مصطفی میرجانیان- دوم خرداد، حوالی ساعت 12:30 ظهر در حالی که آسمان آبادان، رنگ خاک گرفته بود، مردم ایران، با فاجعه عظیمی به نام ریزش ساختمان «متروپل» روبه رو شدند. تراژدی تلخی که تا چندین روز، کشورمان را متاثر کرده بود و انتشار فیلم و عکس اجسادی که تا هفته ها بعد به مرور از زیر آوار بیرون می آمدند، بی تابی های مادران و پدران اجساد و مفقودین تا هفته ها و ماه ها قلب مردم کشورمان را عزادار کرد. فاجعه ساختمان 11 طبقه و نوسازی که هنوز به بهره برداری نرسیده بود اما ریزش ناگهانی آن 43 فوتی و 37 مصدوم به جا گذاشت ، دستور رهبر انقلاب برای برخورد عبرت آموز با مقصران این حادثه بزرگ را در پی داشت. در بخشی از پیام تسلیت ایشان که در همان زمان منتشر شد، تصریح شده بود: «وظیفه پیگرد مقصران حادثه و مجازات عبرتآموز آنان با همکاری قوه قضاییه و نیز تلاش گسترده برای جلوگیری از تکرار آن در همه نقاط کشور بر عهده همه ما مسئولان کشور است.» سرانجام دو روز پیش و بعد از حدود ۶ ماه از حادثه فروریختن ساختمان متروپل آبادان، احکام نهایی محکومان در دادگاه تجدید نظر صادر شد. در این پرونده قضایی،آرایی برای 21 نفر از محکومان صادر شد و هر کدام از محکومان به سه سال حبس تعزیری و پرداخت دیه به خانواده و ورثه جان باختگان حادثه، اقامت اجباری، انفصال از خدمات دولتی و عمومی، لغو پروانه اشتغال و منع اشتغال در حرفه مهندسی ساختمان محکوم شدند. در عین حال، برخی کاربران فضای مجازی و مردم با طرح سوالاتی نوشتند که آیا این احکام، بازدارنده بوده و به مطالبه رهبر انقلاب و افکار عمومی برای جلوگیری از تکرار حوادث مشابه در سراسر کشور پاسخ داده است؟ در گزارش امروز به بررسی احکام هرکدام از محکومان پرونده حادثه متروپل پرداختیم و نظر چند کارشناس را درباره آن پرسیدیم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بچه که بودیم شبها سایه درخت داخل حیاط را شبیه یک موجود زشت میدیدیم. گاهی ابرها را شبیه خوراکی میدیدیم. از دوران کودکی تا امروز با خیلی از تصاویر گنگ و نامفهوم طرف بودیم که انگار معنادار و واقعی هستند. مثل یک سیبزمینی که انگار میخندد، چمدانی که عصبانی است و .... این پدیده روانشناختی «پاریدولیا» نام دارد، فرایندی که طی آن ذهن ما تصاویر بیمعنی، صداهای تصادفی و ... را شبیه یک اتفاق معنیدار پردازش میکند که البته بیدلیل هم نیست. فکر کنید صدای آرامی شنیدهاید که مربوط به برهم خوردن پنجره همسایه است اما این صوت در ذهن شما طوری تحلیل میشود که انگار کسی میگوید «بیا این جا!» بعد هم میترسید.
چون با علت این اتفاق آشنا نیستید. البته «پاریدولیا» همیشه وحشتناک نیست، خیلی وقتها سرگرم کننده است. یعنی یک محرک مبهم با برداشتی نادرست یک داده معنادار را برای ما پردازش میکند اما خب قرار نیست از دیدن یک گوجهفرنگی که ترسیده ما هم بترسیم، بلکه میخندیم. در این پرونده به این موضوع، مصادیق جالب و دلایلش میپردازیم. با ما باشید.
در پشتی اسرارآمیز
این عکس را «میثم دهقانی» عکاس روزنامه خراسان گرفته است. آدم ناخودآگاه یاد فیلمهای تخیلی میافتد که بچه فضولی در یک باغ قدیمی قدم میزند و زیر شاخ و برگ درختان دریچهای به یک مکان و زمان دیگر پیدا میکند. حتی تصورش هم لذت بخش است.
خنده با پاریدولیا
گفتیم پاریدولیا شامل تفسیر معنادار از صداها یا تصاویر بی معنی و اتفاقی است؛ اما وقتی بخواهیم در یک رسانه مکتوب به سراغ مصادیق این پدیده برویم، باید مواردی را که مرتبط با صدا هستند، کنار بگذاریم. اما عکس ها به خودی خود جذاب هستند. ببینید.
کمربند ناایمنی
کار کمربند ایمنی خودرو، محافظت از جان و سلامت سرنشینان است. حالا یکی باید بیاید از این کمربند داغان محافظت کند. بعید نیست شرکتهای خودروساز وطنی همین قیافه بانمک را کپی کنند و به عنوان یک آپشن روی محصولاتشان بگذارند و چند میلیون روی قیمتش بکشند.
رژیم بگیر
یکی از وسایلی که زودتر از خود شخص، از چاق شدنش صدمه میبیند، کمربندها هستند. از قیافه این کمربند غمگین هم مشخص است که صاحبش آنقدر چاق شده که دیگر سگکش به هیچ سوراخ کمربندی نمیرسد.
وقتی هری پاتر غیبت دارد
اگر در دنیای هری پاتر زندگی میکردیم، حتما به یک در جادویی برای هاگوارتز (مدرسه آموزش جادو) نیاز داشتیم که وقتی شاگردی دیر میآید، یواشکی برایش باز بشود و بگوید «بیا از اینجا برو سر کلاس، به کسی هم نگو»!
کمد مشنگ
این عکس را فاطمه خانم، یکی دیگر از همکاران بهطور اتفاقی از کمد خانهاش گرفته است. انگار یک اردک مشنگ، از دست شکارچی فرار کرده و در حال کواک کواک کردن به سمت اوست!
شیر خشک
وقتی میگوییم شرایط آب بحرانی است، برای این میگوییم. ببینید شیرها هم دیگر صدایشان درآمده و بیکار و غصهدار نشستهاند، ازبس که آب نیست.
پیاز تیز و موذی
پیاز به خودی خود، سوزشآور است، چه برسد به آن که اینقدر بدجنس هم باشد. خدا به خورندهاش رحم کند!
موسیقی طبیعت
کلید سل در نتنویسی موسیقی به کار میرود. حالا یک کشاورز این کلید را به طور طبیعی در مزرعهاش پیدا کرده است. الکی نیست که میگویند محیط زیست هم موسیقی خودش را دارد.
جرئت داری بیدار نشو
ساعت زنگدار، نشانه عذاب از خواب بیدارشدن است. بعضیها به زنگش توجهی نمیکنند و بعد از قطع کردنش دوباره به خواب میروند. این ساعت برای آنهاست که حتی با ضرب کتک هم بیدارشان کند!
بلندگوی ساکت
قرار نیست اسپیکرهای رایانه همیشه داد و قال کنند. یک بلندگو هم مثل ایشان پیدا میشود که آرام و ساکت، روی میز کنار مانیتور مینشیند و حرف نمیزند.
دستا بالا
دوربینهای ثبت تخلف برای رانندگان متخلف ترسناک است. قضیه وقتی ترسناکتر میشود که همین دوربین بخواهد خودش اعمال قانون کند و به حساب راننده خلافکار همبرسد!
من میدونستم
شخصیت «گلام» در سریال گالیور را به یاد دارید؟ همان که همیشه ساز مخالف میزد و آیه یأس میخواند و در برابر هر اتفاق بدی میگفت «من میدونستم». معرفی میکنم: دوقلوهای بداخلاق گلام که کلا با همه چی مخالف هستند!
آدم فضاییهای خشن
این تصویر هم تقدیم به کسانی که میگویند آدم فضایی وجود ندارد. اگر وجود ندارد پس چه کسی این پففیلهای خشمگین را پخته است؟!
بوفالوی مکانیزه
این وسیله قبلا یک بوفالو بوده که به دلیل شرایط سخت زندگی گاوی، تبدیل به دسته یک دستگاه شده است. از قیافهاش مشخص است که از زندگی فعلیاش خیلی هم راضی است.
خانواده بیاعصابها
یکی از بیشترین تصاویر پاریدولیا مربوط به فلفل دلمهایهاست. انگار آنها آدم بودهاند و بعدا فلفل دلمهای شدهاند. این هم یک خانواده فلفلی که متاسفانه هیچ کدامشان اعصاب درست و حسابی ندارند.
پاسخ به چند سوال درباره پاریدولیا
چرا درگیر چنین پدیده ای می شویم؟
ذهن ما در طول تکامل برای بقای ما طراحی شده است یعنی بخشی از مغز برای تشخیص ظاهر عوامل خطرآفرین مثل ببر و خرس یا صدای آن ها تقویت شده و زمان کمی دارد تا چیزی را که می بیند تحلیل کند. نیاکان ما از این بخش برای شناخت تصاویر مبهم یا صداهای مخدوش درندگان و ... در تاریکی، بین درختان و بیشه و... استفاده می کردند. مغز ما برای حفظ بقا همیشه در حالت هشدار است. برای همین در دنیایی با بی نهایت تصویر و صدای تازه نمی تواند تحلیل درستی داشته باشد و پیغام خطا می دهد.
بیشتر چه وقت هایی دچار پاریدولیا می شویم؟
گفتیم مغز ما در حالت هشدار است؛ اما هر قدر شرایط سخت تر، تازه تر و مبهم تر باشد، مغز حالت هشدار را قوی تر می کند. مثل وقتی که در حال عبور از خیابان هستیم و ممکن است هر جنبنده ای را مثل ماشین تصور کنیم یا اگر عابر نیستیم و رانندگی می کنیم درخت را با انسان اشتباه بگیریم.
پاریدولیا برای همه اتفاق می افتد؟
هرکسی متناسب با فرهنگ، نگرشی که به زندگی دارد، زمینه های روحی و دغدغههایی که در ذهن دارد، ممکن است با چنین پدیده هایی مواجهه متفاوتی داشته باشد. گاهی برخی از در معرض این پدیده بودن غافل گیر می شوند یعنی با دیدن قیافه عصبانی یک درخت شوکه می شوند، بعضی ها خودآگاه دنبال چنین پدیده ای می روند تا سرگرم شوند. بعضی ها کتمانش می کنند، بعضی ها هم نه تنها دریافت اولیه را پس نمی زنند بلکه فراتر می روند و به باورهایی می رسند که خرافی است.
چرا پاریدولیا موضوع مهمی است؟
پاریدولیا می تواند برای فرد زمینه نگرانی، استرس و شوکه شدن های مداوم را ایجاد کند. به خصوص خیلی از ما ممکن است صداهای بی معنی را طوری تفسیر کنیم که باعث سلب آسایش و ترسمان بشود. اما در مقیاس اجتماعی این پدیده می تواند زمینه خرافی داشته باشد و روی خیلی مسائل تاثیر بگذارد. به طور مثال اسکناس های کشور کانادا در سال 1952 میلادی به این دلیل که در تصاویر آن چیزهای عجیبی دیده می شد، خبرساز شد. خیلی ها روی نان تُست که بر اثر برشته شدن نامتقارنش عجیب شده بود، چهره قدیسه های مسیحی را دیدند. خیلی ها روی مریخ علایم و نشانه هایی دیدند که طوری تفسیر شد انگار حیات هوشمند دراین دو وجود دارد. درحالی که با اطلاع از فرایند این پدیده، می شود جلوی خیلی از این اغراق ها، نگرانی ها و خرافات را گرفت.
چه افرادی بیشتر در معرض این پدیده هستند؟
این که ما در معرض چنین اتفاقی باشیم به خودی خود بد نیست، تفسیر آن تجربه و مدیریت کردنش می تواند روی ما اثر بگذارد. به طور کلی افراد براساس فرهنگ، زیست اجتماعی، شرایط اکتسابی، نگاهی که به زندگی دارند و حجم نگرانی، فانتزی بودن و... می توانند تجربه های مختلفی داشته باشند به طوری که دو نفر آدم از کنار یک صدا یا تصویر با دو واکنش کاملاً متفاوت بگذرند. اما در کل افرادی که روحیه هنری دارند، کسانی که مدام در موقعیت های جذاب، تازه و پرخطر و هیجان هستند و بچه ها که قدرت تخیل بیشتری نسبت به بزرگ ترها دارند، زمینه بیشتری برای درگیر شدن با پاریدولیا دارند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مدرسه خانه دوم بچههاست و هر اتفاقی ممکن است انگیزه دانشآموزان را برای رفتن به مدرسه، کم یا زیاد کند. ارتباط با معلم، مسئولان مدرسه، دانشآموزان دیگر و... ممکن است برای بچهها، چالشهایی را ایجاد کند. این ماجرا تا حد زیادی طبیعی است و لازم نیست پدر و مادرها بیش از حد روی این مسئله حساسیت نشان دهند، اما یکی از آن مشکلات مهم بین والدین و دانشآموزان این است که بچهها با گذشت چند ماه از شروع سال تحصیلی میگویند که دیگر دوست ندارند به مدرسه بروند. حالا سوال این است که والدین در این حالت چه کار باید بکنند و چه واکنشی داشته باشند؟
قدم اول؛ همدلی با کودک
به محض شنیدن این جمله که «مامان(بابا)، من دیگه نمیخوام برم مدرسه»، باید بپذیریم که قطعا مشکلی وجود داشته که فرزند ما چنین تصمیم ناگهانی گرفته اما نیاز نیست در قدم اول، جویای مشکل شویم و از او درباره مشکلش سوال کنیم. بهتر است در ابتدا با او همدلی کنیم و به فرزندمان هم به صورت کلامی و هم با زبان بدن بفهمانیم که او را درک میکنیم و متوجه احساسش هستیم. در چنین حالاتی، اگر صبح قبل از رفتن به مدرسه این جمله را گفت، میتوانیم به او بگوییم: «درکت میکنم، تو میگویی دیگر دوست نداری به مدرسه بروی اما الان شاید زمان مناسبی برای صحبت درباره آن نباشد، بعدا دربارهاش صحبت میکنیم». گفتن این جمله و چنین رفتاری با فرزندمان این فایده را دارد که به احتمال زیاد فرزند ما دچار مشکل یا مسئلهای است و با جمله درکت میکنم، خودمان را به جای این که در مقابلش قرار بدهیم در کنارش میگذاریم. در این صورت احساس تنهایی نمیکند و حس میکند که میتواند با ما درباره دلیل اصلی مشکلش صحبت کند.
عادیسازی ماجرا بهجای شوکهشدن
با توجه به شناختی که از فرزندمان داریم و برداشتهایی که درباره علت مدرسه نرفتناش میکنیم، میتوانیم داستانی را درباره دوران کودکی خودمان یا یکی از نزدیکانمان بگوییم که موقعیتی مشابه فرزندمان داشتند. مثلا میتوانیم بگوییم: «من هم وقتی بچه بودم با این که عاشق درسخواندن بودم اما یک بار از مدرسه رفتن بدم آمد، دلم میخواست اصلا مدرسه نروم. میدانی چرا؟ چون یکی از همکلاسیهایم خیلی من را اذیت میکرد، من هم که زورم بهش نمیرسید، دلم میخواست به مدرسه نروم تا اصلا نبینماش». این رفتار باعث میشود برای فرزند ما عادیسازی اتفاق بیفتد به این معنا که احساس نکند اولین کسی است که چنین احساسی را دارد و بداند چنین احساسی را مادر یا پدرش و... هم قبلا تجربه کردهاند و باعث میشود بدون ترس از قضاوت یا برخورد شدید به ما اطمینان کند و تصمیم بگیرد بدون پنهانکاری اصل ماجرا را تعریف کند.
چالش دیدن مسئله از نگاه شخص سوم
نگاه از منظر شخص سوم به این معنی است که داستان مشابه مشکل فرزندمان را درباره شخص دیگری بگوییم و از او نظر بخواهیم. میتوانیم بگوییم: «راستی، شنیدم پسر آقای فلانی هم چند وقت پیش گفته که دیگر دوست ندارد به مدرسه برود، پدرش هم نمیداند چه جوابی به او بدهد. از من کمک خواست. من هم گفتم با تو مشورت کنم و ببینم نظر تو چیست؟ به نظرت پدرش چه در جوابش بگوید؟» سپس جوابهایش را بدون قضاوت کردن بشنویم و با یکدیگر بررسی کنیم و درباره درست و غلط بودن هر کدام صحبت کنیم.
بارش فکری به جای نصیحت
هر زمان که فرزندمان آمادگی داشت و از نظر جسمی و ذهنی در حالت مناسبی بود، سر صحبت را با او باز کنیم و از او بخواهیم درباره علت مدرسه نرفتناش با ما صحبت کند و دلایلش را برایمان بگوید. بدون بیان نصیحت و اظهارنظر تنها صحبتهایش را بشنویم. پس از آنکه صحبتهای فرزندمان تمام شد، حالا بارش فکری داشته باشیم و درباره راهحلهای ممکن و ناممکن صحبت کنیم. قلم و کاغذی آماده کنیم و همه راهحلهای ممکن و غیرممکن را بنویسیم. اجازه دهیم ذهن خود و فرزندمان آزاد باشد و به هر راهحلی فکر و همه آنها را یادداشت کنیم. سپس آنها را با یکدیگر بررسی و سبک و سنگین کنیم و در دو ستون ممکن و شدنی، ناممکن و نشدنی بنویسیم و راههای رسیدن به هرکدام از آنها را بررسی کنیم. با این کار به نتایج خوبی خواهیم رسید و فرزندمان مطمئنا بهترین راهحل را پیدا خواهد کرد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سید خلیل سجادپور- اعضای یک باند حرفه ای دستبرد به خودروهای سمند، درحالی با تیراندازی پلیس مشهد دستگیر شدند که با پرتاب کامپیوترهای سرقتی در عملیات تعقیب و گریز به جدال با گلوله پرداختند!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، سپیده دم بیست و یکم آذر، درحالی که ماموران گشت نامحسوس کلانتری سناباد مشهد، مشغول حفاظت از اموال مردم در خیابان ها بودند ناگهان به سرنشینان یک دستگاه پراید سفیدرنگ در پنجراه سناباد مشکوک شدند که گویی شماره پلاک آن تغییر کرده بود! دقت نظر در پلاک پراید فرضیه افسران گشت انتظامی را قوت بخشید و آن ها شماره پلاک را از مرکز فرماندهی استعلام کردند. لحظاتی بعد بررسی ها نشان داد که پلاک نصب شده روی پراید متعلق به یک دستگاه خودروی زانتیاست. این گونه بود که عملیات نیروهای گشت با صدور فرمان صبحگاهی از سوی سرگرد «محمدباقر بهرازفر» (رئیس کلانتری سناباد) آغاز شد و نیروهای انتظامی با آشکارسازی خودروی گشت به راننده پراید فرمان «توقف» دادند، اما وی با دیدن چراغ گردان پلیس پدال گاز را فشرد و به سوی بولوار ملک آباد متواری شد. در همین حال، ماموران انتظامی مشهد که از مدت ها قبل برای حفاظت شبانه از اموال شهروندان، طرح های «اقتدار پلیس» را به نمایش گذاشته اند، بی درنگ وارد عمل شدند و ضمن دادن اخطارهای قانونی، به تیراندازی هوایی پرداختند.
اما 3 سرنشین پراید به طرز دلهره آوری از لابه لای خودروهای عبوری، حرکات مارپیچ خطرناکی را برای فرار از چنگ پلیس انجام می دادند که ماموران گشت برای جلوگیری از خسارت های جانی و مالی به شهروندان، ناچار می شدند، عملیات تعقیب و گریز را آهسته کنند اما با طولانی شدن عملیات، خودروی دزدان وارد میدان آزادی شد و باز هم در خلاف جهت حرکت خودروها به بولوار ملک آباد بازگشت. در همین حال، نیروهای انتظامی به ناچار پراید را هدف تیراندازی قرار دادند و لاستیک ها را در حالی زیر رگبار گلوله گرفتند که دو سرنشین پراید برای مقابله با تیراندازی ماموران، کامپیوترهای سرقتی را از پنجره خودرو به سوی ماموران پرتاب می کردند و بدین ترتیب جدال گلوله و کامپیوتر در بولوار ملک آباد مشهد شکل گرفت تا این که بالاخره پس از شلیک 19 گلوله و پنچر شدن لاستیک ها، کنترل فرمان از دست راننده خارج شد و خودرو با جدول بلوکه ای حاشیه خیابان برخورد کرد.
در این وضعیت، سرنشینان پراید، درحالی پیاده پا به فرار گذاشتند که افسران ورزیده گشت، بلافاصله آن ها را به محاصره درآوردند ولی همزمان با مقاومت و درگیری دزدان معتاد با نیروهای انتظامی، هدف افشانه فلفل قرار گرفتند و لحظاتی بعد دستبندهای آهنین قانون را به نظاره نشستند که بر دستانشان حلقه زده شده بود.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، طولی نکشید که در بازرسی از راننده و دو برادر (محمد و سعید) تعدادی سلاح سرد، ابزار سرقت و مقادیری مواد مخدر صنعتی به همراه تکه های فلزی اعداد پلاک جعلی کشف و ضبط شد.
دقایقی بعد هر 3 متهم به سرقت درحالی به مقر انتظامی انتقال یافتند که علاوه بر کشف چند عدد از کامپیوترهای پرتاب شده در خیابان، تعداد دیگری کامپیوتر سرقتی خودروهای سمند از داخل خودروی پراید کشف شد.ماموران دایره تجسس که بازجویی از متهمان را زیر نظر سروان فولادی (رئیس دایره تجسس کلانتری سناباد) آغاز کرده بودند به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد پلیس با یک باند گسترده سرقت کامپیوتر روبه رو شده است.
بنابراین آن ها ماجرا را به قاضی بهشتی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) اطلاع دادند و بدین ترتیب با صدور دستورات ویژه قضایی برای ریشه یابی سرقت های مذکور، عملیات افسران دایره تجسس وارد مرحله جدیدی شد. «امیر» (راننده پراید) در بازجویی ها ادعا کرد: خودرو متعلق به برادرم است و برای آن که شناسایی نشویم از شماره پلاک های جعلی و سرقتی استفاده کردیم. در همین حال «محمد» که سرقت حرفه ای دستبرد به کامپیوتر خودروهای سمند را به گردن گرفته بود در بازجویی ها مدعی شد برادرش «سعید» وظیفه نگهبانی هنگام سرقت را به عهده داشته است و همه کامپیوترهای سرقتی را نیز به مالخر معروفی به نام «جواد» فروخته اند! و برای هر قطعه مبلغی بین 600 تا 700 هزار تومان دریافت کرده اند!
به دنبال اعترافات متهمان، بلافاصله ماموران انتظامی با هدایت رئیس کلانتری، عازم خیابان گازشرقی شدند و مالخر معروف را به دام انداختند. در بازرسی از مخفیگاه وی 18 قطعه کامپیوتر خودروهای سمند و پژو 405 در حالی کشف شد که او کامپیوترها را به طرز ماهرانه ای درون یخچال فریزر داخل پارکینگ منزل مسکونی جاسازی کرده بود.
براساس گزارش روزنامه خراسان، با گسترده تر شدن دامنه تحقیقات مشخص شد که جواد (مالخر حرفه ای) از حدود 6 ماه قبل حدود 200 قطعه از کامپیوترهای سرقتی را به تعمیرکاران خودرو، مالخران دیگر یا در سایت دیوار به فروش رسانده است.
در پی اظهارات این مالخر جوان، عوامل انتظامی کلانتری سناباد، دو مالخر دیگر را نیز دستگیر کردند و از مخفیگاه آنان هم 40 قطعه کامپیوتر سرقتی کشف و ضبط شد. مالخر حرفه ای باند مدعی است کامپیوترهای سرقتی را به مبالغی حدود 1.5 میلیون تومان به خریداران فروخته و با پول ها قماربازی کرده است!
به گزارش روزنامه خراسان، پس از کنکاش های پلیسی در پرونده اعضای این باند سرقت، مشخص شد که سارقان و مالخران دیگری نیز در این ماجرا نقش دارند که با تاکیدات سرهنگ احمد نگهبان (فرمانده انتظامی مشهد) برای برخورد قاطع با عاملان دستبرد به اموال مردم، تلاش نیروهای تجسس برای دستگیری دیگر اعضای باند با هماهنگی های قضایی همچنان ادامه دارد.
اختصاصی خراسان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
جواد نوائیان رودسری – تحولات گسترده اجتماعی و سیاسی در ایران، در نیمه دوم دوران حکومت ناصرالدینشاه قاجار شتاب و گسترش بیشتری یافت؛ آگاهیهای مربوط به تجربیات مردم دیگر کشورها، از طریق روزنامههای فعال فارسیزبان در داخل و خارج، به دست ایرانیان رسید و ذهنها را متوجه اموری کرد که شاید تا پیش از آن، کمتر به آن میاندیشیدند. در چنین زمانی بود که فقهای برجسته، با تمسّک به ظرفیتهای گسترده شرع انور، به این تغییرات واکنش نشان دادند و ضمن نفی آنچه برخلاف مصالح مردم و مغایر با آموزههای دینی بود، بر پذیرش آنچه که به سعادت ملّت و رشد و رفاه جامعه اسلامی میانجامید، اهتمام ورزیدند. در بین این فقها، گاه به چهرههایی بر میخوریم که بیش و پیش از دیگران، گام در این مسیر مهم و راهبردی گذاشتند و برای احیای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران، گامهای بلندی برداشتند. مرحوم آیتا... محمدتقی آقانجفی اصفهانی، در زمره این دسته از علما و فقهای بزرگ قرار داشت؛ عالمی نامدار که باید وی را یکی از برجستهترین سیاستمداران دوران خودش بدانیم؛ هم او که سیدجمالالدین اسدآبادی، تالی امیرکبیرش میداند و درباره وی مینویسد: «حرارتی به کلهاش دیدم که در بیزمارک (بیسمارک: صدراعظم سیاستمدار و مشهور آلمانی) نبود و راستی اگر وزارت اعظم ایران را داشت، مانند امیرکبیر حفظ حدود مملکت مینمود که بیگانه یک وَجَب نَبَرد.» چنانکه در ادامه این نوشتار به آن خواهیم پرداخت، آقانجفی در حوزه سیاست، از تیزبینی و قریحهای خاص برخوردار بود؛ قریحهای که میتوانست در مواقع بحرانی و گلوگاههای خطرناک تاریخی، وی را در گرفتن تصمیمات راهبردی یاری کند. افزون بر این، شجاعت مرحوم آقانجفی که شهرت فراوانی داشت، باعث میشد که در ورود به مبارزه با ستمگری عوامل داخلی و سوءنیتهای استعمارگران، از هیچ چیز نهراسد و به همین سبب، به دشمن شماره یک آن ها در ایرانِ مرکزی تبدیل شود. آنچه در ادامه خواهید خواند، تنها گزیده و فرازهایی از حیات پرثمر و شگفتانگیز آیتا... محمدتقی آقانجفی اصفهانی محسوب میشود. حق این است که بگوییم، بیان همه ویژگیهای شخصیت و سلوک او در حوزههای گوناگون، در چنین یادداشت محقّر و با چنین قلم نارسایی، ممکن و میسّر نیست؛ در بیانِ اثبات این قصور، به نظر، یادآوری تحقیق آقای رحیم قاسمی در باب شناخت شاگردان آقانجفی کافی است؛ وی در سال 1394ش، در بیش از دو جلد و حدود 800 صفحه، تنها به معرفی شاگردان مشهور آقانجفی و تأثیر او بر این افراد پرداختهاست!
برخاسته از خاندانی خاص
آیتا... محمدتقی آقانجفی اصفهانی در 30 فروردین سال 1225، در اصفهان و در خانوادهای متولد شد که نه فقط پرورنده عالمان و بزرگان دین بودند بلکه سابقهای طولانی در مبارزه با ستمگری و انحرافات عقیدتی داشتند. مرحوم محمدباقر نجفی اصفهانی، پدر آقانجفی، در زمره علمایی قرار داشت که قاطعانه در برابر اقدامات استعماری و نیز انحرافات بابیه که به دنبال تخریب اساسی عقاید مردم مسلمان ایران بودند، ایستاد و ذکر این ایستادگی، در متون مربوط به تاریخ جنبش بابیه، زیاد به چشم میخورد. جد آقانجفی، یعنی محمدتقی رازی اصفهانی هم، از استادان بنام حوزه علمیه اصفهان بود و علمای نامداری مانند میرزای بزرگ شیرازی، نزد او به فراگیری علم پرداختهبودند. مرحوم آقانجفی، مقدمات را در اصفهان فراگرفت و سپس راهی نجف اشرف شد و در این شهر، از محضر علمایی چون میرزای بزرگ شیرازی (شاگرد جدّ آقانجفی)، شیخ مهدی کاشفالغطاء و شیخ راضی نجفی بهره بُرد و به درجه اجتهاد رسید. آنگاه بر اساس رؤیایی که دیدهبود، تصمیم گرفت به زادگاهش باز گردد و خادم مسلمانان باشد.
حضور تحولآفرین
حضور آقانجفی در اصفهان، این شهر را از دو جهت دچار تحول کرد؛ نخست اینکه حوزه علمیه اصفهان با حضور آقانجفی و تدریس کمنظیر وی و نیز، دهها تألیف ارزشمندش، بیش از گذشته رونق یافت و به گمان برخی، به اوج عظمت خود رسید و دوم اینکه، حضور آقانجفی که فقیهی سیاسی و سخت پایبند به اصلاحات اجتماعی و فرهنگی بود، سدّی محکم را در برابر زیادهرویها و تعدی های حُکّامی مانند مسعودمیرزا ظلّالسلطان (فرزند ارشد ناصرالدینشاه که به دلیل نداشتن مادر قاجاری، از ولیعهدی و حکومت باز ماند) به وجود آورد که با پشتوانه دربار، به دنبال چپاول ثروت مردم و رسیدن به حدّ نهایت استبداد بودند. آقانجفی بدون تعارف و واهمه، هیچ اعتنایی به ظلالسلطان و ناصرالدینشاه نداشت و آن ها را ستمگرانی میدانست که جز غارت مالِ رعیت، فکر دیگری ندارند. کار به جایی رسید که ظلالسلطان در نامهای به پدرش، از آقانجفی سعایت کرد و شاه قاجار را از عواقب حضور وی در اصفهان ترساند و ناصرالدینشاه را واداشت که برای مدتی، آقانجفی را محترمانه به تهران تبعید کند. طبق اسناد موجود، این موضوع خواست استعمار روس و انگلیس هم بود. با این حال، حضور آقانجفی در تهران، خود باعث گسترش بیداریهای سیاسی در میان مردم متدین و طلاب شد؛ حلقه درس او برقرار بود و هر آنچه را که برای مبارزه با ظلم و استعمار صلاح میدانست، بر زبان میآورد. اما شاید، برجستهترین و مشهورترین اقدام آقانجفی، پایهگذاری نهضت تنباکو باشد که در آن، شدیدترین تقابل را با استبداد داشت و باید آن را به عنوان پدید آورنده یکی از نقاط عطف تاریخ ایران در نظر بگیریم.
بنیان گذار نهضت تنباکو
با انعقاد قرارداد موسوم به «رژی» در اسفند 1268ش که بر اساس آن، امتیاز خرید و فروش تنباکو در ممالک محروسه ایران به یک انگلیسی به نام «تالبوت» واگذار شدهبود، بیش از یک سوم نفوس ایران که عملاً در فرایند تولید و توزیع این محصول حضور فعال داشتند، خود را کاملاً تحت سیطره اجنبی میدیدند. با آغاز فعالیت کمپانی رژی در ایران، ابعاد گستردهتری از سوءنیت مدیران کمپانی و تلاش آن ها برای تبدیل ایران به مستعمره خود، به چشم آمد؛ مثلاً آن ها میتوانستند افزون بر ساخت قلعه نظامی در هر نقطه از ایران، هر مقدار سلاح و نیروی مسلّح که نیاز داشتند، وارد کشور کنند. انتشار این موضوع، واکنشهایی را از سوی علما و مردم در پی داشت که نخستین واکنش در اصفهان با هوشیاری آقانجفی اصفهانی رقم خورد. او بعد از مشاهده همکاری ظلالسلطان با مأموران کمپانی و سخت گرفتن بر رعایا و کشاورزان، تصمیم به مقابله گرفت. آقانجفی در گام نخست و در جلسهای با حضور علمای اصفهان، موضوع تحریم توتون و تنباکو را پیش کشید؛ اقدامی که هنوز جنبه عمومی نیافته و میرزای بزرگ شیرازی نیز، احتمالاً دربارهاش اطلاعات و نظری نداشت. آقانجفی برای آنکه کار را گام به گام جلو ببرد، در ابتدا از آیات محمدعلی اژهای و حاج منیرالدین بروجردی، دو تن از مدرسان و علمای حوزه علمیه اصفهان خواست تا فتوای تحریم صادر کنند و آن ها نیز، چنین کردند. اما ظلالسلطان بلافاصله دستور بازداشت و تبعید این دو عالم شجاع را صادر کرد. با تبعید این دو نفر، آقانجفی تصمیم گرفت وارد مرحله بعدی مبارزه شود؛ ابتدا از محمدعلی اژهای و حاج منیرالدین بروجردی خواست که به سامرا بروند و موضوع را با میرزای شیرازی مطرح کنند و همزمان، آقانجفی فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد و علمای برجسته دیگری مانند آیتا... محمدباقر فشارکی از وی در این زمینه، تبعیت کردند. این در حالی بود که هنوز نامه معروف سیدجمالالدین اسدآبادی و مرحوم علیاکبر فالاسیری، برای میرزای شیرازی ارسال نشدهبود. بنابراین، باید آقانجفی را پیشگام نهضت تنباکو و نخستین عالمی بدانیم که به صورت فعال، وارد مبارزه با این قرارداد استعماری شد. این اقدام آقانجفی از سوی حکومت بیپاسخ نماند. شیخ حسن اصفهانی کربلایی در کتاب «تاریخ دخّانیه» به تهدیدهای ناصرالدینشاه در این زمینه اشاره میکند و مینویسد: «درباره جنابشان از جانب دولت و حکومت تهدیدات سختی شده و حتی آنکه از جانب دولت به صراحت به حکومت دارالسلطنه (اصفهان) حکم بَتّی (قطعی و حتمی) رسیده که هرگاه جناب معظمالیه (آقانجفی) و سایر علما از اباحه (مباح کردن) استعمال دخانیات امتناع کنند، حکومت عذر اقامت ایشان را در دارالسلطنه بخواهند و هر گاه از این معنا امتناع نموده و مردم عمومی در این خصوص شورش کنند، خانههای ایشان را به توپ بسته، یک سر خراب کنند.» با این حال، واکنش آقانجفی به این اقدام، کاملاً شجاعانه و بدون کوچک ترین ترس و واهمه بود. او خطاب به فرستاده حکومت گفت: «به شاه بگو تقی از توپ خالی شما نمیترسد!» پایمردی آقانجفی در جریان نهضت تنباکو که در نهایت به صدور فتوا توسط میرزای شیرازی انجامید، چنان واضح و غیرقابل انکار بود که احمد کسروی که با روحانیت و علما سخت دشمنی میکرد، درباره اقدامات وی در اصفهان و پیروزیاش نوشت: «این را میتوان نخستین تکان در توده ایران برشمرد و این، اگرچه به دست علما بود ... خود پیشآمد ارجداری به شمار است و باید در تاریخ یاد آن بماند.» احتمالاً حضور فعال در جریان مبارزه با قرارداد استعماری رژی، آقانجفی را به حمایت از فعالیتهای اقتصادی برای استقلال مالی ایران برانگیخت؛ او مساعدت فراوانی برای ایجاد «شرکت اسلامیه» که توسط برادرش، حاجآقا نورا... اصفهانی و تنی چند از تجّار مسلمان و ایرانی بنیان گذاری شدهبود، مبذول داشت.
اعتقاد به سیاستی که عینِ دیانت است
همانطور که اشاره شد، آقا نجفی اصفهانی بیتردید یک فقیه اهل سیاست بود؛ فقیهی که تحرکات سیاسی فقها را محدود به اقدامات قضایی یا مشاورهای نمیدانست. او رسالهای با عنوان «فی ولایة الحاکم الفقیه» دارد که در آن، به بیان دیدگاههای خود، بر اساس روایات، درباره حکومت اسلامی میپردازد و به صراحت مینویسد: «وَ لَارَیْبَ أن الانبیاءِ کَانَ لَهُم الْوِلایَةَ عَلَی الرَّعیَةَ مُطْلَقاً لَا فیمَا کانَ حُکْمُ اللهِ عَلَی عَدَمِهِ فَیَنْبَغی ثُبوُتَ هَذا الْمَعْنا فِی الْعُلَماءِ أیضاً»؛ و در ولایت پیامبران بر مردم شکی نیست، مگر در آنجایی که دستوری برخلاف آن داشتهباشیم و اثبات این معنا نیز، درباره علما سزاوار است. افزون بر این، او هوش سیاسی فوقالعادهای داشت؛ به سادگی فریب نمیخورد و در مواقع ضروری، تمهیدات ویژهای برای جلوگیری از سوءاستفاده دشمنان میاندیشید. مثلاً در دوره مشروطه و با تشویق جریانهای مشکوک، چنین باب شده بود که افراد، برای اعتراض به حکومت در سفارتخانهها یا کنسولگریهای دولتهای خارجی، به ویژه روس و انگلیس، بست مینشستند؛ آقانجفی این اقدام را تقبیح کرد و مردم را در چنین شرایطی، به بست نشستن و تحصن در مساجد و اماکن مذهبی فرا خواند. در جریان نهضت مشروطه، آقانجفی یکی از مدافعان مهم این نهضت در ایران بود و حتی از او نقل شدهاست که در جایی و ضمن یک سخنرانی گفته: «اگر خونی در راه مشروطه باید ریخته شود، خون من است.» با این حال و با وجود چنین حمایت گسترده و همهجانبهای، مرزهای مشروطه را با مشروعه بودن آن منطبق میکرد. برخی نگاه فقاهتی آقانجفی را درباره مشروطه مشروعه، چیزی بین دیدگاه شیخ شهید، آیتا... فضلا... نوری و آخوند خراسانی دانستهاند. به همین دلیل، مشروطهخواهان افراطی که طالب حذف دین و علمای دینی از سپهر سیاسی ایران بودند، نمیتوانستند به وی برچسب ضدیت با مشروطه بزنند و او را از میدان سیاست بیرون برانند. آقا نجفی، سیاست را عین دیانت میدانست و آن را تکلیف شرعی فرض میکرد؛ به همین دلیل، در روش سیاسی او، اخلاق جایگاهی ویژه داشت و برای حفظ آن، در هر شرایطی تلاش میکرد. وی عدالت را رکن اساسی حکومت و برخاسته از یک سیاست صحیح و مبتنی بر دیانت میدانست. از این رو، سخت در برابر رانتخواری، پارتیبازی و ویژهخواری میایستاد. رفتار وی با صولتالدوله که از مشروطهخواهان اصفهان محسوب میشد، اما ظلم و ستمش، فریاد رعیت را درآوردهبود، نمونه خوبی در این زمینه است. آقانجفی، انجمن مقدس ملی اصفهان را واداشت که وی را محاکمه کنند و دادِ مردم را از صولتالدوله بستانند. آقانجفی، پیش از آنکه به نهضت مشروطه ورود کند، از فعالان و هواخواهان نهضت «تأسیس عدالتخانه» بود که با مهاجرت علمای تهران به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) آغاز شد.
مدافع حقوق مادی و معنوی مردم
یکی از وجوه بسیار مهم زندگی آقانجفی، اهتمام او به وضعیت اقتصادی و فرهنگی مردم بود. استاد جلالالدین همایی، اهتمام آقانجفی را به این موضوع، بسیار جدی میداند. برای آقانجفی، مقابله با جریانهای انحرافی که در پی زدن ریشه اعتقادات مردم بودند هم، موضوعیت بالایی داشت. بخش عمدهای از مبارزات اجتماعی و فرهنگی وی با بابیها، بهاییها و میسیونرهای تبلیغی مسیحی بود که به دنبال سوءاستفاده از شرایط اقتصادی ناگوار آن روزهای ایران و ضربه زدن به اعتقادات مردم بودند. این موضوع، خشم بسیاری از وابستگان به این جریانات را بر انگیخت. به همین دلیل، مهدی ملکزاده و یحیی دولتآبادی از وابستگان به جریان بابیه، زبان به نکوهش آقانجفی گشودند و از نسبت دادن هیچ توهینی به وی، فروگذار نکردند. حسینعلی نوری، سرکرده و بانی فرقه ضاله بهاییت، چنان از مبارزات و اقدامات آقانجفی خشمگین بود که به وی نامهای سراسر ناسزا و توهین نوشت؛ اما آن مرحوم، بیدی نبود که از این بادها بلرزد؛ افسوس که دوران حیات پرثمر و بابرکت وی، چندی نپایید و در 13 تیرماه سال 1392 به پایان رسید. آیتا... محمدتقی آقانجفی اصفهانی، هنگام رحلت 68 ساله بود؛ او سالهای آخر عمر را در حالی گذراند که بیماری آزارش میداد، اما هرگز از تکاپو و تلاش در عرصههایی که اشاره کردیم، باز نماند. پیکر آن مرحوم، پس از تشییع باشکوه مردم اصفهان، در جوار مرقد امامزاده احمد این شهر، به خاک سپرده شد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.