نقد رسانه معتبر سینمای جهان بر فیلم «نفس» نماینده ایران در اسکار
تعداد بازدید : 92
فیلم ایرانی به یادماندنی درباره کودکی
«هالیوود ریپورتر» رسانه معتبر سینمایی آمریکا در نقدی مثبت، به فیلم سینمایی «نفس» اثر نرگس آبیار پرداخته است. این نقد از آن جهت اهمیت دارد که به دلیل گستره نفوذ «هالیوود ریپورتر»، روی نظر رأی دهندگان هنرها و علوم سینمایی (اسکار) مؤثر است. «نفس» که نماینده ایران در نودمین دوره جایزه اسکار است، برای موفقیت در این رویداد سینمایی، به رأی اعضای آکادمی اسکار نیاز دارد. به گزارش کیوسک تایمز، این رسانه هالیوودی به قلم «دبورا یانگ» درباره «نفس» نوشته است:
در فیلم «نفس» به نویسندگی و کارگردانی نرگس آبیار که نماینده ایران در بخش بهترین فیلم خارجی زبان اسکار است، انقلاب ایران و جنگ را از زاویه نگاه یک دختربچه 9ساله زبر و زرنگ می بینیم.
دنیای خیالی یک دختربچه 9ساله در فیلم پیچیده و فوق العاده «نفس» به نویسندگی و کارگردانی نرگس آبیار به زیبایی تصویر شده است و موفق می شود جای خود را بین فیلم های به یادماندنی که اساتیدی همچون عباس کیارستمی، جعفر پناهی، امیر نادری و مجید مجیدی درباره کودکی ساخته اند، تثبیت کند. به علاوه این جا با زاویه نگاه یک کارگردان زن طرفیم و با یک بازی فوق العاده گرم و گیرا از «ساره نورموسوی» که در نقش «بهار» بی مادر، نخستین تجربه بازیگری خود را از سر می گذراند.
«نفس» به عنوان نماینده ایران در بخش غیرانگلیسی زبان اسکار، امتیازات ویژه ای دارد. جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره شب های سیاه تالین و جشنواره زنان ونکوور و همچنین عنوان بهترین فیلم از نگاه ملی در جشنواره بین المللی فیلم فجر. باید توجه داشت که هرچند موضوع فیلم «نفس» درباره کودکی است، اما فقط بزرگ سالان هستند که فاصله حزن انگیز بین آن چه بهار می داند و خشونت دنیای واقعی را درک می کنند.
نرگس آبیار، رمان نویس و مستندساز، پیش از این دو فیلم «اشیاء از آن چه در آینه می بینید، نزدیک ترند» و «شیار 143» را کارگردانی کرده است. فیلم اول درامی پیرامون یک زوج است و فیلم دوم مانند «نفس» درباره تراژدی جنگ ایران و عراق است. شهرت رو به فزونی نرگس آبیار باید توجهاتی را که شایسته آن است به سوی «نفس» جلب کند. او با بازی گرفتن درست از بازیگرانش، حرکات رئالیستی دوربین و استفاده از پویانمایی های ساده موفق شده حس زندگی در سال های 1977 تا اوایل 1980 یعنی سال های سخت و دشوار بیرون کردن شاه، به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و جنگ با کشور عراق را به مخاطب امروز انتقال دهد.
داستان با دکلمه همراه با نفس های آرام بهار و از زاویه نگاه او روایت می شود. ما او را می بینیم که چگونه در لذت شجاعانه و بی کلام تاب خوردن غرق شده یا با خواهر و برادرش بالش بازی می کند در حالی که کل خانه از پر بالش ها سفید شده و یک جورهایی یادآور فیلم انقلابی Zero For Conduct محصول 1933 به کارگردانی «ژان ویگو» است. حس ملموس این صحنه ها، تماشاگر را به دل زندگی بهار می برد.
خانواده فقیر او، در ناکجاآبادی اطراف تهران زندگی می کنند. جایی که بچه ها برای رفتن به مدرسه باید در برف و باران با پای پیاده از کوه عبور کنند. بهار و خواهر و برادرش و گاهی هم پسرعمو ها و دخترعموهایش (اعضای ساکن در خانه که در زمان های مختلف کم و زیاد می شوند) توسط پدر شوخ و شنگ بهار یعنی «غفور»، با بازی غافلگیرکننده مهران احمدی، بزرگ می شوند که با رانندگی رزق و روزی خانواده را درمی آورد و نانی برسر سفره می گذارد.
اما مسئولیت تربیت بچه ها با مادربزرگ است. پیرزنی با چشم هایی تیزبین برای دیدن خطای بچه ها که نقشش را «پانته آ پناهی ها» ایفا می کند و با کمترین سوء رفتار از ناحیه بهار نفرینش می کند که الهی خدا بکشتت. او نماینده نگاه بسته زنان جامعه در آن برهه زمانی است که آشکارا کتاب خواندن دختر را رفتاری غیرطبیعی و ناسالم توصیف می کند. مادربزرگ که رابطه خونی واقعی با دخترک ندارد و در واقع زن دوم پدربزرگش بوده، در عین حال یک قلعه مستحکم و ایمن برای دخترک و نماینده عشقی سرسخت هم هست. نقشی ظریف و دشوار که پناهی ها برای آن موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل از جشنواره فیلم فجر شد.
داستان «نفس» به صورت اپیزودیک روایت می شود و هیچ نقطه عطف مشخصی ندارد؛ که این موضوع باعث می شود در پاره ای اوقات کسل کننده باشد.
ظرافت های داستان بدون تأکید خاص و بدون این که پیامد مشخصی داشته باشد روایت می شود. مثل داستان علاقه بهار به همکلاسی اش ایرج که ظاهرا دوست ندارد نفر دوم کلاس باشد. موضوعی که ما می دانیم اما بهار بچه تر و معصوم تر از آن است که متوجه شود.
زندگی بهار ملغمه ای از سختی ها، شوخی ها و شادی هاست. احساساتی که ساره نورموسوی موفق می شود همه آن ها را به صورت لحظه ای و باورپذیر از خود نشان بدهد. موهای درهم پیچیده بهار نمادی از خوی وحشی و آزاد اوست. ویژگی که او را تبدیل به یک قهرمان می کند. پدر که مبتلا به آسم است به شوخی می گوید موهایش را که بی شباهت به مدل موی اعضای گروه «بیتلز» نیست، به این دلیل بلند گذاشته که عامل قدرت شخصیت خیالی «سمسون» در موهای بلندش است. بعدها خود او که می خواهد به جبهه برود، موهایش را کوتاه می کند. پدر را «گبری خان» از گوشه جوی نجات داده و بزرگ کرده است. گبری خان با بازی «جمشید هاشم پور» یک جورهایی پادشاه کولی ها محسوب می شود و هرچند مادربزرگ از او خوشش نمی آید اما غفور و گبری خان همچنان رابطه دوستانه خود را حفظ کرده اند.
سکانس های مربوط به کولی ها خیلی طبیعی فیلم برداری شده و خبری از تهمت های اخلاقی و سنتی نیست؛ که خب پدیده نادری است در سینمای ایران. هرچند این وسط برای مادربزرگ سؤال است که کولی ها از کجا پول درمی آورند.
پدر، مثل اکثر اهالی روستا از دست رژیم
سرکوب گر شاه خسته شده و به خاطر رفتن او و آمدن امام خمینی (ره) جشن می گیرد. وقتی صدام به ایران حمله می کند، او برای حضور در جبهه ها نام نویسی می کند و خانواده را به یزد نزد اقوامش می فرستد. برای بچه ها این فرصت، حکم یک پیک نیک تمام نشدنی را دارد که فقط ضعف بهار در یادگیری قرآن، لذتش را مخدوش می کند. آن تغییرات بزرگ و تاریخی ایران، انقلاب و جنگ، به هیچ وجه دستش به دنیای کودکی آن ها نمی رسد تا این که بمباران شهرها آن ها را مجبور می کند در پناهگاه همسایه پنهان شوند.
بهار که غرق در دنیای درونی خودش است، با عصبانیت نقاشی می کشد و کتاب های بزرگانه ای همچون «قاچاقچی های انسان قرن ما» را تورق و با نقش هایی بچگانه در ذهن خود مجسم می کند. سکانس هایی که باز هم قرار است نشان دهد که چطور معصومیت کودکانه، بهار را از سختی و رذالت دنیای واقعی مصون می دارد. فقط در سکانس های پایانی است که آبیار این حجاب را کنار می زند و عمق خشونت را به مخاطب نشان می دهد.
جدا از لذت های قصه، فیلم برداری مدرن و پرتحرک «ساعد نیک ذات» نقشی تعیین کننده در ملموس کردن حال و هوای دهه های 1970 و 1980 از دریچه چشمان رها و کنجکاو یک دختربچه داشته است. این رئالیسم خاص با توجه به حضور حداقلی مذهب، مساجد و نفس اسلام در فیلم نامه، به ویژه آن جا خیره کننده است که از طریق نماهای هوایی و سرخوردن ها و چرخیدن های زیبای دوربین، به نوعی نگاه خدا را به این خانه های ساخته شده در دل کویر نشان می دهد و آن لغزیدن قطرات باران را مانند چکیدن اشک های تازه بر گورستان تصویر می کند.