به مناسبت شصت و دومین سالروز کشته شدن دکتر فاطمی
تعداد بازدید : 130
پایداری تا آخرین لحظه حیات
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
زندهیاد دکتر «حسین فاطمی» از معدود رجال سیاسی نزدیک به دکتر مصدق بود که شاه را عامل اصلی تمام مشکلات کشور میدانست و آرزوی برانداختن رژیم سلطنتی را در دل داشت. زندهیاد دکتر «فاطمی» با چنین دیدگاهی، به شدت منفور دربار و به ویژه، «اشرف پهلوی» بود. به همین دلیل، پس از کودتای 28 مرداد سال 1332، در صدر فهرست افرادی قرار گرفت که به دستور دربار، باید به هر قیمتی حذف میشدند. دکتر «حسین فاطمی» تاوان شجاعت، صراحت قلم و مخالفت آشکارش با شاه و درباریان را، با جان خود داد. برای آنکه با چرایی و چگونگی بازداشت و اعدام زندهیاد دکتر «حسین فاطمی» آشنا شویم، باید وقایعی را که پیش از کودتای 28 مرداد 1332 روی دادهاست، دوباره مرور کنیم.
حالا دقیقاً نیمه شب است!
وقتی محمدرضاپهلوی، در نخستین ساعاتِ بامداد 24 مردادماه سال 1332، پیام «حالا دقیقاً نیمه شب است» را از رادیو بی بی سی می شنید و در خیالاتش، آغاز سلطنت بی قید و شرط خود را جشن می گرفت، گمان نمی کرد ساعاتی بعد، ناچار است از کشور فرار کند. ظاهراً دکتر مصدق از طریق حزب توده مطلع شده بود که کودتایی در حال شکلگیری است و توانست با بازداشت سرهنگ نصیری، موقتاً شرایط بحرانی پیش آمده را، مدیریت کند. همان شب، نیروهای نظامی طرفدار رژیم، با تصور پیروزی قطعی کودتا، به منزل برخی از مسئولان و وزیران کابینه مصدق حمله و تعدادی از آنها را بازداشت کردند؛ یکی از این افراد، دکتر سیدحسین فاطمی، مدیر روزنامه «باخترامروز» و وزیرخارجه کابینه دکتر مصدق بود.دکتر فاطمی، به تعبیر مصدق، طراح و مبتکر اصلی ملی کردن صنعت نفت محسوب می شد؛ جوانی 34 ساله که مدرک دکترای خود را در رشته حقوق از فرانسه دریافت کرده بود. او به دلیل تلاش هایش برای ملی کردن صنعت نفت ایران، با پیشنهاد مصدق، نشان «همایون» را از شاه دریافت کرد. با این حال برای مأموران، تنها اجرای دستوراتِ طراحانِ کودتا اهمیت داشت. منزل فاطمی کنار کاخ سعدآباد قرار داشت و نخستین جایی بود که مورد هجوم کودتاچیان قرار گرفت. کودک 9 ماهه و همسر هراسان او، شاهد این یورش وحشیانه بودند. قرار بود او را به همراه تعدادی از مسئولان عالی رتبه حکومت مصدق، ساعت پنج صبح همان روز تیرباران کنند، اما با شکست موقت کودتا، فاطمی و سایر بازداشت شدگان آزاد شدند. روزنامه «باخترامروز» طی سه روز بعد، شاه و دربار را آماج حملاتی قرار داد که تا آن زمان بی سابقه بود. کافی است به تیتر سرمقاله های دکتر فاطمی، در این سه روز، نگاهی بیندازیم: «این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه ملک فاروق را سفید کرد»، «خائنی که می خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد» و «شرکت سابق و روزنامه های محافظه کار لندن دیروز عزادار بودند.»
دکتر فاطمی که بود؟
دکتر سیدحسین فاطمی، در سال 1296 (هـ.ش) به دنیا آمد. او اهل نایین بود. برادرِ فاطمی روزنامه ای به نام «باختر» داشت که وی نخستین یادداشت های ادبی خود را در آن منتشر کرد؛ یادداشت هایی که مورد توجه ادیبان و شعرای آن عصر، مانند ملک الشعرای بهار، قرار گرفت. با این حال فاطمی خیلی زود فهمید که رژیم حاکم بر کشور چندان با نویسندگانی مانند او سر سازگاری ندارد. ایرادهای بی موردی که مأموران سانسور رژیم به نوشته های او می گرفتند و شرایط سخت حاکم بر جامعه، فاطمی را به سمت فعالیت سیاسی کشاند. مقاله جنجالی او، که در آن، نمایندگان مجلس شورای ملی دوره رضاخان را به عروسک های خیمه شب بازی تشبیه کرده بود، باعث شد به زندان بیفتد.
فاطمی در آن زمان تنها 23 سال داشت. او در زندان آن قدر فرصت داشت که به تقابل جدی با رژیم سلطنتی بیندیشد. وقتی فاطمی، پس از شهریور 1320، از زندان آزاد شد کوشید مشی سیاسی تازه خود را در فرصت ها و عرصه های مختلف بیازماید. او بلافاصله پس از آزادی، کار روزنامه نگاری را از سر گرفت و همزمان با نگارش مقاله برای روزنامه های داخل کشور، تحصیلات خود را در فرانسه ادامه داد.همراهی و همکاری فاطمی با برخی روزنامه نگاران رادیکال، مانند محمد مسعود(کسی که برای قاتل قوام السلطنه در دوران نخست وزیری اش صدهزارتومان جایزه تعیین کرده بود و جان خود را به دلیل بی باکی هایش از دست داد) و روزنامه هایی مانند «مرد امروز»، از او نویسنده ای چیره دست، با قلمی تند و تیز ساخت که هر از گاهی دربار و شخص شاه را آماج حملات خود قرار می داد. او پس از پایان تحصیلات و بازگشت به ایران، با همکاری برخی نویسندگان جوان آن دوران، مانند محیط طباطبایی و جلال نائینی، روزنامه «باختر امروز» را تأسیس کرد. فاطمی چندی بعد به نمایندگی مردم تهران در مجلس برگزیده شد و در گیر و دار مجلس شانزدهم و موضوع ملی شدن صنعت نفت، به حمایت از آن پرداخت. حضور در کابینه دکتر مصدق، به عنوان وزیرخارجه، اوج فعالیت سیاسی او بود؛ فرصتی که فاطمی توانست مخالفت خود را با رژیم سلطنتی علنی کند. این موضوع برای مصدق قابل قبول نبود. او پس از قیام 30 تیر 1331، در برابر شاه قسم خورده بود که در پی تغییر رژیم سلطنتی نباشد. آنچه او می خواست، همان رژیم مشروطه سلطنتی مبتنی بر قانون اساسی بود، اما فاطمی این گونه فکر نمی کرد. او طی یادداشتی در روزنامه «باختر امروز»، خواستار برقراری جمهوری شده بود.
فاطمی در برابر دربار
بازداشت توهین آمیز، شکست کودتا و تلاش شاه برای ایجاد یک رژیم سلطنتی بدون قید و شرط، آن هم با حمایت انگلیس و آمریکا، باعث شد فاطمی اندک ملاحظه ای را که به واسطه ارتباط با مصدق داشت، کنار بگذارد و در روزنامه خود بی محابا به شاه و دربار بتازد. او در سرمقاله روز 25 مردادماه 1332 روزنامه «باخترامروز» نوشت:« دربار، دشمن همه آزادمردان، وطن پرستان و خصم مبارزین راه استقلال و آزادی است ... من از محمدرضا شاه پهلوی هرگز انتظار آن را ندارم که این شجاعت و شهامت خودش را در برابر بیگانگان به کار ببرد، من حتی به قدر سلطان مراکش و بیک تونس هم از او حمایت از حقوق ملت را نمیخواهم، ولی اعتراف می کنم که تا این درجه او را حقیر و کوچک فکر و ضعیف العقل نمی شمردم که شبیخون بر مبارزات و جهاد ملت خود بزند و تمام محصول فداکاری ها و جانفشانی های مردم محروم و بینوای کشور را قربانی هوس بازی و لاس زدن با اجانب کند. یکی نیست از او بپرسد دیگر شما و فامیل شما از این یک مشت پا برهنه... چه می خواهید؟ ثروت یک مملکت را به غارت بردید، املاک و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده سی سال است در امان نبوده، حالا هم مثل دزدها و بدکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده می کنید ... پدر شما یک مرتبه به دستیاری «آیرون ساید» کلنل انگلیسی، به روی هموطنان خود شمشیر کشید و عاقبت، در منتهای نکبت، در گوشه «ژوهانسبورگ» چشم بر هم گذاشت. او از این جنایت چه چیزی دید که امروز شما از روی نقشه فرستاده های سفارت انگلیس و ایادی جیره خوار اجنبی، همان راه نکبت بار و ملعنت آمیز را از نو می پیمایید!؟ ... عیاشی و شهوت پرستی و بی اعتنایی به سرنوشت میلیون ها مردم تا همین جا کافی است. از دربار بپرسید دیگر از جان مردم و مملکت چه می خواهید؟ تا پای انقراض تاریخ و سقوط وطن اکنون شما جلو رفته اید و به دست خود آن گور بدنامی و سیاه کاری و اجنبی پرستی را کندید.»
تسویه حساب دربار با فاطمی
با این حال، سه روز بعد، نقشه کودتاگران عملی شد. روز 28 مردادماه سال 1332، دولت مصدق سقوط کرد و شاه با حمایت آمریکایی ها به ایران بازگشت. وزیران و مسئولان کابینه مصدق، به ویژه کسانی که به مخالفت با شاه مشهور بودند، تحت تعقیب قرار گرفتند. فاطمی، که به دلیل ترور نافرجام از مشکلات جسمی رنج می برد، مانند سایر متهمان مخفی شد.
بعدها مشخص شد که اعضای حزب توده او را به یکی از خانه های امنشان منتقل کرده بودند. هشت ماه بعد، محل اختفای فاطمی لو رفت و مأموران شهربانی او را بازداشت کردند. فاطمی به شدت بیمار بود؛ اما برای شاه و دربار این بهترین فرصت برای تسویه حساب بود. شتاب دربار برای از بین بردن این مخالف سرسخت آن قدر بود که تصمیم گرفت او را قبل از محاکمه به قتل برساند. در یکی از روزها، که مأموران در حال انتقال فاطمی به زندان قصر بودند، شعبان جعفری(معروف به شعبان بی مخ)، به همراه تعدادی از افرادش، با استفاده از ازدحام جمعیت، به سمت فاطمی رفت و او را با چاقو مضروب کرد. این حادثه باعث تشدید بیماری فاطمی شد. او با همین شرایط یک سال در زندان ماند. در مهرماه سال 1333، محاکمه فاطمی، شایگان و رضوی آغاز شد.
شاید اگر فاطمی مانند آن دو نفر از شاه معذرت خواهی می کرد و به انکار گذشته خود و مبارزاتش می پرداخت، از مرگ نجات پیدا می کرد، اما استقامت و اصرار او بر این مسئله که هدفی جز استقلال و عزت کشور نداشته است، کارش را یکسره کرد. با این حال تسویه حساب شاه و دربار با فاطمی محدود به اعدام نبود. پیش از اعدام، او را به شدت مضروب کردند. روز 19 آبان ماه سال 1333، فاطمی را، در حالی که در تب 40 درجه می سوخت و به دلیل جراحات وارده از ضرب و جرح، توان راه رفتن نداشت، کشان کشان تا مقابل جوخه اعدام بردند و تیرباران کردند.