- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
هوا مهآلود و بارانی است. خرس قهوهای به سمت دوربین قدم برمیدارد. یک نفر با لهجه مازندرانی به خرس چند جمله میگوید که معنیاش این است: «کجا میای؟ مگه منو نمیبینی؟» خرس برمیگردد و در میان شاخه و برگ درختان جنگل گم میشود. این تمام سناریویِ اتفاق افتاده در یک ویدئوی 11 ثانیهای است که در چند روز گذشته توجه کاربران فضایمجازی را به خود جلب کرده است. اما این ویدئو توسط چه کسی و کجا ضبط شده است؟ «محمدباقر غفاریچلاوی»، 42 ساله، اهل روستای چلاو آمل، کارگردان این ویدئوی واقعی است و ویدئوهایی از این دست در حساب اینستاگرامش کم ندارد. او صفحه مجازیاش را به تصاویر حیاتوحش مازندران اختصاص داده است، از پژوهشهای خود در این منطقه مینویسد و مردم را به حفظ و مراقبت از محیطزیست تشویق میکند. «طبیعت انگشتری است که حیاتوحش نگین آن است»، شعار این همیار محیطزیست است که حالا بعد از یک دهه حضور او در جنگل برای حفظ و حراست از حیاتوحش رنگ واقعیت به خود گرفته است. دغدغه «غفاری» برای حفظ محیطزیست و حیاتوحش او را به جنگل کشانده است تا با هزینه خودش به پایش منطقه و گشتزنی بپردازد تا حیاتوحش و محیطزیست مازندارن همچنان پاینده باشد. بومیها به این کار قرقبانی میگویند. آقای «غفاری» معتقد است که ارتباط پدربزرگ و مادربزرگ دامدارش با طبیعت و رفتار مهربانانه آنها با حیوانات در آن چه امروز در او شکل گرفته، بسیار موثر بوده است. در پرونده امروز زندگیسلام با این پژوهشگر محیطزیست که سالهاست زندگیاش را وقف جنگل و حیات وحش کرده است، گفتوگویی داشتیم که خواهید خواند.
هراس مردم از حیاتوحش عجیب است
«محمدباقر غفاریچلاوی» ویدئوی پربازدید گفتوگو با خرس را چند روز پیش هنگام پایش گرفته است. او درباره این ویدئو میگوید: «برای رسیدن به این مسیر جنگلی، سه یا چهار ساعت باید راه بروم. در حال سرکشی بودم و دو خرس در فاصله حدود هشت متری من داشتند راه میرفتند که دومی ایستاد اما اولی همچنان به راه خودش ادامه داد و به یکی، دو متری من نزدیک شد. من را دیده بود و به سمتم میآمد. چند جمله به او گفتم و او هم برگشت. برای من که سالها در این طبیعت بودم، نگاه و دلهرهای که مردم به حیاتوحش و گونههای گوشتخوار دارند، عجیب است. شاید در طول یک دهه، یک اتفاق ناگوار در طبیعت از سمت این حیوانات بیفتد اما نمیشود آن را معیار کرد. در کل گونههای وحشی آنقدر که مردم از آنها هراس دارند، ترسناک نیستند. حیوانات، انسان گریزند. آنها حتی اگر بوی باروت را احساس نکنند و اسلحه و اسپری نداشته باشید، باز هم از انسان فاصله میگیرند.»
وقتی زندگیام را وقف طبیعت کردم، گفتند دیوانه شده!
«یک دهه است کار و کاسبی را رها کرده و به جنگل آمده ام»؛ غفاری این جمله را میگوید و این اتفاق را توضیح میدهد: «قبلا تاکسی سرویس بودم. حدود سال 91 شغلم را رها کردم و به طبیعت برای حفاظت از آن آمدم و همین جا ماندم. سالهای اول که آمدم، شخص یا نهادی به من حقوق نمیداد. آن زمان داشتههای خودم و پساندازی را که در همه آن سالها جمع کرده بودم ، به طبیعت آوردم. همه گفتند که «ول کن این کار را! تو آینده داری! بچه داری! و .... » یکی گفت این دیوانه شده. آن یکی گفت تارک دنیا شده و از دنیا دل بریده. همه تهمتها و تحقیرها و ناملایمات را به جان خریدم و ماندم. سال پنجم که دیدند من هنوز در جنگل ماندگار هستم و حضورم باعث شده اتفاقاتی بیفتد که به نفع محیط زیست و حیاتوحش است، نگاهها عوض شد. بعد از آن طرح تهیه کردیم ولی آن قدر نبود که از نظر مالی من را تامین کند. سال اول به من ماهی 800 تومان میدادند و در سالهای بعد این کمکهزینه بیشتر شد. مردم و سازمانهای مردمنهاد به من لطف داشتند. جوانان کوهنورد که دغدغه محیطزیستی داشتند خیلی کمک کردند. یکی کفش داد، یکی جوراب داد و یکی پیراهن. این طور شد که ماندیم. الان هنوز از نظر مالی تامین نیستم ولی همچنان در عرصه عمل هستم و برای محافظت از محیطزیست از هیچ تلاشی کم نمیگذارم.»
با صدای زنگ انقراض، آستین بالا زدیم
پویش و انجمن «نجات مرالها» یکی از کارهایی است که غفاری به همراه برادرش پیرطاهر و چند نفر از دغدغهمندان محیطزیست آن را دنبال میکند. مرال به گوزنهای قرمز که بزرگترین گونه گوزن در ایران هستند، گفته میشود. غفاری هدفش را از حضور در طبیعت، دین و علاقه به سرزمین اش اعلام میکند و میگوید: «من بومی منطقه چلاو هستم و در جنگل به جاهایی میروم که شاید هر کسی نرود. به هر حال نیاکان ما این سرزمین را حفظ کردند و چه بسا رسالت ما هم این باشد که آن را حفظ کنیم. ما غنی بودن گونههای جانوری و طبیعت را از دهه 60 تا 80 دیدیم اما به دهه 90 که رسید دیدیم کمکم دارد زنگ انقراض خیلی از گونهها به صدا در میآید. به همین دلیل آستین بالا زدیم تا از طبیعت محافظت کنیم. اصلا حضور ما در جنگل به همین دلیل بود.» او فعالیتهای انجمن را اینطور توضیح میدهد: «تیم ما سعی دارد فراتر از چند جلسه توجیهی و همایش و زباله جمعکردن عمل کند. البته ما مجوز محیطزیست داریم و این سازمان به ویژه در منطقه در این سالها با ما همکاری کرده است و با تعاملاتی که دارد ما همچنان در عرصه هستیم. این یعنی روزهای بهتری در راه است.»
4 روز از هفته را در جنگل زندگی میکنم
محمدباقر هفتهای چهار روز بدون خانواده در یک کلبه جنگلی زندگی میکند. این کلبه در دل جنگل است و برای رسیدن به آن از جاده و امکانات خبری نیست و عشق به حیاتوحش و طبیعت است که هر هفته این همیار محیطزیست را به این کلبه میکشاند. او درباره این که در این چهار روز در جنگل به چه کاری مشغول است، میگوید: «همانطور که گفتم انجمن «نجات مرالها» را با چند نفر از فامیل و بچه محلها تشکیل دادیم. آنها کارهای خارج از میدان را انجام میدهند و من به نمایندگی از این انجمن در طول 12 ماه سال در میدان هستم. روزهایی که به جنگل میروم و در کلبه اسکان دارم به گشتزنی مشغولم. برای دامدارها جلسه توجیهی میگذارم تا اگر احیانا شکارچی متخلف به منطقه آمد، او را به سازمان معرفی کنیم و اگر شکارچی مجوزدار هم بود با او صحبت میکنم تا شاید از شکار منصرف شود.»
هیچوقت خرسها و پلنگها به من حمله نکردهاند
خرس ها و تولههای شان خطرناکترین موجودات جنگل هستند. غفاری میگوید که روبه رو شدن با خرسها، ترسناکترین موقعیتی بوده است که دیگران برایش از جنگل تصویر کرده بودند اما او معتقد است بین شنیده ها و دیدههایش تفاوت زیادی وجود دارد. این پژوهشگر دلسوز محیطزیست درباره این تفاوت توضیح میدهد: «من همه این سالها با خرس مواجه شدم. چندین بار در فصل بهار، با خرس و تولههایش مواجه شدم. تنها هم بودم اما هیچکدام به من آسیبی نرساندند. شاید از بین صد خرس یکی بلند شد و نعرهای هم کشید اما اتفاقی برای من نیفتاد. حیوانات تا از سمت انسان احساس خطر نکنند، آسیبی به او نمیرسانند. من حتی وقتی در جنگل خلوت، تنها قدم میزدم بارها پلنگ را روز و شب در فاصله چند متری دیدهام اما با گونهای که به من آسیب بزند، هیچوقت در این سالها مواجه نشدم.»
دخترم حال گوزنها را از من میپرسد
حضور مستمر یک فرد در طبیعت یعنی دوری او از خانه و خانوادهاش. غفاری در جوانی این مسئله را بین خود و همسرش حل کرده است و در این باره میگوید: «همان سال که میخواستم ازدواج کنم به همسرم گفتم اگر روزی قرار باشد بین خانواده و طبیعت یکی را انتخاب کنم با اینکه شما تاج سرید اما انتخاب من با احترام طبیعت است چون عاشق طبیعتم. آن را عاشقم. همسرم هم قبول کرد و الان هم با فرزندانم با من همراه شده اند. بعضی شبها دخترم دلتنگ میشود و تماس میگیرد. بعد هم میپرسد: «بابا حال گوزنها چطور است؟» همین که این جمله را میگوید برایم یک دنیاست. حالا دغدغهمندی من به خانوادهام منتقل شده است و آنها از این که به عنوان یک نیروی محلی موثر واقع شدم، خوشحال هستند. امروز اگر قرار است طبیعت حفظ شود همه باید دست به دست هم دهیم. شاید نسلی باشیم که با طبیعت بد رفتار کردیم، شاید نسلی باشیم که حیات خودمان و دیگر موجودات را به مخاطره انداختیم. اگر قرار است ما هم در این کره خاکی در امنیت و سلامت باشیم باید حال جنگل، طبیعت و حیات وحش خوب باشد و این رسالت را فراگیر کنیم.»
خیلی خوشحالم که حیوانات از من هراس ندارند
با طبیعت همراه بودن، خاطرات تلخ و شیرینی را در ذهن میسازد. شیرینترین اتفاق برای محمدباقر غفاری چلاوی در طول یک دهه پایش جنگلی این است که در بعضی تجربههایش متوجه شده بعضی حیوانات با این که متوجه حضور او در کنارشان میشوند، از حضور این فرد در جنگل هراس ندارند. او خیلی بابت این مسئله خوشحال است که آنها گاهی به دیالوگهای او توجه میکنند و راهشان را میگیرند و میروند. البته او خاطره ناراحتکنندهای هم دارد که تکرار آن در ذهن اش همیشه تلخ است. غفاری درباره روزی که این خاطره تلخ اتفاق افتاده، میگوید: «پاییز چند سال پیش بود. آن روزها من هر دو یا سه روز یک بار دو گوزن ماده را نزدیک کلبه جنگلی و سر راهم میدیدم. دم غروب بود و هوا داشت تاریک میشد. چند نفری در حال گشت بودیم که صدای شلیک آمد. در بالادست جنگل راش مردی صورتش را استتار کرده بود ، جلوتر که رفتیم دیدیم دونفر با اسلحه فرار میکنند. آن جا دید خوبی نداشتیم. بعد که به دنبالشان رفتیم دیدیم آنها، همان گوزنی راکه هر روز میدیدم کشته و سرش را بریدهاند. آن روز شاید سختترین روز زندگیام بود چون به نوعی همه گوزنهایی که آن جا بودند بچههایم شده بودند. به هر حال هر روز داشتیم از آنها محافظت میکردیم و با آنها انس گرفته بودیم. هنوز هم آن صحنه از ذهنم نرفته است و هربار که به آن جا می رسم این صحنه تلخ برایم تداعی میشود.»
ثبت تصاویر اختصاصی از حیاتوحش مازندران
«محمدباقر غفاریچلاوی»، یک فعال محیطزیست و محیطبان داوطلب است که تصاویر اختصاصی زیادی از حیاتوحش مازندران در این سالها، شکار کرده است. تصاویر ارزشمندی که امکان ثبتشان برای هر کسی وجود ندارد. او که از چهرههای شناخته شده کنشگری محیطزیستی است، انسانی امن برای محیطزیست و حیاتوحش منطقه چلاو شهرستان آمل محسوب میشود. آنقدر امن که به وحشیترین حیوانات نزدیک شده و میتواند از آنها فیلم و عکس اختصاصی بگیرد. اگر سری به صفحه او بزنید، پایین بیشتر پستهایش کامنتهایی را میبینید که حاکی از تعجب مخاطبان از این است که چرا این حیوانات حضور او را احساس نمیکنند، به او حمله نمیکنند و ... ؟
«غفاریچلاوی» خودش را سفیر مهربانی و دوستی با حیوانات معرفی میکند و لحظات زیادی از زندگیاش را در کنار شاهکارهای خلقت خداوند در جنگل باشکوه هیرکانی سپری کرده است. او که از سر علاقه و احساس مسئولیت درباره محیطزیست، حفاظت از حیاتوحش و جنگلها را به اولویت اصلی زندگی خود تبدیل کرده و انگار دوستی دیرینه با حیات وحش دارد، بارها از تنوع محیط زیستی جنگل و حیواناتی از جمله پلنگ، خرس قهوهای ،
شوکا، گراز، قرقاول، شغال و ... تصاویر و ویدئوهای اختصاصی گرفته است که تماشای بعضیهایشان، نفس انسان را از ترس بند میآورد! در ادامه چند مورد از این تصاویر را خواهید دید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سجادپور- مردی که همسرش را در پی اختلافات خانوادگی به قتل رسانده بود، هنگام بازسازی صحنه جنایت در حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد مدعی شد همسرم هیچ احترامی برایم قائل نبود و مدام مرا تحقیر می کرد! به گزارش اختصاصی خراسان، عصر هجدهم فروردین گذشته، آیناز دختر 14 ساله ای که شاهد مشاجره لفظی پدر و مادرش بود، کنار خواهر 12 ساله اش قرار گرفت تا زمانی که سروصداها خوابید و درگیری پدر و مادرش به پایان رسید. همزمان با آغاز سکوتی ترسناک، «آیناز» نیز به همراه خواهرش از خانه بیرون آمد و به منزل یکی از دوستانش رفت که در همان مجتمع مسکونی زندگی می کرد و با یکدیگر همسایه بودند. او قصد داشت برای ساعاتی خود و خواهرش را از فضای درگیری و مشاجره های توهین آمیز پدر و مادرش دور کند اما هنوز مدتی از این ماجرا سپری نشده بود که پیامکی عجیب روی گوشی «آیناز» نقش بست «دخترم مرا حلال کنید! و به همه فامیل هم بگویید!».گزارش خراسان حاکی است: دختر 14 ساله با دیدن این پیامک که رنگ «جنایت» داشت، وحشت زده کفش هایش را پوشید و در حالی که خواهرش را به دوستش می سپرد، سراسیمه خود را به خانه رساند. او که با چهره ای رنگ پریده قدم به پذیرایی گذاشته بود، پیکر مادرش را دید که کف اتاق افتاده و تکان نمی خورد! هراسان به داخل آشپزخانه دوید و مقداری آب روی سروصورت مادرش پاشید ولی باز هم هیچ عکس العملی ندید. از شدت نگرانی جیغ می کشید و چشم به روسری دوخته بود که روی گردن مادرش قرار داشت.بنابراین گزارش، با فریادهای دلخراش «آیناز» همسایگان متوجه ماجرا شدند و با پلیس 110 تماس گرفتند. طولی نکشید که گروهی از نیروهای تجسس کلانتری سپاد با دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری) عازم خیابان درودی در بولوار توس شدند و به بررسی موضوع پرداختند.ماموران انتظامی با مشاهده روسری که محکم به دور گردن زن 45 ساله پیچیده شده بود، فرضیه وقوع جنایت را بررسی کردند و با حفظ صحنه حادثه، بی درنگ مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند. دقایقی بعد با حضور قاضی «محمود عارفی راد» در ساختمان مذکور، تحقیقات قضایی در این باره آغاز شد. بررسی های مقدماتی قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد حاکی از آن بود که «ع- ث» توسط همسرش به قتل رسیده است چرا که شواهد موجود از اختلافات خانوادگی شدیدی بین مقتول و همسرش حکایت داشت.به همین دلیل قاضی «عارفی راد» بلافاصله دستور ردیابی و دستگیری مرد 46 ساله را صادر کرد و از نیروهای انتظامی خواست برای شناسایی مخفیگاه متهم فراری اقدام کنند. به گزارش خراسان، در پی صدور دستور قضایی، گروهی از نیروهای انتظامی ماموریت یافتند تا به طور ویژه عملیات ردزنی «قاتل فراری» را آغاز کنند. از سوی دیگر با انتقال جسد مقتول به پزشکی قانونی، بررسی های میدانی در صحنه جنایت ادامه یافت. دختر 14 ساله مقتول به قاضی ویژه قتل عمد گفت: پدر و مادرم از مدت ها قبل با یکدیگر اختلاف داشتند به طوری که در مرز طلاق بودند. او ادامه داد: البته دخالت اطرافیان در زندگی خانوادگی ما نیز بی تاثیر نبود. پدرم از مدتی قبل ما را رها کرده و با خودرویی که مادرم برایش خریده به شهرستان رفته بود که مادرم خودرو را توقیف کرد.این گزارش حاکی است: هنوز تحقیقات برای ریشه یابی این جنایت هولناک، ادامه داشت که خبری در بی سیم های پلیس پیچید و به روند قضایی این پرونده جنایی سرعت بخشید. «جواد – الف» (متهم تحت تعقیب) خود را به نیروهای انتظامی در قوچان معرفی کرد! این گونه بود که با دستور مقام قضایی، بلافاصله «قاتل» به مشهد انتقال یافت و پرده از این جنایت برداشت. او پس از اعتراف صریح به قتل همسرش، با انگیزه اختلافات خانوادگی روانه زندان شد تا این که مقدمات بازسازی صحنه قتل فراهم شد و این مرد 46 ساله در حضور قاضی «محمود عارفی راد»به تشریح جزئیات این حادثه تلخ پرداخت. او که در کنار مبل های منزل مسکونی اش قرار گرفته بود درباره چگونگی وقوع حادثه مقابل دوربین قوه قضاییه گفت: از همان سال های آغازین زندگی مشترک اختلافات بین من و همسرم آغاز شد . او همواره به من توهین می کرد و با الفاظ زشتی سخن می گفت. رفتارهای ناپسند همسرم به جایی رسید که دیگر هیچ حد و مرزی در توهین به من قائل نبود و مدام نزد فرزندانم مرا تحقیر می کرد.اختلافات ما آن قدر شدت گرفت که تصمیم به جدایی گرفتم و به همین دلیل هم همسرم مهریه اش را به اجرا گذاشت. او حتی حکم توقیف خودروی پراید را گرفته بود که آن را به پارکینگ بردند و من از این رفتارهای او به شدت عصبانی بودم تا این که روز حادثه وقتی به خانه بازگشتم باز هم مشاجره بین من و او آغاز شد. هنگامی که دخترانم از خانه بیرون رفتند و پسرم نیز سرکار بود، این مشاجره ها به درگیری انجامید و من هم که دیگر نمی توانستم در برابر توهین های او خودم را کنترل کنم، همان گونه که روی مبل نشسته بود، روسری اش را دور گردنش حلقه زدم و پیکرش را به زمین انداختم. آن لحظه هیچ چیزی نمی فهمیدم و در حال خودم نبودم. به همین دلیل آن قدر روسری را کشیدم که دیگر حرکتی نکرد و نقش بر زمین شد. وقتی فهمیدم چه کار کرده ام خیلی ترسیدم و با خودروهای عبوری به قوچان رفتم که بعد هم به دلیل عذاب وجدان پیامکی برای دخترم «آیناز» فرستادم و خودم را به کلانتری قوچان معرفی کردم. گزارش خراسان حاکی است: با پایان اعترافات متهم، وی با صدور قرار قانونی روانه زندان شد تا این پرونده جنایی نیز دیگر مراحل رسیدگی قضایی را طی کند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یک کاربر شبکههای اجتماعی با انتشار ویدئویی از لحظه نجات یک خانم توسط آتش نشانی نوشت: «ساختمان کناری ما دچار حریق شده، اومدن نجات شون بدن، خانم موقع اومدن پایین داره سلفی میگیره! این جور همسایه های باحالی داریم». تب سلفی گرفتن و به اشتراک گذاری آن در اینستاگرام و دیگر شبکههای اجتماعی، روز به روز بیشتر میشود و حتی بعضی افراد، جانشان را در این راه از دست میدهند. طبق آمارهای منتشر شده در حد فاصل سالهای 2011 تا 2018 میلادی، میزان
مرگ و میر ناشی از گرفتن عکس های سلفی در جهان، ۲۵۹ نفر ثبت شده است که گفته میشود بیشتر جان باختگان را مردان رده سنی ۲۰ و ۲۱ ساله تشکیل دادهاند. در ادامه و به بهانه پربازدید شدن ویدئوی این خانم در شبکههای اجتماعی، نگاهی روان شناسانه به سلفی گرفتن زیاد خواهیم داشت.
از سلفی تا خودشیفتگی و احساس
دوست داشتنی نبودن
افرادی که از زندگی خود مرتب عکس میگیرند و دغدغه اشتراک گذاری آنها را با دیگران دارند، معمولا دچار خودشیفتگی و اختلالات فکری و روانی هستند. هر چه زمان بیشتری پای شبکههای اجتماعی صرف شود، اختلالات شدت میگیرد و سلامت روانی فرد آسیب بیشتری میبیند. روان شناسان میگویند که اگر روزی بیشتر از ۳ عکس سلفی از خودتان میگیرید، باید سلامت روان خود را بررسی کنید. سلفی گرفتن بیش از حد میتواند مشکل ساز باشد و تحقیقات نشان داده اشتراک گذاری بیش از حد عکسهای شخصی در رسانههای اجتماعی میتواند به روابط اجتماعی هم آسیب برساند. پژوهشها روی صدها کاربر واقعی اینستاگرام نشان داده است کسانی که سلفیهای زیادی ارسال میکنند، کمتر دوست داشتنی هستند، احساس موفقیت و امنیت کمتری میکنند و کمتر برونگرا هستند. به طور کلی گرفتن و روتوش عکسهای سلفی ممکن است تاثیر منفی بر تصویر بدن و عزت نفس به خصوص برای دختران و زنان جوان داشته باشد. استفاده از رسانههای اجتماعی با نگرانیهای ظاهری، ارتباط مستقیم دارد.
6 انگیزه افراد برای سلفی گرفتن
شش انگیزه اصلی برای گرفتن سلفی وجود دارد: 1- اعتماد به نفس (مثلا گرفتن سلفی برای افزایش احساس مثبت بیشتر به خود). 2- بهبود محیط (سلفی در مکانهای خاص برای اثبات داشتن احساس خوب و نشان دادن به دیگران). 3- رقابت اجتماعی (گرفتن سلفی برای گرفتن لایک بیشتر در رسانهها). 4- جلب توجه. 5- تغییر حالت روانی (سلفی برای این که احساس بهتری داشته باشید). 6- انطباق ذهنی (گرفتن سلفی برای همخوانی با گروه اجتماعی و همسالان خود).
میل وسواسی اجباری به سلفی
یک مطالعه جدید جهانی نشان میدهد که سال 2021 به طور میانگین هفتهای یک مورد مرگ و میر مرتبط با سلفی گرفتن رخ داد که بیشتر شامل جوانانی میشد که سعی میکردند عکسهای سلفی پر مخاطرهای برای جذب فالوئرهای بیشتر در شبکههای اجتماعی بگیرند. در این بین، بعضی از افراد هم به اختلال سلفیتیس(selfitis) مبتلا هستند. این اختلال شامل میل وسواسی اجباری برای گرفتن عکس از خود و ارسال آنها در رسانههای اجتماعی به عنوان راهی برای جبران فقدان اعتماد به نفس و پرکردن خلأ صمیمیت است. این اختلال در سه
سطح مرزی، متوسط و شدید طبقهبندی میشود. اگر سه سلفی در روز از خود میگیرید اما آنها را منتشر نمیکنید خود را در سطح مرزی بدانید. اگر حداقل سه سلفی از خود در روز منتشر میکنید، دچار سلفیتیس متوسط هستید. اگر دچار وسواس و تمایل غیرقابل کنترل برای گرفتن و انتشار بیش از شش سلفی در روز هستید، دچار اختلال شدید هستید. توجه داشته باشید که ابتلا به نوع شدید این اختلال با افسردگی، اضطراب، نارضایتی از بدن و افزایش تمرکز بر ظاهر مرتبط است.
یک توصیه کاربردی به والدین
درست است که سلفی گرفتن میتواند عوارض خاص خود را داشته باشد اما به هر صورت همچنان این سبک عکس گرفتن، سبک محبوب عکاسی بسیاری از افراد و به ویژه نوجوانان و جوانان است. اگر فرزندی دارید که نگران او در این زمینه هستید، توجه داشته باشید که سرزنش او بابت این رفتار، تنها باعث تشدید عوارض در او میشود. پس در عوض این کار، سعی کنید ارتباط خود را با او افزایش دهید و او را تشویق کنید تا درباره این موضوع بیشتر اطلاع کسب کند. آگاهی از عوارض میتواند به استفاده بهتر منجر شود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.