مهین رمضانی - من و شما دوست داریم گره هایی که در زندگی مان افتاده، باز شود. نذر و نیاز می کنیم که ای خداوند! گرهی که در کارم هست تنها با لطف و عنایت تو باز می شود. اما گرهی هم هست که بازنشدنش آرزوی خیلی هاست وبعضی ها هم هستند که دعا می کنند خدایا این گره را در زندگی ما پایدار و همیشگی کن!سید تقی شکری هم از جمله آن کسانی است که اگر چه از یاران دور افتاده است اما به قول خودش کاری که امروزانجام می دهد، وظیفه ای است که دوستان سفر کرده برعهده او گذاشته اند واین ویژگی همه رزمندگان زمان جنگ به ویژه شهدای اطلاعاتی است؛ عمل به وظیفه .
او در اتاق کارش در موسسه "موج های بی قرار" با همه کسانی که می شناسد زندگی می کند، نفس می کشد و حتی پر انگیزه ترازهمه کسانی که امروز به نام آدم راه می روند نفس می کشد.سید، شهدا را باور دارد، مدد آن ها را بارها وبارها تجربه کرده ومی گوید: کارها را خودشان می کنند و ما هیچ کاره ایم . اگر گله ای هم دارد به من وشما نمی گوید وباز هم شکایت بی مهری وبی توجهی ما را به دوستان سفر کرده اش می کند چون باور دارد که بی مهری به دور از مرام آن هاست. شکری معتقد است در حوزه آثار دفاع مقدس دقت کافی صورت نگرفته وبیشتر دقیقه 90 و پیروزی های ما نشان داده شده، به طوری که گاهی تصور می شود چقدر این دشمن ضعیف بوده است. او این دغدغه اش را این طور توضیح می دهد: اشکالی که در معرفی جنگ وعملیات های جنگی وجود دارد این است که در آثار معرفی شده، تنها دقیقه 90 جنگ به نمایش گذاشته می شود. اشتباه دوم این است که همیشه سعی شده عراقی ها را ترسو نشان دهند. اما واقعیت جنگ همین ها نبوده است، همه کسانی که در جبهه حضور داشتند می دانند که چنین نبوده است.
وقتی از او درباره نقش نیروهای اطلاعاتی درعملیات های مختلف سوال می کنم، چنین پاسخ می شنوم:
در واقع باراصلی انجام هر عملیاتی بردوش نیروهای اطلاعات عملیات بوده است وهدف من هم از راه اندازی موسسه فرهنگی، هنری «موج های بی قرار» نشان دادن زحمات نیروهای اطلاعات در قبل ،حین و بعد ازعملیات بوده که اثبات و تایید این واقعیت است که در پشت صحنه های شگفتی آفرین درجنگ و دفاع مقدس، علم و تدبیر و اندیشه بوده و ما در جنگ از تمام توانایی های انسانی استفاده کرده ایم.
وی می گوید: حدود 8 ماه قبل از عملیات، نیروهای اطلاعاتی به طور کاملا سری وبا پوشش های مختلف وارد منطقه می شدند و در زمان واگذاری ماموریت جدید، حتی در بین بچه های اطلاعات هم همه از آن ماموریت خبردار نمی شدند. تنها تعدادی انتخاب وبه طور سری به منطقه اعزام می شدند وتحت قرنطینه قرارمی گرفتند. این نیروها حداقل 4 ماه، نه به مرخصی می رفتند و نه با خانواده ارتباط داشتند. اگر قرار بود با خانواده تماس داشته باشند، تنها باید خبر سلامتی خود را می دادند. به آن ها گفته بودیم نامه های شما را قبل از ارسال می خوانیم بنابراین جز خبر سلامتی، اطلاعات دیگری را ننویسند.
زمانی که حضور نیروهای قدرتمند سپاه ازجمله لشکر 5 نصر، لشکر 21 امام رضا (ع)، لشکر 27 حضرت رسول (ص)، لشکر14 امام حسین (ع) و لشکر19 فجر در هر منطقه ای، احساس می شد، دشمن پی می برد که به زودی خبرهایی در پیش است به همین دلیل، باید حضور نیروهای اطلاعاتی نامحسوس می بود واین موضوع سختی کاررا بیشتر می کرد.ما به عنوان نیروهای اطلاعات عملیات در اولین مرحله باید موقعیت منطقه را به طور کامل می شناختیم. در مرحله قبل از عملیات ماموریت شناسایی جو، زمین ودشمن را داشتیم.بعد ازآن باید موقعیت دشمن، تمام اطلاعات خط مقدم دشمن اعم از میدان موانع و موقعیت سنگرهای کمین وسنگر های خط مقدم دشمن که به چه نوع سلاح هایی مجهز است و... شناسایی وگزارش می شد.
ازوضعیت نیروهای در خط و سنگر های احتیاط دشمن، شناسایی کاملی صورت می گرفت به طوری که می دانستیم در شب عملیات با چه لشکری از عراق روبه رو هستیم. این لشکر چه تعداد نیرو دارد و در چند عملیات حضور داشته است، موفقیت وشکست لشکر مقابل، در هر عملیات چگونه بوده است، فرمانده لشکرکیست؟ چه توانایی هایی دارد؟ چه آموزش هایی دیده است ؟ و...
میانگین سنی نیروهای اطلاعات عملیات بین 17 تا 25 سال بود. نیروهای مسن تر راننده یا جزو نیروهای تدارکاتی بودند اما جوان ترین نیروها برای کار تخصصی اطلاعات عملیات گزینش می شدند.این نیروها به خاطر اعتقادی که به خداوند داشتند ترسی در دل آنها راه نداشت و جز به انجام وظیفه به چیز دیگری فکر نمی کردند. الان که فکرش را می کنم، می بینم جزعنایت خداوند چیز دیگری نبوده است.
از مهر تا اسفند در آب
ما آموزش های غواصی را از اول مهر شروع می کردیم ودر اسفند به اتمام می رسید یعنی در اوج سرمای خوزستان نیروها مجبور بودند، شب تا صبح درآب های خروشان آموزش ببینند.نیروهای اطلاعاتی، صبح تا شب روی دکل های دیده بانی تمام تحرکات ریز دشمن را یادداشت می کردند حتی مدت زمانی که ماشین تقسیم غذا می آمد واین که چه مدت طول می کشید که بر گردد، برایمان مهم بود.کوچک ترین تغییر در برنامه های روزانه نیروهای عراقی را یادداشت می کردیم.به عنوان مثال ماشین غذا ساعت 12:25 می آمد و 15 دقیقه طول می کشید تا غذا را توزیع کنند. چنان چه زمان توزیع بیشتر طول می کشید و این موضوع تکرار می شد، روی زمان پرکردن تانکر آب عراقی ها دقیق می شدیم و...
همه شواهد را که کنارهم می گذاشتیم، متوجه می شد یم تعداد نیروهای دشمن بیشتر شده است و بنابراین دشمن نقشه جدیدی دارد. وقتی متوجه این تحرکات می شدیم باید به این موضوع هم توجه می کردیم که دشمن نیروهایش راتقویت کرده یا تعویض یگان داشته یا قصد حمله دارد. به عنوان مثال تقویت نیرو در کنار بازدید فرماندهان، پروازهواپیما برای شناسایی و بمباران هوایی عقبه ما از جمله اقداماتی بود که مشخص می کرد دشمن قصد حمله دارد.
دشمن هم ریز به ریز حرکات ما را شناسایی می کرد و برخلاف این که گفته می شد عراقی ها انگیزه ای برای جنگ نداشتند، دلایل مختلف از جمله ترس و وحشت از فرماندهان باعث می شد در کارشان دقیق باشند.آن ها گردانی به نام«صلاح الدین»داشتند که شناسایی در عمق نیروهای ایرانی را انجام می داد؛ تکاورانی توانمند که عملیات های مهم را انجام می دادند.
تغییر دکترین نظامی ایران
ما در ابتدا از جزوه های آموزشی ارتش استفاده می کردیم ، این جزوه ها بر اساس دکترین نظامی آمریکایی ها برای ارتش ایران و ماموریت دفاع از تهران به مدت 3 روز طراحی شده بود. چون آنها می گفتند تهدیدشان تنها از جانب نیروهای شوروی است و ارتش ایران باید بتواند 3 روز مقاومت کند تا نیروهای آمریکایی از راه برسند.افرادی مانند شهید باقری ، سید علی حسینی و دیگر مربیان اطلاعاتی شروع به نوشتن جزوات آموزشی کردند که توانستیم بعدها از آن ها برای آموزش نیروها استفاده کنیم.بنابراین در کنار آموزش، شناسایی ودیده بانی مستمر قبل از عملیات به دلیل شناسایی منطقه واشراف نیروهای اطلاعاتی ، شکستن خط دشمن هم برعهده نیروهای اطلاعات عملیات بود.در کنار آن دووظیفه، ماموریت دیگرما بعد از شکستن خط جمع آوری اسناد ومدارک از سنگرهای عراقی ها بود.
این اسناد توسط یک تیم مترجم که درسنگر اطلاعات مستقر بود به سرعت ترجمه و اطلاعاتی که درمدیریت صحنه نبرد تاثیر گذار بود به فرماندهی گزارش می شد.ماموریت دیگر اطلاعات عملیات پیک فرماندهی بود که وضعیت نیروهای خودی ودشمن را لحظه به لحظه به فرماندهان گزارش می داد به این دلیل که فرمانده برای مدیریت منطقه عملیاتی نیاز داشت اطلاعات کافی از وضعیت منطقه عملیات داشته باشد وما برای حفظ جان فرماندهان به عنوان پیک این اطلاع رسانی را بر عهده داشتیم، زیرا در غیر این صورت فرمانده مجبور می شد خودش شخصا در صحنه درگیری حضور پیدا کند. بر همین اساس تیم های دونفره با تجهیزات در اختیار فرمانده بود تا نیاز های او را تامین کنند گر چه این برنامه ریزی مانع حضور فرماندهان در خط نمی شد وخیلی مواقع فرماندهان شخصا در خط حضورپیداکرده و عملیات را در صحنه مدیریت می کردند وتک وپاتک آن قدرادامه داشت تا دشمن مجبور به پذیرش شکست شده و در خط استقراری خود پدافند می کرد.
وقتی دشمن مین گذاری می کرد
وقتی دشمن شروع به مین گذاری می کرد متوجه می شدیم که دیگر قصد حمله ندارد و می خواهد در همان جا مستقر شود.دوباره کار ما از اول شروع می شد. شناسایی و دیده بانی و...
برای نمونه عبور از اروند ریسک زیادی داشت به همین دلیل دشمن فکر حمله از این منطقه را نمی کرد اما ما باید از راه هایی که به ذهن دشمن خطور نمی کرد عملیات می کردیم چون عراقی ها درسال های اول جنگ آن قدر زمین را مسلح کرده بودند که اگر می خواستیم از راه های معمول وقابل پیش بینی عملیاتی انجام دهیم باید تلفات زیادی را متحمل می شدیم لذا فرماندهان سپاه به دنبال مناطقی بودند که از نظر نظامی ما را به هدفمان نزدیک کند و دوراز ذهن دشمن هم باشد.به عنوان مثال، در منطقه عملیاتی خیبر گذشته از فعالیت شناسایی دوساله برای شکستن خط دشمن باید 40 کیلومترآب را پشت سر می گذاشتیم به طوری که زمانی که ما روی خشکی رسیدیم به دلیل طولانی بودن مسیر تا مدتی حالت تعادل نداشتیم.از آقای شکری می پرسم، مطمئن بودید که موفق می شوید یا نتیجه مهم نبود؟ او پاسخ می دهد: ما در درجه اول توکل داشتیم وتمام توانمان را گذاشته بودیم که به تکلیف مان درست عمل کنیم اما نمی توانم بگویم نتیجه برایمان مهم نبود. بلکه همه سعی می کردند کارشان را به بهترین نحو انجام دهند ونتیجه را به خدا واگذارکنند.
داوود به آسمان نگاه می کرد
در عملیات والفجر8،به همراه گروهان غواص به سمت اروند حرکت کردیم.داوود گریوانی از بچه های گروهان داشت به آسمان نگاه می کرد و مشخص بود ذهنش به موضوعی مشغول است.
به او گفتم به چه فکر می کنی؟
گفت :اگر باران بیاید چه قدر خوب می شود.وقتی بچه ها به نزدیکی سنگرهای دشمن رسیدند بارانی شروع شد که همه را به پیروزی امیدوار کرد زیرا باران باعث شد که دشمن در سنگر بماند و متوجه حضوربچه ها نشود.وقتی صبح عملیات یکی از خبرنگاران روایت فتح با رزمنده 17 ساله ای مصاحبه کرد،من که کنارخبرنگار ایستاده بودم ، متوجه شگفت زدگی و تعجب وی شدم .همان جا این موضوع ذهنم را به خود مشغول کرد که قبول این صحنه های کم نظیر وباور رشادت رزمندگان برای نسل های آینده سخت تراز حال خواهد بود .روزی جنگ به پایان می رسد وباید تاریخ جنگ به نسل دیگر منتقل شود. به خودم قول دادم که کاری انجام دهم . همین فکر باعث شد من به همراه 12 نفر شروع به جمع آوری اسناد ومدارک عملیاتی کنیم که الان منابع بسیار خوبی برای تحقیق وپژوهش در اختیارمان است.
قد آقا محسن چند وجب بود؟
یکی از اسرای اطلاعات عملیات آقا محسن میرزایی است .عراقی ها بعد از اسارت وبرای تحقیر وی قد او را وجب کردند؛ یک وجب، دو وجب، سه وجب و... چون قد آقا محسن کوتاه بود، وجب می کردند که مثلا او را تحقیرکنند.بعثی ها برای چند ثانیه خندیدند ولی بعد از آن، خنده روی لب هایشان خشکید. چون تمام اضطراب ونگرانی آن ها از همین جوانان ریز نقشی بود که خواب راحت را از چشمانشان ربوده بود.
سخت گیری در گزینش
سخن سید به این جا که می رسد با کمی مکث می گوید : نیروهای اطلاعات عملیات ویژگی ها و قابلیت های خاصی داشتند که جا دارد برای شهدای آن کار ویژه ای انجام شود.برای ورود افراد به واحد اطلاعات شرط های زیادی گذاشته بودیم از جمله این که به بچه ها گفته بودیم احتمال شهادت واسارت شما زیاد است، چون یک نیروی اطلاعاتی هر شب با دشمن درگیر است.مدت حضور نیروهای عادی در جنگ 45 روزه بود، در حالی که حداقل حضور یک نیروی اطلاعاتی 6 ماه بود.سلامت جسمی نیروها مهم بود زیرا در بعضی از ماموریت ها باید کیلومترها پیاده روی و یا شنا می کردند. با این شرایط افراد گزینش می شدند وچون سن کمی داشتند بیشتر مجرد بودند. درآموزش ها از نارنجک وتیر جنگی استفاده می کردیم .بچه هایی که با همه مشکلات وارد اطلاعات عملیات می شدند دیگر تا پایان جنگ با ما بودند وبه جای دیگری نمی رفتند .در بین نیروها طلبه ودانشجو هم بود طوری که برای تحصیل یک ترم می رفتند ودوباره بر می گشتند.این قدر دوستی ها و فضای معنوی برایشان جذاب بود که بعضی مواقع تا 3 ماه به مرخصی نمی رفتند وفرماندهان به زورآن ها را به مرخصی می فرستادند.
خانواده ها و امتیازهای ویژه
از سید تقی شکری پرسیدم با توجه به سختی کار وسنگینی وظیفه نیروهای اطلاعات عملیات امتیاز خاصی برای رسیدگی به خانواده های آن ها در نظر گرفته شده بود؟
او که از سوال من تعجب کرده بود، گفت: تا به حال چنین سوالی برای هیچ کدام از بچه ها مطرح نشده بود که بپرسند. هیچ فرقی بین بچه های اطلاعات ونیروهای دیگر نبود. حتی جالب تر از آن این بود که بسیاری از خانواده ها وهمرزمان نیروهای اطلاعاتی از مسئولیت بچه ها خبرنداشتند. همه چیز برای همه یکسان بود. حتی یادم هست بچه ها که به مرخصی می رفتند نیازهای جبهه را با هزینه خودشان تامین می کردند و همراهشان می آوردند.کمبودها را بدون اعلام نیاز به فرماندهان وبا همان پول اندکی که می گرفتند خودشان تامین می کردند. چنین موضوعاتی به ذهن هیچ یک از ما نمی رسید که حالا چون ما نیروهای اطلاعاتی هستیم باید از دیگران بیشتربگیریم یا امتیاز ویژه ای داشته باشیم.
موج های بی قرار
آقا سید معتقد است که بودنش ، نفس کشیدنش ، توانایی اش به خواست خداست و شهیدانی که وظیفه دیگری بر عهده اش گذاشته اند. وقتی از تاریخچه واهداف موسسه سوال می کنم ، پاسخ وی چنین است :در سال 86 موسسه را راه اندازی کردیم وصرفا دنبال سرگذشت پژوهی نبودیم.
موسسه پژوهشی وفرهنگی است که اگر کسی بخواهد پژوهشی انجام دهد ، بتواند ازاین منابع استفاده کند.در این موسسه علاوه بر تنظیم خاطرات شهدا ، تاریخ جنگ وشهدای اطلاعات عملیات جمع آوری شده است. بیان خاطرات از زبان خود رزمندگان وجمع آوری تاریخ شفاهی و تدوین تاریخ جنگ جزو برنامه های ماست.
از همکاری مسئولان دست اندرکار سوال می کنم که می گوید: وقتی با بی مهری وبی توجهی مسئولان رو به رو می شوم ، به شهدا گله می کنم ...