رباعی اول
بدخواه کسی به مقصد خود نرسد
یک ظن نبرد تا به خودش صد نرسد
من نیک تو خواهم و تو بدخواه منی
تو نیک نبینی و مرا بد نرسد
رباعی دوم
ای دل به صلاح اگر نشستی برسی
وین لشکر نفس اگر شکستی برسی
خود را به ریا چند نمایی زاهد
گر بنمایی چنان که هستی برسی
رباعی سوم
آن را که دلش خانه توحید بود
در کون و مکان طالب تجرید بود
و آن را که شب و روز بود بر درِ او
شب ها همه قدر و روزها عید بود
رباعی چهارم
هرچند که روشنی فزاید خورشید
در دیده خفاش نیاید خورشید
دل طاقت نور تو کجا دارد پس
آنجای که خفاش نماید خورشید