مرور رفتارهای اشتباهی که برخی کتابخوانها مرتکب می شوند
تعداد بازدید : 60
فاضل یا فضل فروش ؟
پرونده
نویسنده : الهه توانا | روزنامهنگار
نزدیکی خانهمان مغازه کوچک بیزرقوبرقی است متعلق به پیرمردی دوستداشتنی . یک دیوارِ مغازه تا سقف، کتاب چیده شده؛ ادبیات، فلسفه، روانشناسی، دین، تاریخ و کتابهایی به زبان انگلیسی که همهشان مال پیرمرد است و رایگان امانت میدهد. کاری ندارم در زمانهای که گربه هم مجانی موش نمیگیرد، کار بیمزد و مواجب چقدر ارزشمند است. همسایه عزیزمان را معرفی کردم تا چیز دیگری بگویم. من پای صحبت پیرمرد نشستهام. از آنهایی است که برای پول پای کتاب دادن، کتکها خورده و گنجینهاش را بهسختی جمع کرده ولی الان آن را بی چشمداشت دراختیار دیگران قرار دادهاست؛ از کسی طلب ندارد، وقتی درباره خودش حرف میزند، باد به غبغب نمیاندازد که «ما آدمهای اهل مطالعه فلان و بهمان». حالا چرا نشنیدن این جمله برایم جالب بوده و با شما درمیانش میگذارم؟ چون با کتابخوانهای زیادی حشرونشر داشتهام و ادعاهای خودبینانهشان را شنیدهام و هربار از خودم پرسیدهام که خب چرا؟ البته که کتابخوان درست و حسابی هم کم نمیشناسم اما رفتارهای فضلفروشانه و تفاخرآمیز عدهای از اهالی مطالعه، چیزی نیست که بشود از کنارش گذشت؛ آنها درست یا غلط در چشم دیگران، تجسم دانش و آگاهیاند و رفتار اشتباهشان بهپای کموکاستی این حوزهها نوشته میشود. کتابخوانهای فروتن بیادعا در خلوت کار خودشان را میکنند و کسی نمیبیند که آگاهی از آدمها درخت سربهزیر میسازد. درعوض مدعیهای فضلفروش در بوق و کرنا میدمند که «ما سرآمد جهانیم» و آنچه به چشم میآید این است که کتاب خواندن آدمها را خودپسند میکند. پرونده امروز، مرور اشتباهاتی است که از برخی کتابخوانها سر میزند.
مد و مصرفگرایی بین کتابخوانها
جامعهشناسها و روانشناسها در باب آسیبشناسی مصرفگرایی حرفها زدهاند اما ندیدهام کسی به مصرفگرایی کتابخوانها اشارهای کند. ایجاد نیاز کاذب در بازار نیازمند توجه است، تن دادن مردم به این نیازها هم همینطور. متخصصان علوم انسانی هشدار میدهند که جامعه مصرفزده، جامعه سالمی نیست؛ توصیه میکنند که پیروی از مد، فقط جیب را نشانه نمیگیرد و پیامدهای منفی زیادی دارد اما کسی درباره رفتارهای مشابه بین کتابخوانها صحبت نمیکند. چرا؟ چون هیس! مردم همینطوری هم کتاب نمیخوانند وای بهروزی که ازآن ها انتقاد کنی و بگویی حرص کتاب خریدن، همانقدر اشتباه است که مثلا حرص کفش خریدن. همان چندباری هم که چندنفر در اینباره تذکرهایی دادهاند، حرفشان خریدار نداشت. مثلا شنیدهایم که نمایشگاه کتاب علیالاصول باید جایی برای ارتباط نویسندهها و ناشرها و مخاطبها با یکدیگر باشد نه محل فروش عمده کتاب؛ مردم در 10روز نمایشگاه نیاز چندماههشان به کتاب را تأمین میکنند و به کتابفروشیها به خصوص محلیها و گمنامها ضربه بدی وارد میشود اما کو گوش شنوا؟ غیر از روزهای نمایشگاه، تخفیفهای فصلی مثل طرح پاییزه و زمستانه هم کتابخوانها را به بازار میکشاند تا کیف و کولهشان را پر و خودشان را با این منطق که کتاب خوب است پس حرص کتاب خریدن هم چیز بدی نیست، راضی کنند. بعضیهایشان هربار از جلوی کتابفروشی رد میشوند، دستوپایشان سست میشود و اختیار از کف میدهند و کلی کتاب میخرند که فرصت خواندن همهشان هیچوقت دست نمیدهد اما نه خودشان و نه دیگران ایرادی به کار وارد نمیدانند چون کتاب را صرف نظر از خواندهشدن یا نشدن، دارای ارزش ذاتی میدانند. بعضی کتابخوانها هم مجموعه درست میکنند؛ نه لزوما به این دلیل که همه کتابهای یک نویسنده یا مترجم یا ناشر خوب است بلکه به همان دلیلی که مجموعهدارها قوطی کبریت یا مثلا تمبر جمع میکنند. غیر از کتابخوانهای مصرفگرا، اهل مطالعه پیرو مد هم داریم. هرازگاهی کتاب جدیدی مد میشود و خیلیها برای عقب نماندن از قافله شروع به خریدن آن میکنند. اینطوری میشود که یک رمان زرد بیخاصیت یا یک ترجمه افتضاح، در مدت کوتاه به چاپ چندم میرسد و خزعبلنویسها و کاسبهای بازار نشر، روزبهروز پولدارتر میشوند. اگرکتاب را مصرف میکنید و مُد تحت تأثیر قرارتان میدهد، شما از دوست کتابنخوانتان آدم بهتری نیستید.
نمایشگری و کالاییشدن کتاب
چندوقت پیش عکسی ازیک عروس و داماد درکتابفروشی دیدم. چرا؟ چون توی تالار ناگهان یادشان آمده باید کتاب مهمی میخریدهاند؟ یکی از مهمانها کتاب خوبی معرفی کرده و زوجِ فرهیخته از ترس تمام شدن چاپ آن، سراسیمه خودشان را به کتابفروشی رساندهاند؟ کجای این رفتار، جالب است؟ اصولا ما به چسباندن اهداف متعالی به رفتارهای نمایشگرانه علاقه عجیبی داریم. عروس و داماد میروند سر جلسه کنکور بهجای اینکه بپرسیم خب چرا برنامه مجلس عروسیشان را طوری نچیدهاند که با کنکور مغایرت نداشتهباشد میگوییم «بهبه چه زوج درسخوانی!». خانم معلم با لباس سفید که بهزور جلوی پایش را میبیند میرود سر کلاس، ایضا بهجای پرسیدن همان سوال، خوشحال میشویم که «چه معلم به درس اهمیتدهندهای!». حالا چرا وقتی عوامالناس از توی چشم بودن خوششان میآید به ادا و اصول کتابخوانها ایراد میگیریم؟ چون آنها خودشان را نه از جنس بقیه که از دایره تنگِ خواص میدانند و با وجود این مدام از زوایای مختلف کتابخانهشان عکس میگیرند و میگذارند اینستاگرام. فرق بین نمایش کتابهای حجیم و کمیاب و فخرفروشی با انواع دیگر دارایی مثل جواهر و لباس چیست؟ در ذات البته تفاوت دارند؛ کتاب سرمایه فرهنگی است آن دیگران، سرمایه مالی اما وقتی با کتاب مثل چیزی برای تفاخر رفتار میشود، ارزشش تا سطح کالا پایین میآید. مناسبتهای تقویم هم برای کتابخوانها حکم طلا را دارند. همانطور که مثلا کریسمس برای بعضی هموطنان غیرمسیحیمان فرصت خوبی است برای نشان دادن خارجی بودن شان، روز کتابگردی و سالروز تولد و فوت نویسندهها هم برای بعضی کتابخوانها فرصت مغتنمی است تا فرهیختگیشان را اثبات کنند؛ بعضیهایشان در این روزها دورهم جمع میشوند و برای بقیه دنیا که در جمع آنها نیستند و حتما نادان هستند، ابراز تأسف میکنند؛ بعضیهایشان هم به ابراز تأسف در صفحههای شخصیشان اکتفا میکنند؛ بسته به مناسبت، یا کتابهای تازه خریدهشان را به اشتراک میگذارند و به حالِ فرهنگ مردم افسوس میخورند یا برای سالروز فوت نویسندهای مطلب مینویسند و برای فرهنگ مردمی که در فراق او گریبان چاک نمیکنند، افسوس میخورند. اگر مطالعه برایتان ابزارِ خودنمایی است، شما از دوست کتابنخوانتان آدم بهتری نیستید.
ما فرهیختهها، شما نادانها!
در بین همه اشتباههای کتابخوانها به نظر من این یکی از همه نابخشودنیتر است؛ خطکشی. بعضی کتابخوانها خودشان را متعلق به طبقهای ممتاز میدانند و صاحبنظر در همه زمینهها و گل سرسبد عالم. دستبالا گرفتن خود معمولا با دستپایین گرفتن دیگران ملازم است و نتیجه؟ برخی معلمهای پر ادعایی که دانشآموزهایشان را تحقیر میکنند؛ خودم یکیشان را میشناختم. آدم اهل مطالعهای بود اما نمیفهمید که 20سال تفاوت سنیاش با ما طبیعتا زمان بیشتری برای خواندن دراختیار او گذاشتهاست و ما یک مشت بچه 16- 15ساله دشمنان فرهنگ نیستیم. طرحهای بیفایده تبلیغ کتابخوانی را هم همین خودبینها پیشنهاد میدهند. آنها معتقدند دیگران، آدمهای سطحی و کمفهمی هستند پس باید به زور جایزه و تشویق وادار به خواندنشان کرد. مسابقه طراحی میکنند و بَنِر میزنند و رسانهها را به خدمت میگیرند تا رفتاری درست را به شیوهای سخیف آموزش بدهند؛ صرف نظر از اینکه اساسا خودشان در جایگاه آموزش دادن هستند یا خیر و کتابهایی که پیشنهاد میدهند ارزش خواندن دارند یا خیر. آنها کاری به دلایل کتابنخواندن، ندارند. جمله «سرانه کتابخوانی در کشور ما پایین است» را نچنچکنان سرلوحه کارشان قرار میدهند و دیگران را بچه هایی فرض میکنند که باید با قاقالی گولشان زد. کتابخوانهای خودبرتربین همهجا و در هر قشری پیدا میشوند؛ نویسندهها، شاعرها، حقوقدانها، پژوهشگرها، هنرپیشهها، دانشجوها، بیکارها، کتابفروشهاو روزنامهنگارها. آنها از هر فرصتی برای غر زدن و سخنرانی و نسخهپیچی استفاده میکنند. هر رفتار غلط و اتفاق بد و بلا و مصیبتی را میاندازند گردن کتابنخوانها و درباره نقش و تأثیر خودشان، هیچ توضیحی ندارند. اگر فکر میکنید جامعهای که بیشتر مردمش کتاب نمیخوانند، پیشرفت نمیکند درست فکر میکنید؛ اما لازم است بدانید کتابخوانهایی که بهجای آراسته بودن به انواع فضایل اخلاقی به فضلفروشی شهرهاند هم کمکی به پیشرفت جامعهشان نمیکنند.
افسانه کتابخوانهای خوب
مدتی است متنهایی در فضاهای مجازی دستبهدست میشود درباره کمالات کتابخوانها؛ «کتابخوانها آدمهای بهتری هستند. عاشق کتابخوانها شوید. کتابخوانها باهوش و باشعور و آدمحسابی و دوستداشتنی و خلاصه مجمع تمام خوبیهای عالم هستند.» این گزارههای اغراقآمیز مثل ادعاهای طالعبینها، براساس یک نقطه اشتراک و با نادیده گرفتن عمدی همه نقاط تفاوت، مشترکین را واجد ویژگیهایی میدانند؛ همه کسانی که در آذرماه به دنیا آمدهاند، دستودلباز و مهرباناند؛ همه کسانی که کتاب میخوانند، درستکار و فهمیدهاند. همانطور که طالعبینها دلشان نمیخواهد آذرماهیهای خسیس و خشن را بهحساب بیاورند، برخی کتابخوانهای متظاهر و فخرفروش هم در گروهبندی کتابخوانها و کتابنخوانها عمدا نادیده گرفته میشوند؛ پُرخوانهایی که ذهنشان پر و دستشان خالی است، کلی قصه و حکایت بلدند اما در عمل پایشان میلنگد چون لزوما هر دانستنی به عمل یا بهتر بگویم به عمل درست منجر نمیشود. بین اهالی مطالعه، کم نیستند کسانی که اندازه کتابخانهشان آنها را درباره حجم آگاهیشان به اشتباه میاندازد درحالیکه اصولا دانایی با عدد و رقم قابل سنجش نیست؛ هیچکس نمیتواند ادعا کند چوپان بیسوادی که تمام روزش را در طبیعت میگذراند از استاد دانشگاه کمتر میفهمد. کتاب، چند ورق سفیدِ سیاهشده است که میتواند ناقص فهمیده یا اشتباه درک شود. آدم سرشار از تعصب یا اصولا سراغ کتابهای خلاف باور و عقیدهاش نمیرود یا لزوما خواندن آنها در او تغییری به وجود نمیآورد. هر کتاب دستگرفتنی، چیزی به آدم اضافه نمیکند و اصلا هر کتابی چنین خاصیتی ندارد. چه خواندن و چطور خواندن مهم است. اگر کتابخوان هستید به افسانه "کتابخوانهای خوب" دل خوش نکنید؛ هیچ دلیلی وجود ندارد که شما از دوست کتابنخوانتان آدم بهتری باشید. بدیهی است همه این ها را نگفتیم که نتیجه بگیریم کتاب نخوانید، بلکه حرف این است که به مجرد کتاب خوانی توهم دانایی پیدا نکنیم.