گفت وگو با دکتر محمد جمشیدی، استاد حقوق بین الملل دانشگاه تهران
تعداد بازدید : 39
آمریکا بعد از برجام ، تحریم ها علیه ایران را حفظ کرده است
انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و کشانده شدن مناظرات میان کاندیداها به نازلترین بحثها، اعتراضات فراوانی را در جامعه آمریکا بهوجود آورده است. رهبر انقلاب، در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی، رقابتهای انتخاباتی در آمریکا و موضوعات مطرح میان دو کاندیدا را، نمونهای بارز و آشکار از نتایج نبود معنویت و ایمان در صاحبان قدرت کشور آمریکا دانستند. ایشان در دیدار اخیر نیز، با طرح دوباره این موضوع، فرمودند: «حقایقی که اینها بر زبان راندند، دیدید؟ شنیدید؟ اینها آمریکا را افشا کردند. چند برابر چیزهایی را که ما میگفتیم و بعضی باور نمیکردند و نمیخواستند باور کنند، خود اینها گفتند ... ارزشهای انسانی در آن کشور نابود و لگدمالشده است.» در همین رابطه و برای واکاوی سیاستهای این کاندیداها در قبال ایران، پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، گفتوگویی با آقای دکتر محمد جمشیدی، عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، ترتیب داده است.
این دوره از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، به صحنهای برای نزاعهای غیراخلاقی تبدیل شده است که نامزدها برای کسب رأی بیشتر، حتی پرده از روابط خصوصی یکدیگر بر میدارند. بهنظر شما چه عوامل و دلایلی موجب شده است که سیاستمداران آمریکا، تا این حد بهسمت سقوط اخلاقی پیش بروند؟
ترکیب دو عامل در این مسئله مؤثر است. اول اینکه ما شاهد غلبه رفتارهای پوپولیستی در داخل ایالاتمتحده آمریکا هستیم. در درون دموکراتها، برنی سندرز، نماینده پوپولیسم بود و در داخل جمهوریخواهان، دونالد ترامپ نماد این پوپولیسم است. این به آن معناست که مردم، علیه الیتهای حاکم حرکت میکنند و آن فردی میتواند رأی مردم را به دست بیاورد که مطابق با خواستههای آنها صحبت کند. عامل دیگر، ورود کاندیدایی است که از درون ساختار قدرت وارد نشده و از بیرون وارد این کارزار شده است. بههمین دلیل نیز، انتقادهای جدی را به ساختار حاکمیتی وارد میکند. قبل از این، افرادی وارد رقابتهای انتخاباتی میشدند که یا سناتور یا فرماندار ایالتها بودند، اما این اولینبار است که شخصی مانند ترامپ، با سابقه غیرسیاسی، وارد عرصه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا شده است. او یک سرمایهدار سفیدپوست کاملاً آمریکایی است. لذا وقتی فردی مانند وی، ضد نظام حاکم و فسادهای نهادینهشده در آن اقدام میکند، میبینیم که کل نظام سیاسی ایالاتمتحده، اعم از چپ و راست و حتی نومحافظهکاران و مخالفان جنگ، طرفدار کلینتون میشوند و از او حمایت میکنند. در چنین شرایطی، حوزههای شخصی افراد نیز مورد استفاده طرفین قرار میگیرد و کاندیداها سعی میکنند با این حرفها، یکدیگر را کنار بزنند. پیشتر و در رقابتهای دهههای قبل، بیل کلینتون حتی موارد بسیار بدتری از دونالد ترامپ داشت و در زمان ریاستجمهوری، مرتکب اعمال غیراخلاقی شده بود. حتی ترامپ در مناظرههای انتخاباتی، به این امر اشاره کرد و گفت آن مواردی که به من نسبت میدهید، بیل کلینتون آنها را انجام داده است. مجموعه این عوامل، موجب شده است که دعوای انتخاباتی به سطح نازل و درگیریهای شخصی کشیده شود و زمانی که نمیتوانند حرفهای هرچند پوپولیستی یکدیگر را پاسخ دهند، بهسمت خراب کردن شخصیت یکدیگر میروند. جالب است که در رسانههای آمریکایی درباره ادبیات و رفتارهای غیراخلاقی دونالد ترامپ ساعتها بحث میشود، اما اسناد ویکیلیکس درباره اقدامات عملی هیلاری کلینتون، کاملاً مورد غفلت قرار گرفته است. این رفتارهای متناقض، بهمعنای اراده سیاسی نظام ایالاتمتحده آمریکا برای نادیده گرفتن خطای کلینتون است.
افراد ناراضی و خسته از سیستم سیاسی آمریکا که بخشی از آنها به طرفداران ترامپ تبدیل شده اند، چه نقشی در آینده سیاسی این کشور خواهند داشت؟
به نظر میرسد یک حرکت اجتماعی در جامعه آمریکا بروز کرده است که با پایان یافتن انتخابات و حتی با پیروزی کلینتون و شکست ترامپ، به پایان نمیرسد. مردم آمریکا به سیستم سیاسی این کشور بدبین شدهاند و احساس میکنند که نظام سیاسی آمریکا، آنقدر الیتیسم شده است که جایی برای مردم وجود ندارد. اکنون، کل نظام سیاسی آمریکا، از جمله شخص رئیسجمهور، به طرفداری از کاندیدایی برخاسته که نماینده نظم حاکم است و حرف مردم در آن شنیده نمیشود. این خلاف رقابت آزاد است.
طی مدت اخیر، اظهارنظرهای زیادی درباره آینده روابط ایران و آمریکا مطرح شده است. برخی انتخاب ترامپ و برخی انتخاب کلینتون را به نفع ایران میدانند. از منظر راهبردی، آیا تفاوتی بین این دو کاندیدا در چگونگی مواجهه با ایران وجود دارد؟
بیشک تفاوتهایی وجود دارد. موضوع مهم برای ما این است که کدامیک از این افراد، فشار کمتری بر ایران ایجاد میکنند. یکی از مهمترین چالشها برای ایران، رفع تحریمهاست. در واقع تحریمها به استراتژی ثابت آمریکا در قبال ایران تبدیل شده و حتی برجام نیز، مانع تداوم و پیگیری این استراتژی نشده است. حتی واشنگتن، بهدنبال این است که تحریمها را به حوزههای دیگر تسری دهد و با عناوین دیگر تشدید کند. باید ببینیم کدامیک از این افراد ظرفیت عملیاتی کردن یا تداوم تحریمها را دارند. فردی میتواند این کارها را انجام دهد که قدرت اجماع کشورها علیه ایران را داشته باشد و به نظر میرسد هیلاری کلینتون در این زمینه ظرفیت بیشتری دارد.
دونالد ترامپ بهدلیل شخصیت و ادبیاتی که دارد، سختتر میتواند کشورها را با خود همراه کند، اما کلینتون بهدلیل تجربه و رفتارهایی که دارد، بیشتر میتواند بازیگران بینالمللی را بهسمت آمریکا جذب کند لذا توانایی فشار بیشتر بر ایران را دارد. از سوی دیگر، کلینتون اساساً در این زمینه برنامهریزی پیشینی دارد؛ یعنی تشدید فشار بر ایران جزو سیاستهای اوست. در حوزه منطقهای، تعهد هیلاری کلینتون به رژیم صهیونیستی، عربستان و دیگر مرتجعین منطقه، بیبدیل است. او بهعنوان یکی از حامیان سرسخت رژیم صهیونیستی معرفی میشود. اخیراً نیز، جمعی از مشاوران کلینتون، در نشستی با تکرار اظهارات ضدایرانی، از عربستان حمایت کردهاند. نکته دیگر آن است که هیلاری کلینتون ارادهای جدی برای مبارزه با داعش ندارد؛ بهطوریکه در مناظرهها، مجری را وادار کرد به وی تذکر دهد او تنها حرفها و سیاستهای اوباما را تکرار میکند. نکته مهم آن است که از نظر کلینتون، تهدید ایران برای آمریکا بزرگتر از داعش است و این اشتباه بزرگی است که متأسفانه آمریکاییها مرتکب میشوند. این تلقی جهتدهیشده از محیط راهبردی، حتی برخلاف منافع ایالاتمتحده هم هست، اما آنها متوجه نمیشوند. در مقابل، دونالد ترامپ فردی تاجرمسلک و اهل زدوبند در حوزه بینالمللی است و رویکرد آرمانی و دموکراسیخواهی را که در سابقه نومحافظهکاران و لیبرالها بوده است، ندارد و فکر میکند اینها منافع آمریکا را تأمین نمیکند. البته نمیتوان گفت که او دارای تفکر راهبردی رئالیستی است. بااینحال، به نظر میرسد وی قائل به آن است که بشار اسد حکومت قانونی سوریه را رهبری میکند و باید علیه تهدید داعش، فعالتر عمل کرد. البته فکر میکنم اینها نظر شخصی وی باشد و بعید به نظر میرسد اگر به قدرت برسد، لابیهای قدرت و مسائل پشتپرده، به او اجازه دهند این موارد را عملیاتی کند. مثلاً وی در بخشی از مناظره دوم، اذعان کرد که ایران و روسیه در حال جنگ با داعش هستند و ائتلاف آمریکایی در این ماجرا نقشی ندارد. این اعتراف بسیار بزرگ بود، اما بعید است در صورت رسیدن به قدرت، همین مواضع بهصورت عملیاتی ترجمه شوند.
آیا توافق هستهای، سیاست راهبردی آمریکا در قبال ایران را با تغییر مواجه کرد یا همچنان همان سیاستها دنبال میشود؟
هیچ توافقی ماهیت دشمن را تغییر نمیدهد، بلکه ابزارها و روشهای تقابل تغییر میکنند. اینکه تصور کنیم توافق باعث میشود آمریکا بهسمت دوستی با ایران حرکت کند، سادهانگارانه است. مروری بر دوره پس از توافق هستهای نشان میدهد که دشمنی با ایران، برای آمریکا اصالت پیدا کرده است و آمریکا همچنان ایران را دشمن استراتژیک خود میبیند. این سادهلوحی است که عدهای بهدلیل انجام توافق، تعریف ماهوی دیگری از آمریکا ارائه دهند و بگویند توافق موجب شده است که آمریکا دوست ایران شود. آمریکا، با ابزارهای مختلف میخواهد به ما بگوید نهتنها نمیخواهد با ایران دوست شود، بلکه روابط عادی هم نمیخواهد. این واضح است که آمریکا، ذیل همین توافق برجام، تحریمهای اولیه علیه ایران را حفظ کرده است و امروز نیز، تحریمهای در حال انقضا را تمدید میکند. همه این موارد، بیانگر آن است که آمریکا میخواهد این پیام را به جامعه جهانی و جامعه ایرانی بدهد که اجماعی راهبردی برای ادامه دشمنی با ایران در واشنگتن وجود دارد.
در تاریخ روابط ایران و آمریکا، طی شصت سال گذشته، برهههای مختلفی را میتوان ملاحظه کرد که نشاندهنده تعدی آمریکا به حقوق مردم ایران است (مانند سقوط دولت قانونی مصدق)، اما در سالهای اخیر، نمونههای فراوان و عدیدهای از آن را میتوان بهصورت عینی مشاهده کرد، مانند نامهای که شصت سناتور آمریکا نوشتند و ادعا کردند که رئیسجمهور بعدی آمریکا میتواند توافق برجام را اجرا نکند. چه نمونههای دیگری از این دست، بعد از توافق برجام وجود دارد؟
نقضعهدها و بدعهدیهای آمریکا در موضوع برجام، کاملاً خود را نشان داد. آمریکاییها با وجود مباحثی که ذیل برجام وجود دارد، تعهد داده بودند که رفع تحریمها «بهشکل مؤثری» اتفاق بیفتد، اما میبینیم که تعهداتی را روی کاغذ انجام میدهند، ولی در عالم واقع اجازه نمیدهند روابط اقتصادی-تجاری ایران با نظام مالی بینالملل شکل بگیرد. حتی، بهتازگی، آمریکاییها به این نتیجه رسیدهاند که تحریمهای مالی علیه ایران مؤثرترین ابزار فشار است و باید آن را با بهانههای جدید ادامه دهند. آمریکاییها بهگونهای توافقها را مینویسند که راه گریزی برای خود داشته باشند و اگر موفق نشدند، در مقابل همان توافقی که امضا کردند نیز میایستند. در زمینه نقضعهدهای آمریکا، میتوان نمونه دیگری را مثال زد. تمدید قانون تحریم ایران، مصوبه سال ۱۹۹۶، نهتنها خلاف روح برجام، بلکه خلاف متن برجام است؛ چراکه قرار بود بعد از برجام تحریمهای جدیدی افزوده نشود؛ اما اقدام آمریکاییها یک تحریم جدید است که دولت جمهوری اسلامی ایران نباید به آن بیاعتنا باشد. موعد انقضای این قانون بیست سال پس از تصویب بود و براساس آن، قرار بود در سال ۲۰۱۶ به اتمام برسد؛ اما آمریکاییها بهدنبال احیای آن هستند. دسترسی ایران به بازارهای بینالمللی، از دیگر چالشهایی است که آمریکا ایجاد کرده است. آنها فضا را بهگونهای طراحی میکنند که عملاً هیچکس جرأت نکند با ایران همکاری کند. سنگهای زیادی جلوی پای طرفهای خارجی میگذارند تا از همکاری با ایران منصرف شوند. لذا میتوان گفت آمریکاییها چیزی را مینویسند، اما در عملیاتی کردن آن، طراحیهای مختلف ضد همان توافق را انجام میدهند. بهتر بود ایران نیز با رفتار گامبهگام و همزمان، به انجام تعهدات غربیها اقدام میکرد تا دادهها و ستاندهها برابر باشد. بدعهدیهای آمریکاییها در حوزه منطقهای نیز، قابل مشاهده است. مثلاً در موضوع سوریه، توافقی برای آتشبس انجام میدهند، اما به توافقات خودشان هم پایبند نمیمانند و تجاوز نظامی را ادامه میدهند. در مقابل، تجربه نشان داده است که آمریکاییها فقط در مقابل قدرت و اقتدار کرنش میکنند. بنابراین، اگر بازیگری از موضع قدرت وارد شود، آنها با او همراهی میکنند و اگر غیر از آن را ببیند، هیچ تعهد و توافق بینالمللی محدودکننده رفتار آنها نخواهد بود.