پاسخی تحلیلی به یک شایعه تاریخی
تعداد بازدید : 188
سایه دایی جان ناپلئون بر کنفرانس «گوادلوپ»
نویسنده : بهروز بیهقی info@khorasannews.com
اشاره:رمان طنزآمیز «دایی جان ناپلئون»، روایت کننده روحیه و شخصیت اقلیتی در جهان سوم و به ویژه خاورمیانه است که با نفی و انکار هر گونه نقش ملت ها در تعیین سرنوشت خویش، هر رویداد خُرد و کلانی را ناشی از اراده بیگانگان می دانند و عبارت «کار انگلیسی هاست»، ترجیع بند آنان در تفسیر علل وقوع تحولات سیاسی است.دربرابر این رویکرد افراطی، دیدگاهی معتدل و منطقی در میان غالب نخبگان و بسیاری از مردم وجود دارد که ضمن تاکید بر خصومت ورزی دائمی بیگانگان علیه منافع مادی و معنوی ملت های منطقه، نقش مردم را در تعیین سرنوشت خویش به رسمیت می شناسد و ضعف و سستی در داخل را زمینه ساز دخالت خارجی می داند. قائلان به این دیدگاه، پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه 1357 را نمونه ای بارز از نقش سرنوشت ساز مردم در معادلات سیاسی می دانند که می توانند یک نظام سیاسی متکی به قدرت های بزرگ بین المللی را از بن برکنند و نظامی دیگر را جایگزین آن کنند؛ اما گویا در این میان کسانی می خواهند به انقلاب اسلامی ایران نیز از عینک دایی جان ناپلئون بنگرند و سقوط رژیم شاه را معلول تبانی قدرت های بزرگ بین المللی تلقی کنند. این خط فکری در طول چند سال اخیر از سوی شبکه های ماهواره ای سلطنت طلب دنبال شده و گاه با استناد به چند واقعه تاریخی یا به تصویر کشیدن مصاحبه های شاه درباره برخی مسائل مورد اختلاف با دولت های غربی، تلاش شده است این دیدگاه باورپذیر به نظر آید که اگر شاه درباره برخی مسائل با دولت های غربی اختلاف نظر پیدا نمی کرد، لاجرم بساط سلطنت او برچیده نمی شد.در همین راستا، گاه بقایای خاندان پهلوی هم به میدان آمده و از نقشه مشترک آمریکا و انگلیس برای پایان دادن به حیات رژیم پهلوی سخن گفته اند؛ از آن جمله، فرح دیبا به نقل از همسرش ادعا کرده است که ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، سفرای وقت آمریکا و انگلیس در تهران، برای خروج شاه از کشور لحظه شماری می کردند. به ادعای سلطنت طلبان، لحظه شماری های سولیوان و پارسونز برپایه طرحی صورت می گرفت که نطفه اش در کنفرانس «گوادلوپ» انعقاد یافت؛ کنفرانسی که چندی قبل از پیروزی انقلاب به میزبانی رئیس جمهور فرانسه برگزار شد و گویا قدرت های بزرگ شرکت کننده در این کنفرانس، به این نتیجه رسیدند که باید هرچه زودتر به کار شاه ایران پایان دهند.در این نوشتار، به ویژه با استناد به اسناد رسمی تازه انتشار یافته، بر آنیم نشان دهیم که نه تنها دولت های غربی از حمایت های همه جانبه خود از رژیم شاه تا آخرین لحظات حیاتش نکاستند، بلکه گمان نمی کردند انقلابی فراگیر در ایران در حال شکل گیری است. به دیگر سخن، دولت های غربی و به ویژه آمریکا و انگلیس از پیروزی انقلاب در ایران سخت غافلگیر شدند.
هنگامی که جیمی کارتر در نوامبر سال 1976 (آبان 1355) به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد، شاه نگران آن بود که شعارهای حقوق بشری رئیس جمهور جدید آمریکا، کار او را در اداره امور داخلی کشور دشوار کند. گزارش های هشدارآمیز پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک که مسئول برقراری امنیت داخلی بود، بر این نگرانی ها می افزود. به باور ثابتی، شاه باید مشی خود پس از کودتای 28 مرداد 1332 را که مبتنی بر فرو کوفتن مخالفان رژیم با «مشت آهنین» بود، ادامه دهد.
ثابتی البته دستی در دیپلماسی نداشت و از این لحاظ، شاه با تعدیل رویکرد رئیس اداره سوم ساواک، رویه ای را برگزید که با ماهیت سیاست حقوق بشری آمریکا همخوانی بیشتری داشت. شاه می دانست که برای آمریکا، سرسپردگی متحدان، اصلی ترین مسئله در عرصه سیاست خارجی است و اگر دولتمردان یک کشور در این راستا گام بردارند، می توانند بی اعتنا به موازین حقوق بشر به سرکوب مخالفان و نهادینه کردن مشی دیکتاتوری بپردازند. راهی که شاه برگزید، آغاز دیالوگ مستقیم با کارتر و تظاهر به ایجاد فضای باز سیاسی در کشور بود. شاه برای اجرای سیاست خود در آبان سال 1356 عازم آمریکا شد تا با کارتر دیدار کند. شاه در این دیدار گرچه به بخشی از اهداف خود دست یافت و مورد حمایت رئیس جمهور جدید آمریکا قرار گرفت اما سفرش با حاشیه هایی همراه شد که بر متن، سایه ای انکارناپذیر افکند.
تجلیل کارتر، گاز اشک آور و اشک های شاه
هنگامی که کارتر، شاه و همسرانشان برای برگزاری مراسم رسمی استقبال در محوطه چمن کاخ سفید حضور یافتند، صدای فریاد معترضان به سفر شاه آن چنان زیاد بود که موسیقی مراسم استقبال را ناشنیدنی می کرد. در ضلع جنوبی کاخ سفید و اتفاقا رو به روی مقامات حاضر در مراسم، صدها دانشجوی ایرانی در حال دادن شعار «مرگ بر شاه» بودند که ادامه اعتراضات آن ها به درگیری گسترده با پلیس آمریکا انجامید؛ آنچنان که شبکه CBS آمریکا در گزارش مستقیم خود، خیابان های منتهی به کاخ سفید را میدان جنگ توصیف کرد.درگیری ها آن چنان بالا گرفت که نیروهای امنیتی برای متفرق کردن دانشجویان معترض به شلیک گاز اشک آور روی آوردند. از قضا باد به سمت محل برگزاری مراسم می وزید و بر اثر استنشاق گاز اشک آور، اشک آشکارا در چشمان شاه هم حلقه زد که تصاویر آن بعدها توسط خبرگزاری ها به وفور منتشر شد. با این همه، کارتر در استقبال از میهمان خویش سنگ تمام گذاشت و با اشاره به دیدار شاه و فرانکلین روزولت در سال 1943 و پس از آن با 6 رئیس جمهور دیگر آمریکا، دیدار با محمدرضا پهلوی را در نخستین سال ریاست جمهوری اش، افتخاری بزرگ خواند. کارتر سپس به زندگی و تحصیل 30 هزار ایرانی در آمریکا و نیز 40 هزار آمریکایی در ایران اشاره و تاکید کرد که ادامه این همکاری متقابل مستلزم برنامه ریزی و استفاده از تجارب مشترک برای آینده است.شاه نیز طی سخنانی در این مراسم، رفتار متواضعانه و دوستانه آمریکا با حکومت ایران را ستود و تاکید کرد که هیچ کس در ایران گمان نمی کند که سایه ای بر روابط تهران و واشنگتن بیفتد. شب هنگام نیز که شاه و کارتر در کاخ سفید به مذاکره درباره مسائل دوجانبه و موضوعات بین المللی پرداختند، شبکه CBS در گزارشی مشروح اعلام کرد که شاه پیشنهاد کارتر درباره کاهش قیمت نفت را پذیرفته و دو طرف درباره سفر انور سادات، رئیس جمهور مصر، به اسرائیل رایزنی کرده اند.نرمش نفتی شاه در برابر کارتر به خوبی نشان می دهد که برخلاف ادعاهای اخیر سلطنت طلبان، شاه در مقام عمل تا آنجا بر موضع خود پای می فشرد که حمایت قدرت های بزرگ را از کف ندهد.با این وصف، نگرانی های شاه برای جلب حمایت رئیس جمهور جدید آمریکا، تا حدودی در این سفر رفع شد اما رویدادی در پیش بود که دیگر جای هیچ گونه نگرانی برای وی در این زمینه باقی نمی گذاشت.
شب نشینی کارتر در تهران
کمتر از دوماه پس از سفر شاه به آمریکا، در تحولی بی سابقه، کاخ سفید اعلام کرد که رئیس جمهور آمریکا قصد دارد شب سال نوی میلادی را برخلاف روال معمول، در یک کشور خارجی سپری کند و آن کشور هم ایران است. به این ترتیب، برای اولین و آخرین بار در تاریخ آمریکا، رئیس جمهور این کشور عازم سفری خارجی در شب سال نوی میلادی شد و در دهم دی ماه 1356 ،این شاه بود که به استقبال کارتر رفت.در مراسم استقبال، کارتر بارها به تعبیر خود، آنچه را رهبری خردمندانه شاه خواند، ستود. ساعاتی پس از این مراسم، جشن شب سال نوی میلادی با حضور بلندپایگان رژیم و نیز مقامات بلندپایه آمریکا در تهران آغاز شد.براساس گزارش بخش انگلیسی زبان رادیو و تلویزیون ملی ایران، پس از خیر مقدم بلند بالای شاه به کارتر، رئیس جمهور آمریکا با عباراتی به ستودن شیوه اداره کشور توسط شاه پرداخت که او را از حمایت تمام عیار آمریکا بیش از گذشته مطمئن کرد.
سفر به تهران، به خواسته همسرم
کارتر در سخنان خود تصریح کرد که برخی پرسیده اند چرا کمتر از 2 ماه از سفر شاه به آمریکا، قصد سفر به ایران کرده است. او ادامه داد: وقتی از همسرم سوال کردم که دوست داری شب سال نوی میلادی کجا باشی، او تاکید کرد که دوست دارم این شب را با شاه و فرح سپری کنم. کارتر در ادامه سخنانش قابلیت های شاه را در اداره کشور بسیار عالی توصیف و تصریح کرد که در نتیجه این قابلیت ها، «ایران جزیره ثبات در منطقه ای پرآشوب است».
استنتاج دیپلماتیک
انجام این دو سفر به فاصله ای بسیار کوتاه، تردیدی باقی نمیگذارد که شاه در دوران کارتر نیز از حمایت همه جانبه و گاه بی سابقه رئیس جمهور آمریکا برخوردار بود. افزون بر این، نشان می دهد که دولت آمریکا هیچ گونه تحلیل واقع بینانه ای از شرایط داخل ایران نداشته و تظاهرات گسترده مخالفان شاه در واشنگتن دست کم این سوال را به ذهن کارتر متبادر نکرده است که آیا میان این مخالفت های گسترده با جزیره ثبات خواندن ایران پارادوکسی وجود دارد یا نه. به دیگر سخن، کارتر و مشاورانش مخالفت ها با شاه را آن گونه عمیق و ریشه ای تلقی نمی کردند که به سرنگونی رژیم پهلوی بینجامد. شاید اگر کارتر از مشاوران آگاه تری بهره می برد، هرگز حاضر نمیشد شب سال نوی میلادی را در تهران یعنی کانون فعالیت مخالفان شاه بگذراند و این گونه ساده اندیشانه، ایران سال 56 را جزیره ثابت بخواند.
گوادلوپ، میزبان 4 رهبر غربی
با شدت گرفتن جریان انقلاب در سال 1357 ، تنها یک سال پس از سفر کارتر به تهران، ژیسکاردستن، رئیس جمهور وقت فرانسه میزبانی کنفرانسی در جزیره «گوادلوپ» را برعهده گرفت که میهمانانش، رئیس جمهور آمریکا، نخست وزیر انگلیس و صدراعظم آلمان بودند. همان طور که اشاره شد، شبکه های ماهواره ای سلطنت طلب برگزاری این کنفرانس را زمینه ساز فرار شاه از ایران تلقی کرده و بر پایه گمانه زنی های خود، مذاکرات این کنفرانس و تصمیم اتخاذ شده در آن را، حول محور سرنوشت ایران دانسته اند. این در حالی است که اسناد تازه انتشار یافته از وزارت های خارجه آمریکا، انگلیس و آلمان نشان می دهد که نه تنها در این کنفرانس تصمیمی درباره سرنوشت شاه گرفته نشده است، بلکه در آستانه برگزاری آن، برخی مقامات بلند پایه آمریکا بر لزوم حمایت هرچه بیشتر از رژیم شاه تاکید کردند.
روایت دکتر میلانی از چند و چون مذاکرات گوادلوپ
خواندن روایتی مستند از این کنفرانس به قلم دکتر عباس میلانی، رئیس گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد در کتاب «نگاهی به شاه» خالی از لطف نیست:«در روز 7 دسامبر 1978 (16 آذر 1357) کاخ سفید آمریکا اعلام کرد که رئیس جمهور وقت فرانسه، والری ژیسکاردیستن از کارتر، صدر اعظم آلمان، هلموت اشمیت و نخست وزیر انگلستان، جیمز کالیهان دعوت کرده که در گفت و گوهایی خصوصی و غیررسمی در باب مسائل سیاسی و تحولات بین المللی مورد علاقه ویژه دول خود شرکت جویند. این جلسات قرار شد در پنجم و ششم ژانویه 1979 (15 و 16 دی 1357) در جزیره گوادلوپ که از واپسین سرزمین های تحت استعمار فرانسه بود، صورت بگیرد. در عین حال هر یک از سران این دول چهارگانه می بایست تنها یک مشاور همراه خود بیاورند. از این راه می خواستند جلسات را به گفت و گویی میان این چهار رهبر بدل کنند و از تبدیل آن به مناسکی رسمی و پردغدغه بپرهیزند.برای شاه و بسیاری از طرفدارانش این جلسات در هاله ای از اسطوره در پیچیده است. می گویند آنجا بود که تصمیم براندازی شاه قطعیت پیدا کرد. واقعیت البته به گمانم شکلی پیچیده تر دارد. این واقعیت که کارتر، برژینسکی را به عنوان تنها مشاور خود برگزید قاعدتا می بایست برای شاه علامتی دلگرم کننده می بود. از ماه ها پیش معلوم بود که در میان مشاوران کارتر هیچ کدام به اندازه برژینسکی طرفدار شاه نبود. قبل از آغاز سفر به گوادلوپ، برژینسکی به خبرنگاران گفت: اوضاع رو به وخامت ایران قاعدتا در مذاکرات رهبران چهار کشور اهمیتی ویژه خواهد داشت. برژینسکی اضافه کرد که در طول دیدارها کارتر «بار دیگر حمایت خود از شاه بحران زده ایران را ابراز خواهد کرد و گمانش این است که سه رهبر دیگر هم از حمایت کارتر از شاه جانبداری خواهند کرد.» در روز قبل از سفر، دوباره برژینسکی به کارتر پیشنهاد کرد که بعد از گوادلوپ نماینده ویژه ای به تهران گسیل کند تا از این طریق هم علاقه آمریکا و هم اشتراک منافع غرب را نشان دهد.دیدار رهبران در هتل هاماک صورت گرفت که خود در ساحل شمالی جزیره کوچک گراندتر قرار داشت. بسیاری از دیدارها در ساحل دریای کارائیب «زیر سایه بان هایی که محلی ها به آن اجوپا می گویند برگزار شد.» گرچه قرار بود جلسات «خصوصی و غیررسمی» باشند ولی 120 خبرنگار همراه کارتر به این جزیره آمده بودند. بعد از پایان دور اول مذاکرات خبرنگاران ادعا کردند که در طول این دیدار سه ساعته کارتر و کالیهان «بیش از همه حرف زدند.»بعد از پایان مذاکرات، رهبران چهار کشور در مصاحبه ای مطبوعاتی توضیحات اندکی پیرامون مضامین مورد بحث ارائه کردند. گرچه هر چهار نفر به اجمال سخن گفتند اما در هیچ یک از سخنانشان به ایران اشارتی نبود.در عوض چندین بار به این نکته اشاره شد که این دیدارها اصولا برای تعیین سیاست نبود بلکه بیشتر به قصد تبادل افکار تشکیل شد. هر چهار رهبر مدعی شدند که موضوعاتی چون قرارداد سالت و مسئله کامبوج، چین، روسیه و ژاپن محور اصلی مباحث بودند.»
ماموریت هایزر در تهران
با این حال، در آستانه برگزاری کنفرانس «گوادلوپ» کارتر به پیشنهاد برژینسکی، مشاور امنیت ملی خود، دست به اقدامی زد که نشان می داد آمریکا تا چه حد از شدت گرفتن تحولات در ایران نگران بوده و خود را برای رویارویی با گزینه هایی که منافع این کشور را در ایران تهدید کند، آماده کرده است.کارتر ابتدا در روز هفتم دی ماه 1357 با ارسال پیامی به شاه، او را به تشکیل یک دولت نظامی برای مقابله با به گفته وی، بی نظمی و خشونت ترغیب کرد. سایروس ونس، وزیر خارجه وقت آمریکا در خاطراتش در این باره می نویسد:«سرانجام توافق گردید به شاه پیغام داده شود که ما تشکیل یک دولت معتدل غیرنظامی را بر هر راهحل دیگری ترجیح میدهیم. در متن تلگراف این جمله هم اضافه شد که اگر تشکیل چنین دولتی با اشکال مواجه شود یا توانایی آن برای حکومت مورد تردید باشد، یا ارتش بیش از این در خطر متلاشی شدن قرار بگیرد، چارهای جز تشکیل یک دولت محکم و مصمم نظامی زیر نظر شاه به نظر نمیرسد... در پایان این گفتوگو [بین ونس و کارتر] در متن پیام تلگرافی برای سولیوان [که قرار بود توصیه دولت کارتر را به شاه منتقل کند] پس از عبارت یا ارتش بیش از این در خطر متلاشی شدن قرار بگیرد، بقیه متن به این صورت اصلاح شد: در اینصورت شاه باید بدون تأمل یک دولت محکم و مصمم نظامی برای خاتمه دادن به بینظمی و خشونت و خونریزی انتخاب کند و اگر این راهحل را نتیجهبخش نمیداند، میتواند به تشکیل یک شورای سلطنتی مبادرت نموده، دولت نظامی را تحت سرپرستی این شورا قرار دهد.»(توطئه در ایران،ص35)پس از ارسال این پیام، ژنرال رابرت هایزر نیز به تهران اعزام شد تا به ارتش وفادار شاه در سامان دادن به امور، کمک و بیش از همه، از به خطر افتادن منافع آمریکا در ایران، جلوگیری کند.الکساندر هیگ، فرمانده ارشد نیروهای ناتو در اروپا (که هایزر معاون او بود)، درباره مأموریت هایزر در ایران (که از ۱۴ دی تا ۱۳ بهمن ۵۷ به طول انجامید)، نوشته است: «در اوایل سال ۱۹۷۹ وقتی که فرماندهی عالی نیروهای متفق در اروپا را داشتم، یک مقام وزارت دفاع آمریکا درباره اوضاع رو به وخامت ایران با من صحبت کرد و گفت: رئیسجمهور مایل است ژنرال رابرت هایزر، معاون من، به تهران برود.» (ماموریت در تهران ،ص 13)مدت قابل توجه حضور هایزر در تهران که با وجود التهاب آن روزهای شرایط ایران، نزدیک به یک ماه استمرار می یابد و پیش از برگزاری کنفرانس «گوادلوپ» آغاز می شود، مبین این نکته است که دولت آمریکا پیش از برگزاری این کنفرانس موضع خود را درباره تحولات ایران و حمایت از شاه روشن کرده بود و از این حیث، «گوادلوپ» تصمیمی در آستین نداشت.
بزرگ ترین رویداد قرن
اظهارات این مقامات غربی و نیز نتایج تحقیقات تازه پژوهشگران ایرانی که پیشتر به آن اشاره شد، نشان می دهد که آمریکایی ها تا آنجا که در توان داشته اند، برای بقای سلطنت متحد دیرینه خود کوشیده اند. اما این وحدت صفوف انقلابیون و رهبری داهیانه امام(ره) بود که راه را بر هر گزینه دیگری غیر از سقوط رژیم پهلوی فرو بست و عملا با غافلگیر کردن بیگانگان، بزرگ ترین رویداد قرن بیستم را رقم زد.