گپ وگفت خراسان با احسان عبدی پور که این روزها «پاپ» را روی پرده سینما دارد
تعداد بازدید : 175
تن پروری من را به سینمای بومی پیوند زده است!
نسیم سهیلی - احسان عبدی پور را بیشتر با فیلم ماندگار «تنهای تنهای تنها» و شخصیت دوست داشتنی آن «رنجرو» می شناسیم. فیلمی که پس از کسب موفقیت های داخلی و تحسین منتقدان، نام عبدی پور را به طور جدی در میان اهالی هنر هفتم مطرح کرد. پس از آن، در سال 1392 این کارگردان بوشهری دومین فیلم بلند خود را به نام «پاپ» کلید زد. فیلمی که باز هم داستان آن در همان فضای بومی جنوب کشور اتفاق می افتد. «پاپ» اما نتوانست به جشنواره فیلم فجر آن سال راه پیدا کند و سرانجام نوروز97، بعد از ساخت و اکران «تیک آف» در گروه هنروتجربه اکران شد.
چرا «پاپ» به جشنواره سال 92 راه نیافت؟ و چرا این همه مدت اکران نشد؟
راه نیافتن فیلم به جشنواره مربوط به سلیقه داوران است که آن را نپسندیدند، فیلم را دارای کیفیت لازم ندانستند و توضیحی هم بابت آن ندادند! درباره اکران دیرهنگام هم باید بگویم دریافت پروانه نمایش دو سال و نیم زمان برد. چون ما به دلیل کمبود بودجه، تهیه کننده ای برای کار نداشتیم و بودجه تنها برای ساخت فیلم بود. به همین دلیل بدون پروانه ساخت، کار کلید خورد که خودش گستاخی بزرگی بود. جدای از آن اشکالات محتوایی نیز به اپیزود اول فیلم که رنگ وبویی سیاسی داشت وارد و حذفیات زیادی انجام شد. بعد از آن من یک سال و نیم به دنبال پخش خوبی برای فیلم بودم که در نهایت برای این موضوع با گروه هنروتجربه موافقت شد. این فیلم اگر چهره و ستاره داشت در همین مدت می توانست اکران خوبی داشته باشد.
پوستر فیلم، مردی را در حال نواختن ساز نشان می دهد و نام فیلم «پاپ» است که نام یک سبک موسیقی است. در حالی که موضوع فیلم، موسیقی نیست اما ذهن مخاطب ناخودآگاه به سوی آن کشیده می شود. انتخاب این نام بر چه اساسی بوده است؟
پیش از این، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران می خواست فیلم را بخرد و با اسم آن مشکل داشت به همین دلیل ما نام «سیاه و سفید» را انتخاب کردیم اما پس از لغو شدن توافق با شهرداری، همان نام قبلی پاپ انتخاب شد و دلیل آن هم موقعیت مهم پاپ است که اپیزود دوم داستان به آن اشاره می کند. هرچند این اسم کلیت فیلم را دربرنمی گیرد و مربوط به یک اپیزود است اما باید بگویم این انتخاب کاملاً سلیقه ای است.
داستان فیلم از سه اپیزود به هم پیوسته تشکیل شده که مانند پازلی یکدیگر را کامل می کنند. وجه اشتراک و علت انتخاب این سه اپیزود چه بوده است؟
این سه در یک نقطه مشترک اند و آن عشق است که آن ها را به هم پیوند می دهد. از سویی متن هایی به جز عشق نیز در فیلم وجود دارد که در داستان ها بروز می یابد.
دو اپیزود میانی و انتهایی «پاپ»، موضوع و بازیگران بومی دارد اما داستان اپیزود اول را دختر دانشجویی غیربومی روایت می کند. علت انتخاب این داستان چیست؟
می خواستم نگاهی به جریانات سیاسی دانشگاه ها داشته باشم و درباره دانشجویانی حرف بزنم که زمانی به ناحق انگ های سیاسی به آن ها خورد و زندگی شان دچار مشکل شد. خودبه خود هنگامی که وارد این قشر می شوی، فضا بومی نیست یعنی دانشگاه ها بومی نیستند و چیزهای مشترکی بین همه آن ها وجود دارد که دانشجوهای مثلا ایلام، تبریز، بوشهر و... را مانند هم می کند.
«پاپ» را فیلمی هنری می دانید؟
ترکیب کلمه «فیلم هنری» را متوجه نمی شوم! چون ترکیب غلطی است. سینما به ذات هنر است و هر فیلمی که ساخته می شود، هنری است. نمادهای تشخیص فیلم هنری چیست؟ مرز آن کجاست؟ و چه کسانی این ها را تشخیص می دهند؟ آن قدر پاسخ به این سوال، تبعات دارد که من از بیان چیزی در این باره اجتناب می کنم. فکر می کنم این بحث شکست خورده است و انتهایی ندارد.
شما در ساخت سه فیلم سینمایی که داستان جنوب کشور را روایت می کند، موفق بوده اید. علت وفاداری به جغرافیای محل تولدتان چیست و چرا فیلم بومی می سازید؟
نمی دانم در این زمینه تا چه حد موفق بوده ام و اگر بوده ام رمز موفقیتی ندارم! پیوند من با سینمای بومی یک نوع تن پروری است! من نزدیک ترین نماد ها و ترجمه ها از احوالات انسان ها را دستمایه فیلم هایم قرار می دهم. مانند شخصی که از محصولات مزرعه خود غذا می پزد. حالا این غذا می تواند با ذائقه برخی جور باشد یا نباشد. من تنها از ظرفیت های موجود در اطرافم استفاده می کنم. ذات این کار تن پروری است، چیز پیچیده ای نیست و رندی خاصی در آن وجود ندارد. من با ترجمه ای که از محیط پیرامون و انسان های اطرافم دارم، کالایی تولید می کنم. در اصل به موضوعاتی فکر می کنم که محل رخدادشان، شهرهای بندری است و این کل فرایند ذهنی من است.
مؤلفه اصلی سینمای بومی از نظر شما چیست؟
رفتارشناسی مهم ترین مولفه در سینمای بومی است، این اصل مهم تر از لهجه، لباس و جغرافیاست و باید درباره هر قومیتی به طور جدا کنکاش شود.
به نظر شما جای خالی فیلم های بومی در سینمای ایران تا چه حد احساس می شود؟
ما ایرانی ها دلمان نمی خواهد همیشه فیلم تهرانی ببینیم اما اگر هیچ فیلم بومی ساخته نشود، مهم نیست زیرا پرداختن به زوایای احوالات آدمی از درجه اهمیت بیشتری برخوردار است و این که در هر فیلم، لحظه ای از احوالات انسانی را تماشا کنیم و به یک کشف جدیدی از انسان برسیم. حالا اگر فیلم رنگ وبوی غریب تری داشته باشد که بتوان با آن به گوشه ای سفر کرد، بهتر است. اما این ها درخواست های ثانویه است و جزو ذات سینما نیست. همچنین در خارج از مرزها، همه این ها رنگ می بازد و یک خارجی که فیلم بومی ایران را می بیند، آدم های شهرهای مختلف برایش تفاوتی ندارد. او انسان ها را در فیلم می بیند و داستان آن ها را که باید درست چیده شده باشند.
سال گذشته سریال «آرماندو» را برای تلویزیون ساختید که در نوبت پخش نوروزی شبکه 3قرار داشت ولی جای خود را به «دیواربه دیوار» داد. چرا پخش نشد؟
من کوچک ترین اطلاعی در باره زمان پخش سریال ندارم و باید با تهیه کننده آن آقای ایرج محمدی صحبت کنید.