هنوز شهر مشهد داغدار درگذشت استادغزلهای ناب و شاعر آیینی، زنده یاد غلامرضا شکوهی بود که شاعری از نسل جوان، شاعری دوست داشتنی وخوش قریحه، ایمان بخشایشی درتصادفی جان خودش را از دست داد و دوباره شعر مشهد را در غم نشاند. ایمان چنان ذوق و اخلاقی داشت که در مدت کوتاهی هم شاعر خوبی شد و هم رفیق بی روی و ریای شاعران مشهد. او اشعاری را برای این ستون داده بود و چه بد که باید در نبودنش چاپ شود! گروه ادبیات و هنرخراسان درگذشت این شاعر را به جامعه ادبی مشهد تسلیت می گوید.
1
تَتمّۀ رسوب کرده ای
در کاسه چشمی که نشان می دهد
رفتار عبور باد را
و عطری در آشنایی ات می پراکنی
که پاییز می داند
می دود میان برگ
میان شال دخترکان
دقیق می شود به کوه...
آن گاه مرگ است که برف می شود
بر دامنه ها یکدست می نشیند
ترازوی زمان را کج می کند به اندوه
رفتار باد می شود
در کاسه چشمی که نشان ِرسوب کرده ای است
2
وقتی کتاب های تاریخ
نمی دانستند
چشمت آغاز قتل عام مغول هاست
من دو ماهی سیاه را
در تنگ آب می انداختم
و سر سختی ام را تحویل می دادم به «سال بد»
چون سربازی
که آیة الکرسی اش را
به دست های دشمن.
حالا تمام اردوگاه های جهان اتاق من است
و نگهبان با لبخند از پیشانی ام سردتر
دیر فهمید که تناسخ
عاقبت دردناکی است!
می نشینی
پای سفره با چشم های خون
و موهای شانه زده
بی آن که
ماهی قرمزی در کار باشد!