روایتی از شهر شهادت و پایداری
گفت وگو با پدر شهیدی که در بمباران سوسنگرد پدر ، مادر و 3 فرزندش را از دست داد
علی ترابی- روایت عجیبی دارد که دل هر کسی را می تکاند و داغ عظیمی را بر دل می نشاند. در عین آرامش و صبوری از تلخی های حدود 37 سال قبل می گوید که چه ها بر سر خانواده ، دوستان و اقوامش آمد که هنوز پس از این همه سال آن اتفاقات دردناک از یاد و دل نمی رود و چون سوزی بر دل مانده با او همراه است. پدر است و بعد این همه سال دلش برای فرزندان از دست رفته تنگ می شود و با نامشان احساسی می شود و بغض می کند. هنوز آن صحنه های دلخراش در گوشه چشمش پدیدار است و از آن روزهای سوسنگرد به سختی می گوید. صحبت از قصه پرغصه روزهای جنگ تحمیلی در سوسنگرد است که شهر همچون غزه امروز به صحنه های دلخراشی تبدیل شده بود که دل هر انسانی را به درد می آورد. هر چند که آن روزها با سوز همراه بود، اما انسان هایی بودند که به زلالی آب و صداقت آینه و به استواری کوه در مقابل دشمن ایستادگی و از خاک کشورشان دفاع کردند. دلیرمردانی که با دست خالی و با تاسی از عاشورا برابر دشمن ایستادند تا وجب وجب این خاک ایرانی بماند. ابراهیمی نسب یکی از همین دلیرمردان شهر سوسنگرد است که در آن روزهای سخت پدر ، مادر ، سه فرزند و همچنین عمو و خیلی از اقوام خود را در فاجعه سال 65 بمباران بعثی ها از دست داد و حالا خداوند باری تعالی را بهواسطه مقاومت و شجاعت مردم آن زمان شکر می کند که باعث شده کشورش اکنون در امنیت قرار گیرد. او معتقد است که حکایت روزهای عاشورایی سوسنگرد باید ماندگار شود تا آیندگان به شهادت تاریخ بدانند قافله عشق در عبورش از این سرزمین چه حماسه ها رقم زد. گروه « پلاک عزت» این بار مهمان پدر سه شهید شد که در روزگاری با رشادت و شجاعت خود سرنوشت خوشی را برای شهرشان رقم زدند که در تاریخ ماندگار شده است.
صحنه ای دردناک برای همیشه
این پدر سه شهید که اصالتا خوزستانی است، حالا مدت دو سال است که مجاور امام رضا(ع) شده است و هر شب به پابوسی امام هشتم می رود. آرامش خاصی دارد. با همان سادگی و بی آلایشی رو به روی ما می نشیند و مهربانانه لب بر سخن می گشاید و شاکر خداوند است که توانسته در این امتحان الهی سربلند بیرون بیاید . اما خیلی سخت است که پاره های تن خود را از دست بدهی و این گونه با آرامش از روزهایی بگویی که دردآور و تلخ است. آن هم برای کسی که پدر ، مادر و سه فرزند خود را از دست بدهد و همسر و دو فرزند دیگرش هم جانباز شوند و شاکر خدا باشد که توانسته در این مسیر الهی سهم بسزایی داشته باشد. پدری به استواری کوه اما با دلی پر از احساس از روز فاجعه تلخ بمباران شهر سوسنگرد می گوید:« سال 1365 بود که هواپیمای بعثی شهر سوسنگرد را بمباران کرد و خیلی از منازل با خاک یکسان شد و کلی شهید بر جا گذاشت. متاسفانه در این بمباران خانه ما نیز مورد اصابت قرار گرفت و پدر،
مادر و سه فرزند خود را از دست دادم. تقریبا ظهر روز جمعه بود که خیلی از همسایه ها از خانه های خود فرار کرده و به منزل ما آمده بودند. چون خانه ما خیلی بزرگ بود .حدود 40 نفری می شدند.اما متاسفانه بر اثر بمباران خانه ما تخریب شد و بیشتر آنها شهید شدند.برخی از آنها که در محوطه منزل بودند هم مجروح شدند. یک فاجعه تلخی بود که هنوز پس از این همه سال از ذهنم پاک نمی شود. خودم آن لحظه در منزل نبودم و در بیرون شهر به رزمنده ها کمک می کردم. عصر که به سوسنگرد برگشتم با صحنه دردآوری روبه رو شدم که واقعا تعریف کردن آن برای من سخت و دردناک است. با خانه ای روبه رو شدم که با خاک یکسان شده بود و همه افراد داخل خانه زیر آوار مانده بودند. فقط در این بین همسر و دو فرزند پسرم مجروح شده بودند که آن ها را به بیمارستان اهواز برده بودند. در همان بمباران حدود 700 نفر شهید شده بودند. وقتی به بیمارستان سوسنگرد رفته بودم با خیل عظیمی از پیکر شهدا مواجه شدم که استقامت ما را بیش از قبل کرده بود. اما خیلی دردناک بود. سوسنگرد به طور کامل ویران شده بود. در این حادثه تلخ سه فرزندم به نام های نهضت 14 ساله ، علی 12 ساله و مریم 2 ساله را از دست دادم.حتی پدر و مادرم هم در منزل بودند و شهید شدند.
سوسنگرد شهر استقامت
سوسنگرد به شهر شهادت و پایداری معروف است که مردمان آن در ایام جنگ با دستان خالی از خاک کشور دفاع کردند و با وجود این که تعداد زیادی شهید دادند، اما خسته نشدند و در کنار رزمنده ها ماندند. دلیرمرد ابراهیمی نسب هم با وجود این که فرزندان خود را از دست داده بود، مستحکم تر و با استقامت تر از قبل شد. او از آن روزها این گونه روایت می کند: روایت سخت و عجیبی است. مردم سوسنگرد با گوشت و پوست خود جنگ را لمس کردند. زن و مرد، کوچک و بزرگ در این اتفاق دردناک سهیم بودند. نه تنها ذره ای از ایمان و اعتقادشان سست نشد، بلکه قوی تر از قبل هم شد. به عنوان مثال ، خانم «مجیده نگراوی» مجاهده اهل سوسنگرد بود که در عملیات شکست حصر سوسنگرد با دستان خالی برای دفاع از اسلام و وطن تعداد زیادی از افسران متجاوز عراقی را اسیر و خلع سلاح کرده بود.از این دست نمونه ها در بین اهالی مردم جنوب زیاد داریم که در 8 سال دوران دفاع مقدس شجاعت های زیادی از خود نشان دادند. به نوعی دانشگاه استقامت و فداکاری بود.همه مردم خانوادگی دفاع می کردند. هیچ گاه پشت رزمنده ها را
خالی نکردند. از جان خودشان گذشتند و شهید دادند. فرزندان شان شهید شدند، ولی به خاطر خاک این سرزمین کنار نرفتند. برای اقتدار و قدرت کشور ایستادند. اگر مقاومت نمی کردند، ما الان این جا نبودیم. در آن زمان خیلی از کشورهای عربی و غربی پشت صدام بودند. اما ایرانی ها توکل بر خدا داشتند و در نهایت صدام نابود شد. از خودگذشتگی ، مقاومت و شجاعت مردم جنوب در آن زمان حقیقتا قابل تقدیر است.
مردم مظلوم مقاومت
این پدر شهید در ادامه سخنان خود معتقد است که باید قدردان خون شهدا باشیم و در این باره می گوید: خیلی ها متاسفانه قدر شهدا را نمی دانند. اگر آن ها نبودند، ملت ایران الان در کمال آرامش و آسایش نبودند. به فرموده مقام معظم رهبری ، هر چه داریم از شهداست و باید قدردان باشیم. از طرفی مردم شهرهای خوزستان با جنگ زندگی کردند. ما جنگ را از نزدیک لمس کردیم. بعضی ها می شنیدند. ولی ما مدت 8 سال از نزدیک با خانواده آن را لمس کردیم. در شرایطی که بمباران می شد، زن و بچه داخل خانه بودند و از نزدیک با این فاجعه زندگی می کردند. صدام به هیچ احدی رحم نمی کرد. حتی به خود عراقی ها هم رحم نمی کرد.به سرزمین ما آمد و تعدی کرد و در عرض 48 ساعت می خواست خوزستان را بگیرد و سمت تهران بیاید. اما مقاومت مردم بود که باعث شد جلوی آن ها گرفته شود. الان ایران یکی از مقاوم ترین کشورهای جهان است که چند روز قبل همگان دیدند که اسرائیل را چه کار کرد.در آن زمان ، زندگی کردن خیلی سخت بود.به نوعی جهنم بود . ولی نیاز به استقامت داشت و مردم استقامت کردند. مردم در جبهه مقدم بودند و هیچ فاصله ای با بعثی ها نداشتند. سوسنگرد طی 4 روز تصرف شد. اما شهید چمران و رزمنده ها دشمن را نابود کردند. دشمنی که تا بن دندان مسلح بود. مردم از خودگذشتگی کردند. الان هم خودم و فرزندانم اگر نیاز باشد باز هم به میدان می رویم و از کشورمان دفاع می کنیم. خودم الان 65 سال دارم. اگر به کشورمان تعدی و به خاک ما تجاوز شود تکلیف شرعی داریم که به جنگ برویم.
آن زمان صحنه های تلخی بود که خدا آن روزها را نیاورد. تحمل می خواهد. نمونه آن الان در غزه رخ داده است که زن و بچه کشته می شوند. صدام از اسرائیلی ها هم بدتر و وحشی تر بود. به هیچ احدی رحم نمی کرد. در آن زمان خیلی از کودکان شهید شدند. صحنه های دلخراش و ناراحت کننده ای است که یادآوری آن هم ناراحت کننده است. مردم خوزستان مظلوم هستند و کمتر دیده شده اند. امیدواریم قدردان شهدا باشیم که این چنین امنیت را برای ما رقم زدند.