر: «مننژیت». دنیا چندبار میتواند روی سر یک نفر آوار شود؟ گفتند چون بچه عمل سر داشته، عفونت مغزی گرفتهاست. گفتند باید الپی شود یعنی آب کمرش را تخلیه کنند. گفتم خدایا وعده بهشت به من دادی؟ نمیخواهم. بچهام را به من برگردان. گفتند تشخیص مننژیت درست نبوده. گفتند یک عفونت ویروسی قابل درمان است. کابوس داشت تمام میشد؟ بالاخره میتوانستم یک شب راحت بخوابم بدون آنکه تا صبح هزاربار بیدار شوم و نفس کشیدن بچهام را چک کنم؟ خسته شدهبودم ولی حق نداشتم خسته باشم. حق نداشتم گلایه کنم. بهم میگفتند: «ناشکری نکن»، «حالا مگه چی شده؟ خواب میاد و میره». یک نفر بهم گفت مادر باید شبها بیدار بماند. نمیفهمیدم این «باید» از کجا میآید. کسی نمیدانست چه روزهایی را از سر گذراندم و انگار دلش هم نمیخواست بداند. گاهی از بچهدار شدن پشیمان میشدم. گاهی چشمهایم را میبستم و خودم را دختربچه بدون دغدغهای میدیدم که صبحانهاش روی میز چیده شدهاست اما چشمهایم را که باز میکردم، گریه بچه بود و خانه بههمریخته و غذایی که باید آماده میشد. خب زندگی همین است دیگر. من یک مادرم. مادری که همیشه توی دلش خدا را بابت وجود و سلامتی بچههایش شکر میکند اما گاهی خسته میشود.
آنچه را که خواندید، از زبان «ناهید» نقل کردم. ناهید 37ساله، مادر دو فرزند است و اهل مشهد. برای ناهید یادآوری تجربهای که از سر گذراندهبود، اصلا آسان نبود. حین روایتش بارها صدایش لرزید و به گریه افتاد اما دلش میخواست ادامه بدهد تا صدای مادرها یکبار هم که شده، شنیده شود.
مادر بودن فقط
به دنیا آوردن نیست
مهسا کسنوی | روزنامهنگار
13 سال از ازدواجمان میگذشت و به قول قدیمیها اجاقمان کور بود. این که میگویم بچهمان نمی شد به این معنی نبود که دنبال دوا ودکتر نرفته باشیم. مشهد، یزد، تهران، همه جای کشور را که دکتر نازایی داشت رفته بودیم اما نشد که نشد. بار آخر را خوب بهخاطر دارم یکی از متخصصان معروف روبهرویم نشسته بود به یک فضای مبهم بالای سر من و همسرم زل زد، صدایش را به پایینترین فرکانس رساند و جوریکه گویی تقصیر اوست ما بچهدار نمیشویم، گفت: «متاسفم، کاری از دست هیچکس برنمیاد». بعد انگار که جواب بزرگترین مسئله لاینحل قرن را پیدا کرده باشد لبخندی بزرگ زد، صدایش را کمی بالا برد و ادامه داد: «شما که این قدر انسانهای معتقدی هستین، چرا یک بچه به سرپرستی نمیگیرین، به خدا ثوابشم بیشتره.»
همانجا بود که این فکر در سرم مثل یک گیاه جوانه زد و رهایم نکرد. من عاشق همسرم بودم و البته عاشق مادر شدن. تصمیم به سرپرستی گرفتن بچه کار سختی بود اما سختتر از آن متقاعد کردن فامیل و آشنا بود برای همین به هیچ فردی نگفتم که حامله نیستم و برای اینکه محکوم به اجاق کوری نشوم مثل یک عروسک خیمه شببازی نقش یک مادر باردار را بازی کردم، لباس گشاد پوشیدم، گاهی به دروغ بالا آوردم و ادای ویار داشتن را درآوردم. از خیلی زنان حامله شنیدهام که دوران بارداری سخت و طاقت فرساست اما کسی نیست که تمام این دوران را برای حرف درنیاوردن اطرافیانش به دروغ نقش بازی کند و از ترس گناه دروغش هر شب اشک بریزد. روزهای سختی بود. گاهی با شکم ساختگیام صحبت میکردم و گاهی باورم می شد راستی راستی بچهام دارد لگد میزد یا خودش را به رحمم میکوبد تا بیرون بیاید! من با توهم شیرین باردار بودن، 9 ماه تمام زندگی کردم. برایش قرآن خواندم، لباس دوختم و حتی جوراب پشمی بافتم اما باید اعتراف کنم تمام این 9 ماه به یک چیز فکر میکردم که نکند کاری که میکنم کار اشتباهی است، نکند نداشتن رابطه خونی با این بچه باعث شود من مادر خوبی نباشم.
بالاخره او به دنیا آمد. در همان بیمارستان که متولد شد یک اتاق گرفتم و او را مستقیم از بغل مادرش (نمیدانم واژه درستی است یا نه چون برای همیشه من مادرش هستم) به بغل من دادند و درست در همان لحظه مادر شدم. او با همه نوزادهایی که تا الان دیده بودم فرق داشت، زیادی کوچک بود، صدای گریهاش از بقیه نوزادها بلندتر بود و بی وقفه جیغ میکشید. راستش فکر میکردم با به دنیا آمدنش همه سختیها تمام میشود اما تازه شروع ماجرا بود و من از دید خودم یک مادر نصفه و نیمه بودم با ترس هر روزه این که اگر بفهمد من او را به دنیا نیاوردهام چه میکند؟ بعد از چند ماه وقتی میخواستم به سر کارم برگردم و اورا پیش پرستار گذاشتم انگار قسمتی از وجودم را در خانه جا گذاشته بودم اما تمام مدت به این فکر میکردم که آیا اگر فرزند بیولوژیکی ام هم بود همین کار را میکردم؟ نکند من مادر کاملی نیستم؟ این بازی و جدال با وجدانم، خودسرزنشیها و ترس رها کردن من، سالها ادامه داشت اگر بخواهم واقعیت را بگویم هنوز هم ادامه دارد. من مادری را در پر استرسترین حالت ممکن تجربه کردم.
آن چه خواندید تعریف مادری کردن از زبان مریم 62 ساله است. کسی که تمام مسیر مادر بودن را با ترس و استرس گذرانده و میگوید هیچ وقت نمیدانستم چطور به فرزندم بگویم که من او را به دنیا نیاورده ام. میترسیدم به من بگوید مادر خوبی برایش نبودم.
مادر هم آدم است خسته می شود
ساعت یکربع به چهار بعدازظهر زایمان کردم، موعدش 12ظهر بود. این چهار ساعت شبیه وقتی نیست که گوشه بیمارستان بستری شدهای و منتظر دکتری و خب چندساعتی بیشتر درد را تحمل میکنی. شبیه هیچ دردی نیست. آدم دلش میخواهد ملکالموت همانلحظه بیاید سراغش ولی درد تمام شود. یک ساعت آخر توی ذهنم بلندبلند میگفتم خدایا بچه نخواستم. فقط میخواستم تمام شود این دردها. فرایند زایمان کامل طی شده بود ولی بچه نمی آمد. ماما میگفت همه چیز دارد خوب پیش می رود. نه چیزی خورده بودم و نه خوابیده بودم. دست وپاهایم را حس نمی کردم. لگنم داشت می شکست. ماما میگفت به جای جیغ زدن باید بنشینی و زور بزنی. اگر 20دقیقه کاری را بکنی که من میگویم، میروی توی اتاق زایمان و دیگر درد نداری. انگار که با بچه حرف میزند و من چقدر بچه بودم در آن لحظات. 20دقیقه یک عدد بود. میشد بهش فکر کرد. معنیاش این بود که میشود 20دقیقه دیگر زنده ماند. مثل آدمی که از صخره آویزان است و توانش تمام شده و تصمیم گرفتهاست بیفتد. بعد کسی سرمیرسد و توی گوشش میگوید اگر چند دقیقه دیگر صخره را بچسبی، امداد می آید. نمیتوانستم روی پا بایستم. سه نفری بلندم کردند و بردند توی اتاق زایمان. دوبار دیگر باید به لگنم فشار میآوردم. بعد صدای چندنفر را شنیدم که بهم تبریک میگویند. درد رفتهبود. دیدم بچه را دارند تمیز میکنند. کلی چیز سفید و قرمز توی سروکله اش بود. یک موجود زشت دوست نداشتنی با بینی بزرگ. ازدستش عصبانی بودم. نافش را که بریدند، گذاشتندش روی شکمم. خم شدم نگاهش کنم، هیچ حرفی نداشتم که باهاش بزنم. کلی درد به جان خریده بودم تا وقتی بچه ام بهدنیا می آید، بههوش باشم و دنیای اضطرابی اش را درک کنم. ارزشش را داشت؟ تمیزش کردند، لباس تنش کردند، ازش عکس گرفتند و سپردنش بغل مادر و شوهرم. رفتم توی اتاق دیگری و هیچ سراغی از بچه ام نگرفتم. کمی بعد شروع کردم به سفارش دادن؛ «غذا میخوام، چای نبات، آبمیوه...». نگران بچه ام نبودم. خواستن و عشق شدید را تجربه نمی کردم. فقط حواسم به خودم بود. حتی فکر نمی کردم باید به بچه ام شیر بدهم. بهم یادآوری کردند و خیلی سخت شیرش دادم. تکلیفی بود که میخواستم انجام بدهم و بخوابم. بچه خوابید ولی من نه. آمدم خانه و باز هم نخوابیدم. تمایلی به بغل کردن بچه نداشتم. سه روز بعد مادرم فهمید بچه مشکوک به زردی است. اصلا آماده نبودم. صبح روز سومی که زایمان کردهبودم و هنوز خونریزی داشتم، باید برمیگشتم بیمارستان. دیگر ظرفیت هیچچیزی را نداشتم. دلم میخواست یکی از بچه ام مراقبت کند. بلد نبودم پوشک عوض کنم، بلد نبودم بهش شیر بدهم. فقط به خودم فکر میکردم که چقدر خسته ام. توی بیمارستان میخواستند از بچه خون بگیرند. گریه که کرد، من هم زدم زیر گریه. گذاشتندش توی دستگاه. میخواستم برش دارم ولی اجازه نداشتم. آنجا بود که با تمام وجود گریه کردم. تازه سه روز بعد از زایمان، حس مادری را به شکل رایجش تجربه کردم؛ عشق عمیق، دلسوزی و بسته بودن جانت به جان بچه. با همه جانم بچه ام را میخواستم. میخواستم بغلش کنم و وقتی توی دستگاه بود، دلم برایش تنگ میشد. کمی بیشتر از 24ساعت در بیمارستان بودم ولی چندروز گذشت. همه روزهای اول همینقدر طولانی و سخت گذشت و پر از دعوا. دعوا با شوهرم سر نگهداشتن بچه. گاهی بچه آنقدر گریه میکرد که حتی نمیتوانستم دستشویی بروم. گاهی سرش داد میزدم. گاهی بچهام از من ترسیده و من از خودم به عنوان یک مادر بدم آمدهاست. بعد به خودم گفتهام سرزنش کردن چه فایده ای دارد؟ مادر هم آدم است، خسته میشود. ممکن است داد بزند، ممکن است حس کند غلط کرده که بچه بهدنیا آورده. خیلی عادی هستند این احساسات. فقط در ابراز کردنشان سعی میکنم خودم را کنترل کنم و سر طفل معصومی که هیچچیز از این دنیا نمی داند، هوار نشوم. حالا من 9ماه است که مادرم و وارد دنیای جدیدی شدهام. ابعاد تازهای از خودم میشناسم. توانمندی هایم بیشتر شده. از خودم میپرسم چطوری می توانم سرپا باشم؟ امیدوار باشم؟ این نظم و صبر از کجا آمده؟ از بیخوابی دارم میمیرم ولی غر نمیزنم. بچه که بدخواب میشود، به خودم میگویم خب بالاخره که تا فلان ساعت میخوابد، خلقت را تنگ نکن. منعطف شدهام، مهارت حلمسئله پیدا کردهام. بلدم چه کار کنم که سخت نگذرد. احساسات متناقضم اما هنوز سرجایش است؛ احساسات متناقض درباره موجودی که خیلی دوستش داری ولی گاهی خشم و اعتراض را هم راجع به او تجربه میکنی.
آنچه را که خواندید، از زبان «فهیمه» نقل کردهام. فهیمه 30ساله است،
روانشناسی خوانده و در یکی از شهرهای شمالی زندگی میکند.
وقتی به او گفتم دنبال روایتی بدون روتوش از تجربه مادری میگردم، خیلیراحت شروع کرد به تعریف کردن بدون آنکه نگران باشد در کلیشه «مادر مهربان فداکار» قرار نگیرد. کلیشهای که ازسوی جامعه به مادران تحمیل میشود و خستگیها، ناامیدیها و کاستیهای آنها را بهرسمیت نمیشناسد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.