
سخن اندیشه
تعداد بازدید : 72
یادی از عزاداری ایرانیان مقیم ملبورن
نویسنده : دکتر علی شمسا استاد دانشگاه علوم پزشکی مشهد

محرم ۱۴۳۷ است. برای شرکت در یک کنگره جهانی به ملبورن رفتم. کنگره تمام شد. به چند مرکز پزشکی سرزدم؛ ولی دغدغه اصلی ام، دور بودن از فضای روحانی ایران و به ویژه مشهد مقدس در دهه اول محرم و به خصوص شب های تاسوعا و عاشورا بود.
در این حسرت بودم که دوستی عزیز اطلاع داد که در ملبورن هم مجلس عزاداری هست و شخصی دنبال شما می آید. ملبورن ۳ میلیون نفر جمعیت دارد ولی شهری گسترده است. مثلا در خلوت شب حدود یک ساعت فاصله از محل ما تا مجلس عزاداری بود و جالب است که یک استاد استرالیایی می گفت ملبورن در یک روز، چهار فصل دارد و بنده هم اضافه کردم مانند مشهد.وارد مجلس عزاداری شدیم در حسینیه بیت العباس؛ محلی که مربوط به شهرداری ناحیه است و سالن اجتماعات دارد و نیز اتاق های متعدد، کتابخانه و از جمله اتاق معاینات کودکان توسط پرستار؛ همگی به سبک انگلستان. هر محله ای برای خود یک چنین تشکیلاتی دارد و به اصطلاح خودشان، «مرکز اجتماع»، «یا محل اجتماع» (Community CENTER). شهرداری ناحیه، این تشکیلات را شب ها به اجاره این هیئت داده بود به چند هزار دلار. از ساعت ۷ عصر که می شد دور تا دور دیوارها را با پرچم های عزاداری مزین به اشعار محتشم کاشانی، آذین می کردند:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
بعد از اتمام جلسه که با شام همراه بود، سرپرست هیئت از حاضران خواست اولا، کمک کنند که «محل اجتماع» به شکل اولیه خود برگردد و ثانیا، بی سر و صدا سوار خودروهای خود شوند و مزاحمتی برای همسایگان ایجاد نکنند.شروع جلسه با تلاوت قرآن بود. خانم ها در سالن دیگری از طریق بلندگو مراسم را پیگیری می کردند. بعد از تلاوت آیاتی از قرآن، زیارت عاشورا خوانده شد.
بعد از خواندن زیارت عاشورا سخنرانی شروع شد. سخنران هم «حاج علی» بود؛یکی از ایرانی هایی که زمان صدام از عراق اخراج شده بودند.او قدری در مورد مظلومیت حضرت امام حسین(ع) و خاندان مطهرش و یاران باوفایش صحبت کرد. گاهی نیز به شبهات جاری پاسخ می داد.یک شب که فکر می کنم شب عاشورا بود، ضمن صحبت هایش گفت: «خب ما که دوستدار امام حسین(ع) هستیم باید کاری بکنیم که ایشان راضی و خشنود باشند. نماز و به خصوص نماز اول وقت یادمان نرود. نکند گاهی نماز بخوانیم و گاهی نخوانیم.» علاوه بر این، گفت: «اما در مورد قرآن، سعی کنیم قرآن را وارد زندگی مان بکنیم. آن را بخوانیم، همیشه بخوانیم و بدون غلط بخوانیم.»
بعد از سخنرانی «حاجی علی»، مداحی شروع می شد. بعد از قدری مداحی، عزاداران به سینه زنی می پرداختند. روی پیراهن بعضی از عزاداران به انگلیسی یا عربی نوشته شده بود: «یا حسین(ع)» و پشت پیراهنشان هم به زبان انگلیسی جمله «لایوم کیومک یا اباعبدا...» را حک کرده بودند.سینه زنی آن ها گاهی چنان اوج می گرفت و چنان محکم به سینه می زدند و چنان خود را از زمین می کندند تا دست ها راحت تر بلند شود و زمین زیر پایمان تکان می خورد. تاکنون عزاداری و سینه زنی را به این گونه در خارج از ایران ندیده بودم.اکنون در استرالیا چند رقم ایرانی داریم. ایرانی هایی که به قصد تحصیل آمده اند، کار گرفته اند و الان مشغول هستند. عده ای از ایرانی ها هم طی سال های اخیر به استرالیا آمده اند. حسین آقا یکی از همین افراد بود.با او ساعت ها گفت وگو داشتم. گمشده ای بزرگ داشت و به عیان می گفت با این که ۵ سال است در این جا زندگی می کنم و ظاهرا راحتم، ولی به شدت «تنهایم» و از رنج تنهایی از منزل بیرون می زنم و سرم را با رانندگی گرم می کنم. برایم «روح کندوی» موریس مترلینگ در کتاب زنبور عسل تداعی می شود. مترلینگ به قول استاد محمدتقی شریعتی نمی خواست «نام خدا» را ببرد خودش را به بیراهه می زد و می گفت: «روح کندو»! حسین هموطن ما چرا تنها بود؟