در تیمن و تبرک دومین سالگرد باز گشت غواص های شهید کربلای ۴
تعداد بازدید : 139
با دست های بسته ، اعجاز کردند
غلامرضا بنی اسدی
قبل التحریر؛ دو سال پیش بود که آمدند غواص های عملیات کربلای 4. آمدند و با رساترین فریاد گفتند کربلای 4 نه تنها شکست نخورد که از جمله پیروز ترین عملیات ها بود که هنوز هم ادامه دارد.آمدند و به تفکر برانگیز ترین شکل گفتند اگر اراده ها را خدایی کنیم با دست بسته هم می توان قفل های بسته را باز کرد. می شود معبر های قفل شده را باز کرد. می شود گره های کور شده را هم با سرانگشتان بینا، گشود. می شود از راه حلال از دیوار تحریم ها عبور کرد. می شود اعجاز را برای مردمان این عصر و این نسل چنان ترجمه کرد که چشم قرن چهاردهم هجری شمسی و پانزدهم هجری قمری و حتی هزاره سوم میلادی، روشن شود.اکنون که این مطلب را می نگارم، شب احیاست و عاشقان لب به دعا خوانی می گشایند و «جوشن» می نوشند و «کبیر» می شوند وعارفانه به تسبیح خدا می پردازند، "سبحانک یا لااله الا انت" می خوانند، "الغوث" می کشند و "خلصنا من النار یا رب " را فریاد می کنند. من اما می خواهم قبل از وصل شدن به این کاروان، از مردانی بنویسم که هم اهل احیا بودند و هم "محیی" دین و عزت کشور، مردانی که اگر با دست های بسته به زیر خاک، نمی رفتند این شب ها میلیون ها دست رها و آزاد به آسمان نمی رفت. اگر به شهادت نمی رسیدند معلوم نبود شهود سهم من و ما و شما و ایشان می شد. آنان رفتند تا امروز «برمدار علی ماندن» بماند و کوچه های شهر پر شود از کسانی که "مشق ایلیا" می نویسند. شب احیا هر کس به تکیه ای، حسینیه ای، جایی می رود من اما اول می خواهم به آستان شهیدان بروم و از آن ها بخواهم برای اجابت دعای مردمان آمین بگویند چه می دانم خدا گاهی به حرمت یک آمین، هزاران دعا را مستجاب می کند. من در ساحت شهیدان به سیاحت عشق می پردازم و نفس می دهم به نفس های گرفته ای که خاک را به یاد خدا انداخت و ا... اکبر از این نفس هایی که خاک را هم معجزه خیز کرد...
با دستان بسته می آیند
خبر کوتاه بود اما موجی بلند در دریای مردم به پا کرد؛ غواصان شهید کربلای 4 با دستان بسته می آیند...به دست های خود نگاه کردند مردم که یک تشییع با شکوه به آنان بدهکارند. چشم ها چشمه اشک شد تا پاک شود و آماده جوری دیگر دیدن. دل ها خدا را باور کردند و یک شکوه جاودان، در خیابان ها جان گرفت و واژه ها قیام کردند در شرح ماجرا و دل ها ، حرف به حرف بر صفحات کاغذ نقش بستند.
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق، غرق گشتند و نگشتند به آن آلوده
«پر پرواز غواص ها با بال خطشکن بودن؛ غواص باشی خط شکن هم باشی با دست بسته هم پر بزنی و دم هم بر نیاوری؛ این آدم ها که شهید شدند از معبر آب به همان پاکی با دست های بسته به محضر او رفتند و حالا شدند 175 غواصِ خط شکن؛ به گمانم همان جا در آن شب مهتابی بر بال های آب که سوار شدند خط را شکستند اما نه در آب یا خاک.» (ابراهیم معنوی)
175 قهرمان، 175 رفیق
«وداع با 175 غواص شهید، وداع با کسانی نیست که 29 سال پیش و در سرمای زمستان سال 1365 و در عملیات کربلای 4 با دستان بسته به شهادت رسیدند، بلکه دیدار با دوستان و رفیقانی است که بدون هیچ چشمداشتی، رفاقتشان را سال ها پیش به ما ثابت کرده اند. آنها قهرمانان و اسطوره های نامیرای تاریخ این سرزمینند. قهرمانانی با گوشت و پوست و استخوان که درد و سرما و خستگی را حس کردند ولی با روحی بزرگ و اراده ای پولادین و اعتقادی راسخ به آرمان هایشان، هستی خود را در طبق اخلاص گذاشتند و برای دفاع از خاک پاک وطن و آسایش مردم از جان خویش گذشتند. ای کاش بتوانیم گوشه ای از مهربانی آنان را پاس بداریم. امروز، همه ما بدهکار آنانیم.
اگرچه دوست به چیزی نمی خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست... » (جعفر پورفرجودی)
رسیدن به اوج در اعماق دریا
«خوشا به حال شهدای غواصی که در اعماق دریا به اوج رسیدند. خوشا به حال کسانی چون شما که با دستانی بسته در اعماق دریا به اوج رسیدید و بدا به حال ما که با دستانی باز غرق در زندگی دنیاییم و به اوج رسیدن برایمان محال است.» (سیدمجتبی جلالی پروین)
بیتابی مادر
«بی تاب بود، نگاهش به قاب عکس روی طاقچه خیره مونده بود. تازه خبردار شده بود. می دونستم خاطراتش رو یکی پس از دیگری مرور می کنه. گفت: «دلم گواهی میده احمد منم میون همین بچه های بی نام و نشونه.» و اشک امانش نداد. لباس های مشکیاش رو از لای ترمه ای که بوی تربت کربلا می داد بیرون آورد. مصمم بود... مثل تموم مادرهایی که وقتی جنگ به کشور تحمیل شد، ساک پسرهاشون رو بستن، از زیر قرآن ردشون کردن و با بغض جبهه رفتنشون رو تماشا کردن. مادر جون می گفت صبوری درس انتظاره و ایمان داشت که امروز پایان سال های به انتظار نشستنه. زیرلب آیت الکرسی می خوند و دونه های فیروزه ای تسبیح رو از لای انگشتاش عبور می داد. گفت: «امروز انگار دل آسمون هم گرفته.» راست می گفت، هوا بوی غربت می داد و کوچه های شهر منتظر اومدن 175 شهید بود.
چادرش را سر کرد، قاب عکس رو از روی طاقچه برداشت و راهی محل تشییع شهدا شد...» (زینب محبتی)
این شهدا از کجا می آمدند؟
این شهدا که جمعی از غواصان و خطشکنان شهید عملیات کربلای4 بودند در دی ماه سال 65 یعنی 31 سال قبل در جریان عملیات کربلای4 که طرح آن توسط آواکسهای آمریکایی لو رفته بود، خط عملیاتی اروند را شکستند و حتی از جزیره امالرصاص هم عبور کردند. طبق شواهد موجود، این رزمندگان در حالی که بیشتر آنها مجروح بودند، جلوتر از خط مقدم به اسارت دشمن درآمدند و پیکرشان با دستها و گاهی با پاهای بسته شده در یک گور دستهجمعی دفن شده بود و بعد از 30 سال تیم تفحص پیکر مطهر شهدا را کشف کرد. نقطهای که شهدا در آن پیدا شدند، 15 کیلومتر جلوتر از خط مقدم یعنی ابوفلوس در منطقه ابوالخصیب عراق بود...
پرده اول: عملیات شناسایی
مدتی است که در پی اخبار و اطلاعات به دنبال یک گور دسته جمعی 200 نفره از شهدای عملیات کربلای 4 هستیم. عملیات کربلای 4 در منطقه عملیاتی ابوالخصیب و جزایر اروند در سوم دی ماه سال 65 انجام شد. سفرهای بسیاری به جزیره و بازدیدهای فراوانی از آن شده است.
همزمان کار در مناطق دیگر هم در حال انجام است. از فاو در جنوب عراق تا شمال کردستان عراق. شرایط و حساسیت کار بسیار است. شرکتهای نفتی در حال فعالیت و احداث تاسیسات در مناطق نفتی هستند. در فاو نیز شرکتهای زیرساختی در حال عبور فیبر نوری در دل زمین هستند. این شرایط باعث شده تا سرعت عمل برای ما به یک اصل مهم تبدیل شود. این موضوع تبدیل به یک جنگ جدید بین بچههای کمیته و شرکتهای نفتی و تجاری شده است.
شناسایی در جزیره امالرصاص
ما نباید اجازه بدهیم به زمینهایی که شهدا در آن حضور دارند دست درازی شود. از طرف دیگر شرکتها هم برای رسیدن به سود و نفت عراق عجله دارند تا زودتر زمینها را (از نظر ما) خراب کنند. متوجه شدیم شرکتهای نفتی آمریکایی در جزایر مجنون به کارگران 400 هزار دینار عراقی میدهند تا جای شهدا را به ما اعلام نکنند.(نکند که کارشان متوقف شود ولی آن مرد شریف عراقی جای شهدا را به ما نشان داد و ما آن شهدای مظلوم را به میهن بازگرداندیم.) همه این موارد ما را مجبور میکند تا روش کار را به گونهای مدیریت کنیم که بهترین نتیجه را کسب کنیم. لذا یک بار مجبور میشویم کاوش در مجنون را تقویت کنیم. یک بار در فاو و یک بار در العماره.اطلاعات در جزیره امالرصاص دقیقتر شده ولی این اطلاعات ما را از جزیره امالرصاص دور میکند.
برایمان جای سوال است چرا در حال دور شدن از جزیره هستیم؟! به هر حال رد اطلاعات را دنبال میکنیم. این اطلاعات ما را به ابوالخصیب میرساند.
پرده دوم: ابوالخصیب، روستای ابوفلوس
اطلاعات اولیه به ما میگوید نزدیک 200 شهید در یک گور دسته جمعی در منطقه عملیاتی کربلای 4 دفن شده اند. این جا ابوفلوس است و 15 کیلومتر با جزیره امالرصاص فاصله دارد. اطلاعاتمان دقیق است ولی به طور معمول در عمق متوسط چیزی پیدا نکردیم.
کار را رها نمیکنیم. توکل به خدا! هیچ شهیدی پیدا نشده. الان در عمق 2 متری هستیم. ولی باز هم خبری نیست. کار را متوقف نمیکنیم. اینجا حال و هوای دیگری دارد. باید کار را ادامه داد. بعد از دو سال کار اطلاعاتی و پیگیری حالا باید نتیجه بگیریم.
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(س)...اولین شهید رخ نشان داد... بعد از چند دقیقه شهید دوم و سوم و... کار به روزهای آخر میرسد. باید خاک عراق را ترک کنیم. کار را ادامه دادیم و 20 شهید تفحص شد. همه این شهدا یک وجه مشترک داشتند. همگی دست شان بسته بود! شهدا را به مرکز پزشکی قانونی عراق منتقل کردند. ما هم با پایان کار به ایران برگشتیم.
پرده سوم: اهواز- پادگان شهید محمودوند
این فکر لحظهای ذهن مان را رها نمیکرد. چرا باید این شهدا همگی دست شان بسته باشد. اطلاعات به ما میگفت این شهدا که از چند محور هستند در جزیره امالرصاص اسیر و به منطقهای در ابوالخصیب به نام ابوفلوس منتقل و در آنجا در گور دسته جمعی دفن شدند. منتظر بودیم کار دوباره شروع شود تا پرده از این راز برداریم. باید 10 روز صبر میکردیم. لحظهای از فکر این شهدای دست بسته غافل نبودیم. انگار دست این شهدا را بسته و در عمق زمین دفن کرده بودند تا دست کسی به اینها نرسد و صدایشان را کسی نشنود. ولی چرا صدای یک اسیر دست بسته نباید شنیده شود. مگر اینها میخواستند چه بگویند که صدایشان نباید شنیده شود؟ برای همین چند متر خاک روی پیکرشان ریخته بودند. خدایا آنجا چه خبر بوده؟ انگار دلمان به دستان بسته این شهدا گره خورده است.
پرده چهارم: ابوالخصیب-ابوفلوس
دوباره بازگشتیم به منطقه، لحظه شماری میکنیم برای رسیدن به جایی که 10 روز است خواب و خوراک را از ما گرفته. هرچه به منطقه نزدیکتر میشویم انگار قلبمان به شماره میافتد. باید راز این دستان بسته را بفهمیم. رسیدیم به منطقه و به سرعت مشغول کار شدیم. از همان روز اول موفق بودیم. شهدا یکی یکی از دل خاک بیرون میآمدند و همچنان همگی وجه اشتراک شان دستان بسته و گاهی لباس غواصی بود. ادامه کار به ما نشان میداد که عراق دو کانال به طول یکصد متر و عمق دو متر حفاری کرده و این شهدا را به صورت دسته جمعی در این دو کانال دفن کرده است....
بعد التحریر
جان یافته در یاد غواصان عملیات همیشه پیروز کربلای 4 باید خود را برای مراسم احیا آماده کنم. باید به صاحبان دست های باز، بگویم حرمت دست های بسته را بیش از همیشه پاس بدارند. باید بگویم در هر نفسی که به دعا برمی آید باید ناز قامت شهدا را صلوات فرستاد. باید راه شان را ادامه داد . باید از شهید گفت و از شهادت که فرداهای روشن نیز رهین چراغ نگاه شهیدان دیروز است...