مرثیهای برای مصائب زینب(س)
محمد یوسف / ترجمه: نوائیان
اشاره: آنچه در ادامه میخوانید، متنی است که توسط «محمد یوسف»، نویسنده و روزنامهنگار مصری در ماه مبارک رمضان سال 1392ق (31 اکتبر 1972 / 9 آبان 1351)، حدود 50 سال قبل، به رشته تحریر درآمد و در روزنامه «الجمهوریه»، چاپ قاهره منتشر شد. متنی که به دلیل استواری کلام و جذابیت نگارش، در سال 1409ق / 1367ش، در شماره4 مجله «الموسم» بازنشر شد. این نوشتار کوتاه، خلاصهای از زندگی حضرت زینب کبری(س) است و نویسنده که از نویسندگان سرشناس اهلسنت محسوب میشود، در آن به جایگاه والا و معنوی آن بانوی گرامی اشاره میکند و گریزی به مصائب کربلا و مقاومت جانانه زینب کبری(س) در این واقعه جان گداز میزند. مطالعه این متن، صرف نظر از اطلاعات تاریخی و البته تناسبش با مناسبت امروز، یعنی سالروز رحلت جان گداز زینب کبری(س)، به این دلیل جذاب و حتی ضروری است که میتواند به خواننده، زاویه نگاه نویسندگان اهلسنت را نسبت به خاندان رسالت علیهمالسلام و این مطلب را که علاقه به اهلبیت(ع) میتواند دستمایه امر وحدت در میان امت اسلامی باشد، نشان دهد.
این است زینب(س)
رسولخدا(ص) فرمود: در روز قیامت شفیع چهار کس خواهم بود؛ کسی که فرزندان و اهلبیتم را گرامی بدارد، آنکه در سختیها و تنگناها به کمک آن ها بشتابد و نیازهایشان را رفع کند، کسی که ایشان را با قلب و زبانش دوست بدارد [و فردی که با دست خود به دفاع از آن ها برخیزد]. زینب(س) از همان خاندانی است که رسولخدا(ص) در این روایت به آن ها اشاره فرموده؛ مادرش فاطمه زهرا(س) دختر پیامبر گرامی ماست و پدرش، علی بن ابیطالب(ع). زینب(س) در شعبان سال پنجم هجرت به دنیا آمد(1). [چون قدم به این دنیا نهاد]، مادر بزرگوارش او را نزد علی(ع) آورد و فرمود: برای فرزندت نامی انتخاب کن. علی(ع) پاسخ داد: در نام گذاری بر رسولخدا(ص) پیشی نمیگیرم و در آن وقت، پیامبراکرم(ص) در مدینه حضور نداشت. چون آن حضرت بازگشت [و از ولادت نوزاد و گفتوگوی دختر و دامادش مطلع شد و از پیامبرخدا(ص) خواستند تا نامی برای نوزاد برگزیند،] فرمود: [در برگزیدن نام،] بر پروردگار پیشی نخواهم گرفت؛ پس آنگاه جبرئیل امین نازل شد، سلام ربّ جلیل را به رسولاکرم(ص) رساند و گفت: [خداوند میفرماید که] نام این نوزاد زینب است و پروردگار این نام را برای او برگزیده است.
خردسالی بانوی بزرگ
و زینب(س) [در دوران طفولیت] طعم محبت و مهربانی جدّ بزرگوارش را چشید و خدای جهانآفرین، حکمت و نور نبوی را به وی ارزانی فرمود و آن دختر خردسال، در خانه رسالت، چون گوهری گرانبها درخشیدن گرفت و شیر [معرفت وحیانی] را از سینه مادرش زهرای بتول(س) نوشید. [مروری بر روایتهای مربوط به دوران] طفولیت زینب(س) نشان از بلندطبعی، اعتماد به نفس و حکمتی دارد که از همان ابتدا، بشارت آیندهای روشن را برای او میداد. روزی از روزها، پدرش، علی(ع) او را که کودکی خردسال بود، روی زانو نشانده و با وی حرف میزد. علی(ع) فرمود: دخترم! بگو «واحد» (به معنای یک و از اسماء الهی نیز هست)، زینب(س) گفت: «واحد»، علی(ع) دوباره گفت: حال بگو «ثانی» (دو). اما زینب(س) لب فرو بست و چیزی نگفت. علی(ع) فرمود: چیزی بگو نوردیده! آن دختر پاکسرشت چنین پاسخ داد: چگونه با زبانی که بر آن نام «واحد» جاری کردم، کلمه «ثانی» [را که میشود آن را در برابر واحد و نمادی از غیریکتاپرستی دانست] بیان کنم؟
تحمّل مصائب بزرگ
زینب(س) در پنج سالگی، جد بزرگوارش را از دست داد و در پی آن، پس از چند ماه، مادر نیز، او را ترک گفت و به سرای باقی شتافت و در حالی که دختری کوچک بود و غمی بزرگ در دل داشت، صمیمانه و مؤمنانه، به اداره امور منزل [پدری] پرداخت و برای [خواهر و برادران غمدیدهاش] سنگ صبور بود. وقتی زینب(س) به سن ازدواج رسید، جوانان هاشمی و نجیبزادگان قریشی، خواستار ازدواج با او بودند، اما پدرش، از میان آن همه، [پسر عموی زینب(س)،] عبدا... بن جعفر بن ابیطالب را برای دخترش برگزید. [و روزگار به این منوال گذشت تا زمانی فرا رسید که] جهاد همراه با حسین(ع)، برای زینب(س) مقرر شد و او [در دشت کربلا، ناظر] شهادت دلیران بنیهاشم در آوردگاه [نینوا] بود؛ نامآورانی همچون عباس بن علی، عبدا... بن عقیل، عبدالرحمن بن عقیل و فرزندان آن بانوی بزرگ، محمد و عون، فرزندان عبدا... بن جعفر. و در آخر [دیدن آن صحنه جان گداز،] شهادت برادرش حسین(ع) در حالی که بر پیکر مطهرش، 33 زخم سطحی و 34 زخم عمیق، غیر از زخمها [ی پرشماری] که بر اثر اصابت تیر به وجود آمدهبود[ند]، دیده میشد. [در غروب عاشورا و پس از پایان جنگ، آن نامردان مردنما،] کاروان اسیران و فرزندان رسولخدا(ص) را از میان میدان نبرد عبور دادند. [هنگامی که چشم کاروانیان به آن پیکرهای چاکچاک افتاد،] بانوان حرم گریه کردند و زینب(س) بانگ برآورد: یا محمد! درود ملائک آسمان بر تو باد. این حسین توست که چنین برهنه بر زمین افتاده و در خون خود درغلتیده و چنین، اجزای پیکرش از هم جدا شدهاست. یا محمد! اینها دختران تو هستند که از مقتل فرزندان تو [میگذرند و] نسیم خون بر آن ها میوزد.
قیامت زینب(س) در کوفه
چون آن کاروان [سربلند] وارد کوفه شد، [کوفیان عهدشکن] دور آن را گرفتند و زار زار گریستند. پس آنگاه دختر علی بن ابیطالب(س) [با صدایی رسا و بلند] فرمود: ای کوفیان! گریه میکنید؟! اشکتان دایمی و افسوستان همیشگی باد. شما مانند آن زنی هستید که رشتههای محکم را به هم میبافد و سپس، آنها را از هم میگُسلد. گریه کنید و بسیار گریه کنید که لکّه ننگ این خیانت، بر دامن شما نشسته است و هرگز پاک شدنی نیست و چگونه میتوان آن را پاک کرد؟ حال آنکه فرزند آخرین فرستاده خدا را کشتید؛ او که سرور جوانان اهل بهشت است و خاندانش را به کوچه و بازار کشاندید. از اینکه خون گریه میکنید، متعجب نباشید، در حالی که عذاب آخرت بر شما بسی شدیدتر و خوارکنندهتر است و در آن روز، کسی شما را یاری نخواهد کرد.
و روزگار چنین بر زینب(س) گذشت و [ماجراهای تلخ شام رقم خورد و آنگاه] یزید، به نعمان بن بشیر دستور داد که کاروان [سربلندی] را به مدینه بازگرداند. وجود زینب(س) در مدینه کافی بود تا قلبها به آتش کشیده شود و مردم برای قیام علیه طاغوت آماده شوند.
پینوشت:
1-در منابع شیعه، ولادت حضرت زینب(س) عموماً در جمادیالاول سال پنجم یا ششم گزارش شدهاست.