علیرضا حیدری - با استاد باقرزاده در عصر یک روز تعطیل قرار گذاشتم. مرا به منزلش دعوت کرد و طبق قرار آماده بود وبا گشاده رویی میزبانی کرد. در اتاقی نشستیم که پر از کتاب بود و قاب عکس هایی که هر کدام فصل هایی از تاریخ شعر خراسان را روایت می کرد. استاد به تازگی از سفر یزد بازگشته بود و ما را به «شیرینی و باقلوا» هم میهمان کرد با چایی خوشرنگی که احتمالا خودش دم کرده بود.
ناگفته نماند که اجداد پدری استادباقرزاده ریشه در اقلیم یزد دارند. از این رو به گفته خودش یزدی ها در تذکره های شاعران خود نام «علی باقرزاده (بقا)» را هم می آورند. در میان آن همه کتاب، در گوشه ای هم آثار خود استاد چیده شده بود. لطیفه ها، طراز یزدی، ده مقاله، چهل حدیث، نسیمی از دیار خراسان، یاد مادر، زلال بقا، سفری به مسکو و سنت پترزبورگ، سیر آفاق، بزم محبت، در سفرنامه هند، قطعه ها، بیست و یک مقاله و نامه فرزانگان آثاری بودند که نتیجه سال ها تلاش و کوشش ادبی استاد را نشان می داد.
بی آن که پرگویی کرده باشم، به ایشان گفتم چه شد که شما در کنار تلاش های اقتصادی درخور توجه، هیچ گاه از شعر و ادبیات و پژوهش دست بر نداشتید و اصلا از کجا و چگونه از وادی شعر سر در آوردید؟
استاد گفت:به دلایل شخصی از دوران کودکی به شعر و شاعری علاقه داشتم. یادم می آید تقریبا 10ساله بودم که یکی از دوستان مرحوم پدرم به نام علی اکبر جعفرزاده متخلص به «طی» که شرح حال او را در کتاب «10مقاله» نوشته ام، به منزل ما می آمد و شعر می خواند و من که وظیفه پذیرایی از میهمان را بر عهده داشتم، گاهی پس از انجام پذیرایی در مجلس می نشستم و به اشعار گوش می دادم و لذت می بردم. پدرم مرا به بازی کردن تشویق می کرد ولی من می گفتم دوست دارم شعر بشنوم. این الفت از دوران کودکی در من ایجاد شده بود. به قول صدارت نسیم:
«ز عمر طرف نبستیم جز دل آن محفل
که هم زبان قلمی و هم نشین کتابی بود
بشستمی همه با آب دیده دفتر عمر
در آن اگر نه ز آیین عشق بابی بود»
این الفت در ادامه با من همراه شد و در کنار مشاغل دیگری که داشتم، انس من به شعر و ادبیات هیچ گاه کم نشد و همواره با اهل علم و دانش و ادب هم نشین بوده ام، بنده بیش از 30سال با زنده یاد دکتریوسفی الفت داشتم.
سفرها و نامه نگاری هایی با هم داشتیم. با مرحوم دکتررجایی و نیز دکترفیاض خیلی مأنوس بودم و مهم تر از همه این که سال ها از محضر مرحوم ادیب نیشابوری ثانی بهره بردم. این عشق و علاقه باعث شد کم کم در کار شعر هم وارد شوم و احساس کردم زمینه و قریحه شعری هم دارم.
وقتی انسان این نام ها را می شنود و کنار هم می چیند به گذشته ادبی این دیار غبطه می خورد.
بله، ولی الان هم خراسان مهد ادب است. من یک نکته مهم را در این جا یادآوری کنم و آن این که شاعرانی که در دیار خراسان بوده و هستند، فقط در کار شاعری فعالیت نداشتند و بخش مهمی از عمرشان را صرف مطالعه و تحقیق و پژوهش کرده اند. من سفرهای متعددی داشته ام و به خوبی به این نکته رسیده ام که اگرچه ما در شهرهایی دیگر شاعران بزرگ و خوبی داریم، ولی این ویژگی پژوهش و تحقیق و مطالعه را در کمتر جایی دیده ام. شما از جامی بگیرید و حتی برگردید قبل از او و به فردوسی نگاه کنید و ببینید چه شاعر بزرگی بوده است.
امروز هم معتقدم شاعران خراسان بهترین شاعران کشورند. ملک الشعرای بهار را مگر می توان نادیده گرفت. شاعری، نویسندگی و سیاست، سه وجه شخصیتی اوست. جلوتر که بیاییم به امثال اخوان، دکترشفیعی کدکنی و استادقهرمان می رسیم که نه تنها شاعرند بلکه در کار پژوهش و تحقیق در شمار نام آوران کشور قرار دارند. استادقهرمان شاید 20کتاب را تاکنون تصحیح کرده است. مرحوم صاحبکار هم این گونه بود.
به همین دلایل و شواهد که هنوز هم می توان نام برد، شاعران خراسان در این ویژگی ممتازند که قبل از شاعری، یک پژوهشگر و محقق بوده اند و این خصلت باعث شده است که زمینه دانش و فرهنگ و ادب در خراسان همیشه فراهم باشد و گرنه بزرگانی چون فردوسی و مولانا و خیام و دیگران در این دیار زمینه شکوفایی پیدا نمی کردند.
البته این بدان معنا نیست که در دیگر شهرها و استان ها ما انسان های بزرگ و دانشمند نداشته باشیم، بلکه «هنر نزد ایرانیان است و بس» اما خراسان مستعدتر بوده و هست وگرنه زمینه ادبی و شاعری در تمام ایران وجود داشته و دارد و اصلا جهان، ایران را با شعر و ادب می شناسد چنان که یونان را به چند فیلسوف و حکیم و غرب را به دانش و فناوری. به هر حال، من باز تأکید می کنم که خراسان مهد شعر و شاعری و ادبیات است تا جایی که وقتی شاعران بزرگی مثل شهریار و یا امیری فیروزکوهی به مشهد می آمدند و در جلسه های شاعری شرکت می کردند، از عظمت شعر خراسان یاد می کردند و الان هم خراسان هنوز سرآمد است.
با وجود افرادی مثل دکترفیاض، دکتررجایی و دکتریوسفی که از فحول ادبی کشور بودند و در دانشگاه مشهد تدریس می کردند، سهم دانشگاه را در حوزه ادبی خراسان چطور می بینید؟
به نظر من این افرادی که نام بردید سهمی در دانشگاه مشهد داشتند. یادم می آید در سال 38 یا 39 که دانشکده ادبیات با همت دکترفیاض افتتاح شد، ایشان از تعدادی از افراد برگزیده مثل دکتریوسفی، دکتررجایی، دکترمجتهدزاده، آقایان خراسان و نوید دعوت کرد تا به دانشکده ادبیات بروند.
در واقع، دانشکده ادبیات با وجود این بزرگان شکل گرفت. شما می دانید در گذشته دانشکده ادبیات بعد از دانشکده پزشکی مشهور بود و وقتی می گفتند دانشگاه مشهد، منظور دو دانشکده ادبیات و پزشکی بود. ضمن این که، مرحوم دکترفیاض خودش از چهره های شاخص ادبی بود.
حتی دانشکده ادبیات تهران را هم کانون های ادبی خراسان شکل داد و وجود افرادی مثل مرحوم فروزانفر نقش ممتازی در شکوفایی دانشگاه تهران داشت.
دقیقا همین طور است. افرادی مثل زنده یاد فروزانفر از شاگردان مرحوم ادیب نیشابوری اول بودند. ادیب نیشابوری در عربی و ادبیات استاد بود و تمام شاگردان او در زمره استادان قرار گرفتند. البته من در خدمت استاد ادیب ثانی بودم.
در واقع دانشکده ادبیات مشهد و تهران را به خصوص در دوره اول استادان صاحب نام تشکیل دادند و به همین سیاق، شاگردان دانشمندی هم تربیت شدند. مرحوم دکترشریعتی، مرحوم خدیوجم و استادشفیعی کدکنی هم فقط تعدادی از این بزرگان بودند.
در این جا، یادی بکنم از مرحوم اوستا که وقتی در سال 43 به مشهد آمده بود، تحت تأثیر جلسه های ادبی مشهد قرار گرفت و قصیده ای سرود که در آن، نام شاعران دو محفل فرخ و نگارنده را آورده است. در این قصیده که با مطلع
پورا بیار کلک نواخوان را
آن وهم پوی ناطقه افشان را
آغاز می شود در ادامه ابیاتی دارد از جمله:
پرورد فرخا که نکو پرورد!
چون «فرخ» آن یگانه دوران را...
نقش بدیع نظم «نگارنده»
راهی است سیر عالم عرفان را
از کلک «قهرمان» غزل خیزد
نظمی که از محمد قرآن را
خرم دل از سرود «سرشک» آید
کز ابر تازگی است گلستان را
باقی «بقا» که با سخنش در وجد
آورد قدسیان غزل خوان را
ای رشک قدسیان فلک «قدسی»
کز توست آبروی سخنران را
آن جا «عظیمی» است و «سهی» کز طبع
سپر در کننده دیده عمان را
ای مرز و بوم قدسی که بگرفته است
آوازه «کمال» تو ایران را
شما خودتان چقدر با شعر نو و شاعران جوان ارتباط دارید؟
من کاملا به شاعران جوان احترام می گذارم و اتفاقا شعر نو را هم دوست دارم و همان طور که گفتم، خراسان نه تنها در شعر سنتی، بلکه در شعر نو هم شناخته شده است و چهره های خوبی دارد. ولی ممکن است لذتی که از شعر اخوان می برم، از کمتر شعری ببرم، با این حال در برخی اشعار همین جوان ها مضامین خیلی زیبا و جدیدی دیده می شود.
مرحوم صاحبکار با اینکه متعلق به طیف پیشکسوتان بود ولی با جوان ها خیلی دمخور بود.
بله، ایشان علاوه بر جلسه اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در جلسه های دیگری که جوان هابودند شرکت می کرد و خوب زبان آن ها را می فهمید. ایشان در رشد استعداد نسل جوان خیلی کوشش کرد ولی باز هم تأکید می کنم با قافیه درست کردن شعر سروده نمی شود. شاعر جوان هم باید باسواد شود، تحقیق کند و به ویژه از ادبیات کهن آگاهی خوبی داشته باشد. ضمن این که هم نسلان من باید قبول کنند و بپذیرند که به هر حال توقعات و نگاه نسل جوان با ما خیلی تفاوت دارد.
پس از یکی، دو دوره نخست دانشکده ادبیات، در یک دوره فترتی بین دانشکده ادبیات مشهد و محافل شعری این شهر گسست و فاصله ایجاد شد تا جایی که دانشجویان چندان از شعر و شاعران خراسان و محافل شعری آن اطلاعی نداشتند ولی چند سالی است به همت دکتریاحقی و با تشکیل قطب علمی فردوسی شناسی و ادبیات خراسان، این پیوند دوباره برقرار شده است. شاید این موضوع بار دیگر آن پیوند گذشته را احیا کند.
من معتقدم دکتریاحقی استاد ارزنده ای است که از این کارهای در خور زیاد انجام داده است. در این مورد خاص، هم قطعا باعث می شود دانشجویان در شهر با ادبیات و شعر خراسان آشنا شوند و بدانند این دیار چه گذشته پرشکوهی داشته و امروز هم دارد. به خصوص که شاعران خراسان کمتر، در پی مصاحبه و تبلیغات هستند، از این رو شاید کمتر دانشجویی آن ها را بشناسد. شما جناب استادقهرمان را نگاه کنید و یا مرحوم کمال که با چه عزت نفسی زندگی کرد.