با خیالات تو در آغوش صحرا دلخوشم
من اگر امروز غمگینم به فردا دلخوشم
ذره ام دارم هوای گم شدن در آفتاب
قطره ام اما به پابوس تو دریا دلخوشم
زنده ام اما ندارم یک نشان از زندگی
مرده ام اما به انفاس مسیحا دلخوشم
دوستت باشم، مروت از من و از سوی تو
دشمنت باشم به لبخند مدارا دلخوشم
وقت کردی لحظه ای همراه با این شعر باش
روزگارم را ببین... دلخسته ام یا دلخوشم
پاره ای از جان من بودی که دور از هم شدیم
من خراسانم به تاریخ بخارا دلخوشم
من به آن رخسار زیبایت بلاها دور از آن
هم به آن چشمت سلام ا... علیها دلخوشم
لطف کن دار و ندارم را نبر از این دلم
دلخوشی ها را نگیر از من که تنها دلخوشم
سید حسن مبارز
***
به هوا نیازمندم
به کمی هوای تازه
به کمی درخت و قدری گل و سبزه و تماشا
به پلی که می رساند یخ و شعله را به مقصد
به کمی قدم زدن کنار این دل
و به قایقی که واکرده طناب و رفته رقصان
به کرانه های آبی
به کمی غزال وحشی
به شما نیازمندم عمران صلاحی
***
بگو به عشق به این آشیانه برگردد
بگو بهانه تویی،بی بهانه برگردد
دلی که پر زده در راه عشق حیران است
دلی که پر زده باید به خانه برگردد
در این زمانه غریبم،بگو به حضرت عشق
به هر بهانه....نشد بی بهانه برگردد!
جویا معروفی
***
بیدار می شویم
سرها را به شانه می دوزیم
تکه ای از خودمان را از آینه می کنیم
راه های نرفته را
توی شیار گردن مان حفر می کنیم
برای صبحانه تکه ای نان کافی ست
چای تلخ
قطره ای خون که از استخوان گونه مان می ریزد
و این طور است که روزهای بطالت را آغاز می کنیم
عطیه عطارزاده