؛مهندس مهدي چمران در گفت وگو با خراسان بيان داشت:
تعداد بازدید : 0
چمران معلم مردمداري بود
رضواني نيا- چمران مردمدار بود. نه در شعار بلكه در عمل. مردمداري را بايد از او آموخت. چنان كه برادرش از سيره عملي مصطفي در لبنان مي گويد كه چه سان با مردم مي جوشيد و براي احقاق حقشان مي خروشيد. چمران بزرگ بود و از اهالي فردا و اين گونه بود كه مشت زمان هاي بعد را هم باز مي كرد. چنين بود كه فردا را براي مردم نسل خود باز مي گفت. گويي فرداها را ديده بود و چنينند مردان بزرگ. چمران بزرگ بود اما نه اين كه ديگران ر ا در تماشاي خويش به حيرت وادارد بلكه حيرت را از ديده و ذهنشان پاك مي كرد و دست آن ها را مي گرفت و تا رفعت بزرگي برمي كشيد. او خواستن و توانستن را در ضمير و پيكر افراد به اوج مي رساند تا از آدم هاي خسته و برجا نشسته، بزرگاني ايستاده و پرتلاش بسازد. چمران، گوهرشناس بود، چه در لبنان و چه در ايران گوهرهايي كه توسط او كشف شدند هركدام به افتخاري براي كشور خود و حتي براي جهان تبديل شدند، سرداران شهيدي كه شهادت را در تن زمان جاري كردند و كام مردمان را به شهود عادت دادند، و آنان كه ماندند هم بزرگي كردند و بزرگي آموختند و از آن جمله است سيدحسن نصرا... جواني ١٨ ساله در ركاب چمران كه امروز نماد غيرت اسلامي است.
چمران از جمله بزرگاني است كه مي تواند اسوه و الگوي نسل حاضر و نسل هاي بعد باشد هم از حيث علمي، هم عملي. هم جهاد، هم عرفان. هم مديريت و فرماندهي و وزارت و هم مردم داري. او يك مدل موفق انساني است. چمران، بزرگ بود و بزرگ خواهد ماند و ما به اين بزرگي اميد بسته ايم. آن چه در پي مي آيد حاصل گفت وگوي خبرنگار خراسان است با مهندس مهدي چمران، رئيس شوراي اسلامي شهر تهران و برادر دكتر مصطفي چمران كه زواياي تازه اي از زندگي چمران را بازمي گويد.
" جناب آقاي مهندس چمران با توجه به اين كه كربلا و عاشورا جايگاه خاص و ارزشي در انديشه شهيد چمران دارد، اين اعتقاد و نگرش در زندگي و مبارزات او چگونه بروز و ظهور يافت؟
- شهادت و اعتقاد و عشق به امام حسين(ع) سراسر زندگي او را فراگرفته بود. در يكي از دست نگاشته هايش از خدا مي خواهد كه او را با اصحاب امام حسين(ع) محشور كند و آرزو مي كند كه در خاك داغ خوزستان در خون خود بغلتد و به ياد عاشورا، خود را در قدم امام حسين(ع) بيفكند و عقده هزار و چهارصد ساله «ياليتني كنامعك» را بگشايد.
او مي نويسد: اي حسين من كربلا نبودم تا در ركاب تو بجنگم ولي به خوزستان آمدم و آرزو دارم كه در كربلاي خوزستان در ركاب تو به شهادت برسم اما يك آرزوي ديگر هم دارم و آن اين كه تو در كربلا بر بالين يكايك شهدا حاضر مي شدي آن ها را مي بوسيدي، مي بوييدي، سرشان را به دامن مي گرفتي، آيا مي شود هنگامي كه من نيز به خاك شهادت مي افتم تو دست بر قلب سوزان من بگذاري و آتش عشق مرا به خودت و به خداي خودت سيراب كني.
" عرفان يكي از ابعاد برجسته شخصيت شهيد چمران است عرفان او چه مولفه هايي دارد و وجه تمايز آن از شبه عرفان هاي غربي و شرقي چيست؟
" مهم ترين مولفه عرفان او، ولايتي بودن است، خيلي از داعيه داران عرفان اين گونه نيستند. اما عرفان او در درجه اول ولايتي بود و از عرفان مولي علي(ع) ريشه گرفته بود.
همچنين عرفان او يك عرفان عملي بود نه يك عرفان خشك و پوچ و بي مغز. عرفان او كاملا مثبت و الهي و مكتبي و سازنده بود. ديديم كه او هركجاي دنيا كه رفت، مي ساخت، سازمان تشكيل مي داد و كارهاي عملي مي كرد، كارش هم نمونه و بي نظير بود و تاثيرات آن هنوز در دنيا باقي است.
تاثير كارهايي كه در لبنان و ايران و حتي آمريكا انجام داد هنوز باقي است. انجمن اسلامي دانشجويان مسلمان كه او در آمريكا تشكيل داد هنوز فعال است و يكي از هم كلاسان او كه پاكستاني است مسئول آن است.
سازمان هايي كه او در لبنان تشكيل داد، مثل سازمان امل كه به تاسيس حزب ا... و مقاومت اسلامي انجاميد و نتايج پربار و پربركت آن را امروز در لبنان مي بينيم، هنوز پابرجاست. در ايران نيز او بناي جنگ هاي چريكي را گذاشت و گاه همان طرح ها و نيروها باعث پيروزي ما در جنگ شدند.
" نام ديگر چمران، لبنان است و اين دو واژه سخت به هم گره خورده اند چرا؟
- او تاثير عجيبي در لبنان داشت، بذرهايي كه او در لبنان پاشيد امروز رشد كرده و نتيجه داده است، او در لبنان معلم بود، با شاگردانش درآميخته بود و در مدرسه يتيمان شيعه لبنان با آن ها زندگي مي كرد، حتي زن و بچه خودش را از آمريكا آورده بود تا در ميان آن يتيمان زندگي كنند و فرزندان خودش را بين همان بچه هاي يتيم رها كرده بود. وقتي پدر و مادر ما آن جا رفته بودند بچه هاي او را از بچه هاي يتيم نتوانسته بودند تشخيص دهند و عملا نشان داد كه چگونه بايد با مردم زندگي كنيم. گفتن مردمي باشيم ساده است، ولي اين كه عملي مردمي باشيم مشكل است. يكي از شاگردان او همين جناب سيدحسن نصرا... است كه در سن ١٨ سالگي از چمران حكم مي گيرد. خود آقاي نصرا... به من مي گفت: وقتي من از چمران حكم گرفتم تا فرمانده نظامي روستاي خودم به نام «بازوريه» كه نزديك برج شمالي است باشم به او گفتم آقاي دكتر من خيلي جوانم، او دست بر پشت من زد و گفت: «من از جوانان شجاع خوشم مي آيد». چمران با شاگردانش درمي آميخت، در بين آن ها مودت و علاقه اي به وجود مي آورد كه ناگسستني و عجيب بود، همه ديدند كه رزمندگان او چگونه بودند و چگونه نسبت به او عشق مي ورزيدند.
" با توجه به اين كه ديروز سالگرد درگذشت دكتر شريعتي بود اين دو چگونه با هم ارتباط داشتند و شهيد چمران چه نگرشي از شريعتي داشت؟
- آن ها از نزديك با هم ارتباطي نداشتند. او در آمريكا بود و شريعتي اين جا در مشهد بود و ارتباط ديداري با هم نداشتند. او از مسير كتاب هاي دكتر شريعتي با او آشنا شده بود و علاقه زياد و زيبايي به كتاب هاي شريعتي داشت. در لبنان از آن ها استفاده مي كرد و حتي كتاب هاي «فاطمه، فاطمه است»، «اي برادر» و يكي، دو كتاب ديگر را به عربي ترجمه كرده بودند كه آن زمان براي لبنان بسيار زيبا و ارزنده بود، وقتي شريعتي درگذشت و او را در كنار مرقد حضرت زينب(س) دفن كردند چمران در چهلم دكتر شريعتي مرثيه بسيار زيبايي بر مزار او خواند كه «اي علي هيچ گاه فكر نمي كردم زماني من بر تو مرثيه بخوانم و...» جلسه اي هم در بيروت براي بزرگداشت شريعتي گرفتند كه با مخالفت هاي شديد شاه روبه رو شد و دولت آن روز لبنان كه رابطه خوبي با شاه داشت جلسه را به هم زد. حتي برق شهر را قطع كرد و مجبور شدند جلسه را در حسينيه اي برگزار كنند كه امام موسي صدر و ياسر عرفات در آن جلسه ارزنده حضور داشتند و چمران محور اين جلسه بود. او از نكات مثبت دكتر شريعتي به خوبي استفاده مي كرد.
" قرار بود فيلمي در مورد شهيد چمران ساخته شود شما در جريان روند ساخت آن هستيد؟
- قرار بود فيلم هايي در مورد ايشان ساخته شود ولي هنوز خبري نيست.
فيلم نامه اي آقاي سيدمهدي شجاعي نوشته كه بايد اصلاحاتي روي آن انجام شود. آن فيلم نامه فعلا دست من است مقدار زيادي از اصلاحات را انجام داده ام و بقيه اش هم در حال انجام است. آقاي حاتمي كيا الان چند سالي است دارد كار مي كند ولي هنوز به نتيجه نرسيده است.
؛بزرگمردي به نام مصطفي چمران
اگرچه جهان وطني بود و اعتقادش به دفع ظلم از همه جهان، اگرچه هرجا مظلومي، نداي كمك خواهي سرمي داد، قلب چمران مي تپيد. اگرچه او عاشق آزادي همه انسان ها بود، اما او را هم موطني است و تاريخ تولدي و شناسنامه اي و... او را زندگاني است آن سان كه همه از سر مي گذرانند اما او عاشقانه تر از سرگذراند...
مصطفي چمران كه در سال ١٣١١ تولد يافت، دوران كودكي و ابتدايي را در دبستان انتصاريه تهران خيابان ١٥ خرداد- عودلاجان و دوران متوسطه خود را در دبيرستان هاي دارالفنون و البرز سپري كرد و سپس وارد دانشكده فني دانشگاه تهران شد و در سال ١٣٣٥ در رشته برق فارغ التحصيل و شاگرد ممتاز شد. او هميشه در تمام دوران تحصيل پيشتاز و نمونه بود، علاوه بر آن كه در همه مبارزات سياسي و مذهبي حضوري فعال داشت؛ نمونه اي از يك نوجوان و جواني پاك، پرتلاش و عميق و براي همه دوست داشتني بود. با استفاده از بورس شاگرد اولي براي ادامه تحصيل راهي آمريكا شد و ابتدا در دانشگاه تگزاس درجه فوق ليسانس مهندسي برق و سپس در يكي از بزرگ ترين و مهم ترين دانشگاه هاي معروف آمريكا «بركلي»، در كاليفرنيا و با همراهي برجسته ترين استادان فيزيك، دكتراي خود را در رشته الكترونيك و فيزيك پلاسما با عالي ترين نمرات دريافت كرد و مدتي در يكي از مراكز مهم تحقيقاتي روي زمين در كنار دانشمندان و پژوهشگران بنام، سرگرم تحقيق روي پروژه هاي بزرگي، در زمان خود شد.
باز هم در كنار اين مسير تحسين برانگيز و كم نظير، پايه گذار و سازمان دهنده مبارزات ضداستعماري و ضدرژيم طاغوتي شاه و پايه گذار فعاليت هاي گسترده اسلامي در آمريكا بود. بعد از شكست اعراب در جنگ ١٩٦٧، دنياي وسيع آمريكا بر او تنگ شده بود و براي فراگيري فنون نظامي و جنگ هاي چريكي راهي اروپا، الجزاير و مصر شد و مدت دو سال در مصر ماند. بعد از فوت جمال عبدالناصر به دعوت امام موسي صدر رهبر وقت شيعيان لبنان به سرزمين فاجعه، درد و رنج مسلمانان به ويژه شيعيان لبنان قدم نهاد و درجنوب لبنان، شهر صور و كنار مرزهاي اسرائيل رحل اقامت افكند ولي او در همه جاي لبنان حضور داشت، هركجا كه خطر بود، بلا بود و قيام بود، دكتر چمران نيز در پيشاپيش مردم بي پناه لبنان حضور داشت. در لبنان پايه گذاري سازمان هاي چريكي مسلح را برعهده گرفت كه هم زمان با روشنگري اسلامي و مذهبي و تقويت روحيه و اعتقادات اسلامي و مكتبي، ورزيده ترين، زبده ترين و شجاع ترين رزمندگان اسلام را تربيت كرد كه فرزندان و شاگردان او امروز نيز در لبنان براساس همين اعتقادات و روحيه شهادت طلبي، حماسه ها مي آفرينند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مشتاقانه همراه با گروه ٩٣ نفره نخبگان مذهبي و سياسي لبنان به ايران آمد و به ديدار امام بزرگوار خود شتافت و بنا به توصيه امام راحل در ايران ماند. با آن كه در استمرار برنامه هاي خود در لبنان دخالت داشت، در ايران نيز به دستور امام(ره) از پايه گذاران سپاه بود و سپس در فرونشاندن توطئه هاي خطرناك و جدايي طلبانه دشمن در كردستان با آن كه معاون نخست وزير بود، لباس رزم بر تن كرد و سلاح بر دوش گرفت و با سازمان دهي و به كارگيري نيروهاي مسلح و به خصوص مردمي، به خنثي كردن توطئه هاي سخت دشمنان برآمد و نام خود و پاوه و حوادث حماسه ساز آن و فرمان تاريخي امام خميني(ره) را براي هميشه در تاريخ ثبت كرد.
با آغاز جنگ تحميلي راهي خوزستان شد و فرماندهي نيروهاي داوطلب مردمي و نظامي را تحت عنوان «ستاد جنگ هاي نامنظم» برعهده گرفت و كتابي قطور از رشادت ها، شهادت ها، حماسه ها و مقاومت ها را قلم زد. بالاخره در حالي كه نام او و نيروهاي رزمنده و شجاع او به دوستان روحيه مي بخشيد و پشت دشمنان متجاوز را مي لرزاند، در ظهر روز ٣١ خرداد ماه ١٣٦٠، در روستايي به نام «دهلاويه» در نزديكي سوسنگرد با تركش خمپاره دشمن، شهادت را در آغوش كشيد و به اوج پركشيد و به لقاءا... رسيد و به سوي معبودش شتافت تا عند ربهم يرزقون شود.
روح عاشق
شهيد دكتر چمران روحي عاشق داشت و همين روحيه عاشقانه سخنان و مناجات هاي وي را سخت دلنشين و خواندني كرده است. نامه ها و كوتاه نوشته هايي كه از آن زنده ياد به جا مانده است، خود مويد نثر پخته و روح عاشق اين چهره فروتن، اما پايدار عرصه فرهنگ و سياست است.
كتاب «دعاي كميل» حاصل جلسات هفتگي زنده ياد چمران در انجمن اسلامي دانشجويان آمريكا بود. اين جلسات زماني برگزار شد كه شهيد چمران دريافته بود به دليل نبود آگاهي و تسلط كافي دانشجويان به زبان عربي، اين دعا كه «از قلب و روح علي(ع) برخاسته و علي(ع) آن را به دوست خود كميل تعليم داده است» چنان كه شايسته آن است، قدرش به جا نمي آيد. پس مصمم شد تا دعاي كميل را به فارسي برگرداند، اگرچه مي دانست ترجمه معاني بلند و عرفاني كلام اميرالمومنين علي(ع) آن گونه كه شايد و بايد ممكن نيست، ولي تمامي سعي و همتش را به كار بست تا از آن ترجمه اي روان، پاكيزه و گويا ارائه كند.
توكل و رضا
«تو را شكر مي كنم كه از پوچي ها، ناپايداري ها، خوشي ها و قيد و بندها آزادم كردي و مرا در توفان هاي خطرناك حوادث رها ننمودي، و در غوغاي حيات، در مبارزه با ظلم و كفر غرقم كردي، لذت مبارزه را به من چشاندي، مفهوم واقعي حيات را به من فهماندي... فهميدم كه سعادت حيات در خوشي و آرامش و آسايش نيست، بلكه در جنگ و درد و رنج و مصيبت و مبارزه با كفر و ظلم و بالاخره در شهادت است. خدايا تو را شكر مي كنم كه به من نعمت «توكل» و «رضا» عطا كردي، و در سخت ترين توفان ها و خطرناك ترين گرداب ها، آن چنان به من اطمينان و آرامش دادي كه با سرنوشت و همه پستي ها و بلندي هايش آشتي كردم و به آن چه تو بر من مقدر كرده اي رضا دادم.
خدايا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتي، تو در كوير تنهايي انيس شب هاي تار من شدي، تو در ظلمت نااميدي، دست مرا گرفتي و كمك كردي... كه هيچ عقل و منطقي قادر به محاسبه پيش بيني نبود، تو بر دلم الهام كردي و به رضا و توكل مرا مسلح نمودي، و در ميان ابرهاي ابهام و در مسيري تاريك، مهجور و وحشتناك مرا هدايت كردي.»
قرباني
خدايا تو به من دستور دادي كه در راه تو قرباني شوم. فورا اجابت كردم و مشتاقانه به سوي قربانگاه عشق حركت كردم... اما تو مي خواستي كه اين قرباني هرچه باشكوه تر باشد، لذا دوستانم را و فرزندانم را و عزيزترين كسانم را به قرباني پذيرفتي... و مرا در آتش اشتياق گذاشتي...
خدايا!
ابراهيم را گفتي كه عزيزترين فرزندش را قرباني كند، و او اسماعيل را مهياي قربان كرد...
هنگامي كه پدر كارد را به گلوي فرزندش نزديك مي كرد، ندا آمد دست نگه دار.
ابراهيم آزمايش خود را داد ولي اسماعيل هنوز به آن درجه تكامل نرسيده بود كه قربان شود (استحقاق قرباني شود)
زمان زيادي گذشت، تا قرباني كاملي، كه عزيزترين فرزندان آدم بود، به درجه ارزش قرباني شدن رسيد و در همان راه خدا قرباني شد و او حسين بود.مدعيان اسلام!
اسلام معيارهايي دارد- هركس خود را مسلمان گفت و يا خط امامي خواند نبايد بي چون و چرا مورد قبول واقع شود- عمل و پاكي و تقوي و التزام به معيارهاي اسلامي و انقلابي است كه مبين و مشخص افراد مي باشد.
مشكل ما اين است كه امروز هر كسي با هر سابقه اي و هر معياري و هر اخلاقي ريش مي گذارد و اظهار تقدس مي كند و با شعارهاي تند وارد معركه مي شود و ديگر هيچ كس را قبول ندارد و عملش جز هرج و مرج و آشوب چيز ديگري نيست.
چمران، شريعتي و درد مشترك
«معمولا دردها و غم هايي وجود دارد كه كشنده و نابودكننده است؛ روح را كثيف و چركين مي كند، قلب را به شدت مي فشرد، تنفس را بر آدمي محال، دنيا را تيره و تار، شمع حيات را در وجود آدمي خاموش، روشنايي ها را به تاريكي و زيبايي ها را به زشتي مبدل مي كند ...
و من اين نوع درد و غم را درد و غم كثيف مي نامم. در عوض دردها و غم هاي ديگري نيز وجود دارد كه مفرح روح و جلادهنده قلب است، انسان را به آسمان ها صعود مي دهد و روح را از زندان وابستگي هاي زميني آزاد مي كند. اين غم و درد همچون آتشي مقدس شمع وجود آدمي را روشن مي كند. جسم را مي سوزاند و عصاره حيات را به صورت اشك تقديم محبوب مي كند. و نتيجه اين سوزش، نور است و روشني و من اين نوع درد و غم را زيبا و پاك، وصف مي كنم من آن راهي را و مكتبي را مقدس مي شمارم كه غم ها و دردهاي كثيف آدمي را به زيبا و پاك مبدل كند و آن شخص را تقديس مي كنم كه روحش و احساسش و افكارش، قلب آدمي را صفا و جلا دهد و غم ها و دردهايش را زيبا و متعالي كند. روح را از قفس جسم آزاد كند و به آسمان ها صعود دهد.
براين پايه دكتر علي شريعتي بي نهايت قابل تقديس است، آدمي را منقلب مي كند. روح را از قيد زمان و مكان آزاد و به ازليت و ابديت متصل مي كند و در آسمانها به سير و سياحت مي پردازد ... همه علاقه هاي پست مادي و وابستگي هاي زميني را پست و بي مقدار مي كند و همه غم ها و دردهاي شخصي و زميني و مادي را از بين مي برد...»(١)
اين كلمات شگرف و معاني بلند و دور از دسترس، تراويده از قلم يك فيزيكدان برجسته ايراني و استاد ممتاز فيزيك دانشگاه هاي آمريكاست!
اين كلمات شگرف با معاني آسماني اش، تراوش هاي ذهن و قلم سربازي رستگار از خيل سرفرازاني است كه جان و دل خود را بر پاسباني از وطن و عقيده و ايمان خويش، به محبوب بي همتاي خويش هديه كردند.
اين كلمات عزيز سوگ نامه چمران بر سوگ دوست درست پيمان خويش، علي شريعتي است. همو كه «درد» را با همه معناي عظيم و لطيفش بر قنديل قنوت خويش مي بندد و اين گونه در آسمان راز و نياز به جلوه اش مي نشاند:
«خدايا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختي مكشان، اضطراب هاي بزرگ، غم هاي ارجمند و حيرت هاي عظيم را به روحم عطا كن، لذت ها را به بندگان حقيرت بخش و دردهاي عزيز را بر جانم ريز»(٢)
اين دو بزرگ، از كدام دردها و غم هاي مقدس مي گويند كه كام خويش را عطشناك جرعه نوشي از نيام آن دردها و اندوه ها مي دانند. دست نياز به سمت پروردگار بي نياز، به تمناي هرچه تمام تر بلند مي كنند و از تاك طربناك دعا و نياز و راز، خوشه مي چينند. اين دو عزيز از كدام دردهاي عظيم و حيرت هاي ارجمند مي گويند؟
گويي تركيب اين كلمات با جنس سخن هاي سرگردان در روزمرگي ما جناس نمي شود. از يك سنخ نيستند و موسيقي فروباريده در دامان اين واژه ها، نه آن ترانه اي است كه در گوش هاي صخره سان ما زمزمه مي شود.
وقفس سينه هاي عادت كرده به روزهاي پي درپي «نان» و روزمرگي هاي مداوم «نام» چه بيگانه است با اين دشت پر از گل هاي «درد» و سبزه زار سرشار از سبدهاي «داغ».
اگرچه تمام قامت اين واژه هاي سترگ را بايد در دشت پر از لاله و ريحان عرفان جست، تا جايي كه كامل ترينشان، دردمندترين ايشان است و اين سلسله مي خرامد تا بر خيمه دردمندترين قبيله درد و داغ، علي(ع)، يگانه نجواگر آسماني ترين كلمات در گوشناي زميني ترين سمبل خاك، آن چاه گرامي. چمران در همان نامه مي گويد: «من اعتقاد دارم درجه شخصيت انسان ها به اندازه غم و درد آن هاست و مي دانم كه خداي بزرگ بر بندگان مخلص و دل باخته خود رحمت مي كند و دريايي از درد و كوهي از غم به آن ها ارزاني مي دارد.» هرچند بهترين ميزان سنجش جنس اين دردها و غم ها، وادي بي انتهاي معرفت است. اما در لابلاي اين كلمات نقش شده در صفحات خاك، به نظر مي آيد صورت ديگري هم، اين درد دارد. صورتي از معاني ملموس تر.
درد اجتماع، درد مردم، درد ستمي كه از جولان استعمار و استثمار، به شلاق پرنفس زر و زور و تزوير، بر گرده انسان هاي مظلوم فرود آمده بود. اين شلاق از فرود آمدن باز نمي ايستاد و اين شانه هاي ستم كشيده از فرياد كشيدن چاره نداشت. درد ايشان فرياد دردآلود مردماني است كه ارابه سهمگين سلطنت سلطه و ستم از روي دوش هاي زخم خورده شان مي گذرد - و قرن ها بود كه مي گذشت - و كساني چون چمران و شريعتي به التيام اين همه درد و اندوه مي نشينند. و براي درمان كهنه زخم هاي جامعه خويش به مداوا مي ايستند. درد مشترك اين دو بزرگ، درد بشريت مظلوم و ستم كشيده است. درد مردماني بي پناه كه نان سفره هاشان را به غارت مي بردند تا نام ننگيني از خويش به جاي گذارند. بي آن كه بدانند يا بفهمند كه نام از نان سفره اي بي رنگ و تهي اندوختن، به خواري انباشتن و به ذلت پراكندن است.
درد توده هاي انساني كه قرن هاي متمادي، سنگ هاي سنگين قبور فراعنه را از فرسنگ ها به دوش كشيده و در زير تحمل بار گران بي عدالتي و تبعيض و ستم سلاطين ستم سفره، جان خود را از دست مي داده و به دنبال روزگار نجات و رهايي از چنگال چنگ زنندگان بر جان و مال و حيات خويش بودند. و همچنين فرياد بلند چمران و شريعتي، فرياد پنهاني ١٤٠٠ سال رنج مويه هاي فروخفته تشيع است در روزگاري كه همهمه استثمار و هيمنه سياه استعمار، سايه بر سطح زمين و سر مستضعف پراكنده و هيچ حلقومي چون اينان، ياراي فرياد كشيدنش را نداشت.
قرنها سلطه سلاطين در سرزميني كه به نور دانش و دين آراسته بود، شانه هاي اين كهن وطن را خسته تر از هميشه كرده بود و مردمان وادي ايمان و عقيده، در پي فرياد رساناني كه تاراج وطن را و ايمان را و سترگي تاريخ اين ديار را با زباني رسا و شيوا و كوبنده فرياد كنند.
از سوي ديگر، غم خفتگاني چند(٣)، خواب را در چشمان بيدارشان مي شكند و آرامش و سكوت را از زندگيشان مي گيرد و نفس هاشان سرشار از گرماي دمادم «بازگشت به خويشتن» مي شود تا جماعت مخاطب خويش را به تكانه و تكاپوي آگاهانه وادارند. و چقدر به اندوه جامعه خويش نزديك شده و مأنوس مي شوند. دست نوازش و طبابت بر آلام كهنه هم وطنان خويش مي كشند و فرياد مي زنند: «خدايا! تو را شكر مي كنم كه مرا با درد آشنا كردي تا درد دردمندان را لمس كنم، و به ارزش كيميايي درد پي ببرم، و «ناخالصي»هاي وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواسته هاي نفساني خود را زير كوه غم و درد بكوبم، و هنگام راه رفتن بر روي زمين و نفس كشيدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پي ببرم و موجوديت خود را حس كنم.»(٤)
و چقدر مسئولانه، لايه هاي گوناگون جامعه خويش را درمي كاود و متعهدانه به بيداريشان مي خواند و اندوه عميق خويش را در آيينه بلند آسمان ورانداز مي كند. و با خداي خويش و خداي مردمان خويش، اين چنين فرياد مي زند كه:
خدايا!
به عوام ما علم و به مومنان ما روشنايي و به روشنفكران ما ايمان و به متعصبان ما فهم و به فهميدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پيروان ما آگاهي و به جوانان ما اصالت و به استادان ما عقيده و به دانشجويان ما نيز عقيده و به نويسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به نوميدان ما اميد و به ضعيفان ما نيرو و به محافظه كاران ما گستاخي و به نشستگان ما قيام و به راكدان ما تكان و به مردگان ما حيات و به كوران ما نگاه و به خاموشان ما فرياد و به مسلمانان ما قرآن و به شيعيان ما علي و به فرقه هاي ما وحدت و به حسودان ما شفا و به خودبينان ما انصاف و به فحاشان ما ادب و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهي و به همه ملت ما همت تصميم و استعداد فداكاري و شايستگي نجات و عزت ببخش(٥)
و نيز گوياترين حقيقت زمانه را و حقيقي ترين نياز مردمان روزگارش را چه شيرين و ملتمسانه از پروردگار رحمان مي طلبد كه:خدايا!
مي دانم كه اسلام پيامبر تو با «نه» آغاز شد و تشيع دوست تو نيز به «نه» آغاز شد. مرا، اي فرستنده محمد(ص) و اي دوستدار علي(ع) به «اسلام آري» و به «تشيع آري» كافر گردان!(٦)
پي نوشت ها:
١ - قسمتي از نامه مشهور چمران كه در سوگ شريعتي نوشته شد.
٢ - شريعتي، دكتر علي - نيايش - چاپ چهارم ١٣٧٠ - انتشارات الهام - ص٩٩
٣ - اشاره به شعر «غم اين خفته چند، خواب در چشم ترم مي شكند» از نيما يوشيج
٤ - بخشي از سوگنامه شهيد چمران
٥ - شريعتي، دكتر علي - نيايش - چاپ چهارم ١٣٧٠ - انتشارات الهام - ص١١٧
٦ - همان. ص١٠٨ منبع : سايت ساجد
پيام حضرت امام خميني به مناسبت شهادت دكتر مصطفي چمران
بسم ا...الرحمن الرحيم
انالله وانااليه راجعون
شهادت انسان ساز سردار پرافتخار اسلام، و مجاهد بيدار و متعهد راه تعالي و پيوستن به «ملاء اعلي»، دكتر مصطفي چمران را به پيشگاه ولي عصر ارواحنا فداه تسليت و تبريك عرض مي كنم. تسليت از آن رو، كه ملت شهيدپرور ما سربازي را از دست داد، كه در جبهه هاي نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ايران، حماسه مي آفريد و سرلوحه مرام او اسلام عزيز و پيروزي حق بر باطل بود. او جنگجويي پرهيزگار و معلمي متعهد بود، كه كشور اسلامي ما به او و امثال او احتياج مبرم داشت و تبريك از آ ن رو كه اسلام بزرگ چنين فرزنداني تقديم ملت ها و توده هاي مستضعف مي كند و سرداراني همچون او در دامن تربيت خود پرورش مي دهد. مگر چنين نيست كه زندگي عقيده و جهاد در راه آن است؟ چمران عزيز با عقيده پاك خالص غيروابسته به دستجات و گروه هاي سياسي، و عقيده به هدف بزرگ الهي، جهاد را در راه آن از آغاز زندگي شروع و به آن ختم كرد. او در حيات، با نور معرفت و پيوستگي به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار كرد. او با سرافرازي زيست، و با سرافرازي شهيد شد و به حق رسيد. هنر آن است كه بي هياهوهاي سياسي، و «خودنمايي» هاي شيطاني، براي خدا به جهاد برخيزد و خود را فداي هدف كند نه هوي، و اين هنر مردان خداست. او در پيشگاه خداي بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و يادش بخير. و اما ما مي توانيم چنين هنري داشته باشيم، با خداست كه دستمان را بگيرد و از ظلمات جهالت و نفسانيت برهاند. من اين ضايعه را به ملت شريف ايران و لبنان، بلكه به ملت هاي مسلمان و قواي مسلح و رزمندگان در راه حق، و به خاندان و برادر محترم اين مجاهد عزيز، تسليت عرض مي كنم و از خداوند تعالي رحمت براي او، و صبر و اجر براي بازماندگان محترمش خواهانم.
اول تير ماه شصت - روح ا...الموسوي الخميني
يادداشت
نویسنده : غلامرضا بني اسدي
چمران زنده نياز امروز ايران
يكي از كساني كه بودنش آرزو بود و نبودنش حسرت، شهيد دكتر مصطفي چمران است. نابغه مردي مجاهد كه بزرگي، ايمان و مليت را معنايي نو بخشيد و شايد بهتر باشد بگوييم از معناي واقعي و مفهوم حقيقي اين كلمات، غبارروبي كرد تا ما در برابر چهره اي از انسان قرار بگيريم كه براساس مهندسي اسلامي شكل گرفته بود. در سيماي او انساني را ببينيم كه «بلي» نخست را كه در عهد الست به حضرت حق گفت بيش از هر پيمان ديگري در يادداشت و از همين روست كه عبادت را تا اوج عبوديت به جا مي آورد و لحظه لحظه زندگي عابدانه خويش را عبادت گونه نفس مي كشيد. «چمران»، چنان پرورش يافته بود كه به مقام والاي «مصطفي» رسيده بود، «برگزيده»اي براي هدايت خلقي. او از جمله مومناني بود كه «بعثت» را در خويش جشن گرفته بود. پيامبر صلي ا...عليه وآله وسلم، برايش اسطوره اي در دوردست نبود بلكه اسوه حسنه اي در دسترس بود تا بشود پا جاي پاي او گذاشت و او را با نيكي پيروي كرد كه او اسوه حسنه بود.
چمران هم تلاش مي كرد زندگي مومنانه داشته باشد، چنان كه پيشوايان معصوم تعليم فرموده بودند، پاك، صادق، عالم، مجاهد، حق طلب، ياور مظلوم و خصم ظالم، دادگر و كوشا عليه بيدادگر، مهربان و رئوف و قاطع. او برانگيخته شده بود تا نمونه اي از انسان عصر ايمان و اهل ايمان را به همه نشان دهد. او مبعوث شده بود تا بگويد هنوز از كوچه ايمان مرداني قامت افراشته و گردن افراشته مي آيند. او ظرفيت هاي گسترده و ويژه اي براي «ويژه» شدن داشت. مي توانست هم قله نشين قدرت شود، هم ثروت و هم شهرت، اما او اگر چنين «ويژه» مي شد كه ديگر مصطفي نبود، ديگر برگزيده نبود. او انتخاب شده بود، برگزيده شده بود تا در عصري كه آدم ها، به سوي آهن شدن مي روند و زمين و زمان سخت مي شود دروازه اي فراخ به سوي بهشت باز كند و چنين بود كه آمريكا را كه بسياري در حسرتش مي سوزند، رها كرد. از موقعيت ممتاز خويش در دانشگاه هاي اين كشور چشم پوشيد، از قدرت و ثروت و موقعيت دست شست تا با دست پاك و دل پاك و چشم پاك، چريكي شود كه فريادش مثل ابوذر جهاني را برآشوبد. او عارفي بود كه دار خويش را سال ها، كشور به كشور، ديار به ديار، شهر به شهر، كوچه به كوچه بر دوش مي كشيد. او عاشقي بود كه در كمال نترسيدن از مرگ، مرگ را از خويش گريزان مي ديد. او آمريكا، مصر، لبنان و جبهه هاي ايران را زير پا گذاشت با يك هدف؛ ياري حق و خروش بر باطل و قيام عليه هرچه ناحق و ناراست و نازيباست. او زيبايي را از پندار به گفتار و رفتار درآورده بود از اين رو هر جا كه پا مي گذاشت، زيبايي را سوغات مي آورد. هر جا كه مي رفت، عطر نفس هايش حلاوت ذكر را در تن لحظه ها جاري مي كرد. او نقاشي بود كه جز عشق را نقش نمي كرد. او خود هارموني زيبايي بود. اصل زيبايي، اصل مهرباني و اصل مردمداري بود؛ لذا در زمان حيات پاكش بسياري از طالبان سرافرازي ايران، به او اميد بسته بودند چنان كه حق جويان لبنان و فلسطين به او به عنوان برادري بزرگ اميد داشتند و امروز كه سال ها از شهادت عاشقانه اش مي گذرد بسيارند كساني كه حسرت او را در جان دارند و هر روز اين حسرت بيشتر و بيشتر مي شود. بسيارند كساني كه مي گويند كاش مصطفي چمران، بود تا گره ها مي گشود از مشكلات اما... مصطفي چمران نمرده است تا حسرت بخوريم. شهيد شده است تا چراغ راه باشد. تا هزار در هزار چون او در خون او راه بيابند و قد بكشند تا تكثير شوند و فراوان. او شهيد شده است و راه را نشان داده است، روشن تر از هميشه تا هر جوان ايراني، يك چمران بشود و مي شود اين كه اگر نشدني بود، خود چمران مصطفي نمي شد. ما امروز نيازمند چمران هستيم، نيازمند مصطفي كه در جان هر جوان ايراني، هر جوان لبناني، هر جوان فلسطيني، شور به پا كند و آنان را بر قله معرفت و مردانگي و علم و فتوت فرا ديد بگذارد. ما امروز به اسطوره چمران نياز نداريم، بلكه محتاج اسوه اي مصطفي گونه هستيم كه برخيزد براي حل مشكلات، براي گره گشايي هاي فرهنگي، علمي، اقتصادي و اجتماعي و... و همه توان و استعداد جوانان را هم برانگيزاند در خدمت سربلندي وطن. اسوه اي كه زندگي اش پر از حسنه است و زندگي ها را پر از حسنه مي كند. آري امروز بيش از هميشه محتاج اسوه اي زنده به نام چمران هستيم. مصطفي چمران، دانشمند فرزانه و مجاهد بزرگي كه تجسم بزرگي ايراني بود. پس به او نگاه كنيم، او را باز بشناسيم و مثل او شويم و در يك كلام ما امروز به چمران هاي زنده نياز داريم. به مصطفي هاي زنده و پرتلاش.