گپی با نوجوانها در پاسخ به این سوال؛ برای محبوب بودن تا کجا حاضرید از خودتان غافل شوید؟
تعداد بازدید : 36
منِ دوست داشتنی!
گفت وگو
نویسنده : مهین ساعدی| روزنامه نگار
شما را نمیدانم ولی من فکر میکنم تب دوست داشته شدن از اول عمر بشر روی کره خاکی تا روز ازل و نابودی نسل انسان بوده و ادامه خواهدداشت. کمتر کسی پیدا میشود که دلش نخواهد محبوب قلوب باشد! این احساس ارزشمندی و دوستداشتنی بودن در دوره نوجوانی خیلی شدیدتر از دورههای دیگر است و تقریبا همه شما دوستهای عزیزم کم و بیش آن را تجربه کردهاید؛ امروز با «ملیکا وحیدی» 14ساله، «فاطیما کاظمی» 14ساله و «سارینا یزدانشناس» 12ساله درباره این مدل احساسات و از خود گذشتنهای احساسی صحبت کردیم که اتفاقا خیلی هم جالب بود. با ما همراه باشید تا با نظرات دوستهای نوجوان تان آشنا شوید.
ترسِ از دست دادن
«ملیکا» معتقد است هرکس باید خود واقعیاش باشد تا بعدها از خودش ناراحت نشود، او میگوید: «البته درست است که آدم اگر به خود واقعی اش نزدیک باشد، احساس بهتری تجربه خواهدکرد اما همیشه شرایط آنطور که ما میخواهیم نیست. مثلا در مدرسه نمیتوانیم خود واقعیمان باشیم و مجبوریم گاهی اوقات نقشهای دوستنداشتنی مثل شاگرد درسخوان بودن را ایفا کنیم. به نظرم خود واقعی یعنی من بدون تأثیر اضافهای از محیط بیرون، بتوانم شبیه چیزی باشم که دوست دارم. اما متاسفانه همیشه ترس بزرگ از دست دادن وجود دارد که ما را مجبور به نقش بازی کردن میکند. یکی از دلایل نقش بازی کردن، وجود آدمهای مهم توی زندگی شخصیمان است. مثلا من برای اینکه از طرف خانوادهام دوستداشتنی باشم، گاهی اوقات روی علایقم پا میگذارم. جدیدترینشان هم پا گذاشتن روی علاقهام به نقاشی و هنر بود که تصمیم گرفتم به جای هنر یک رشته کاربردیتر را انتخاب کنم. البته خانواده به خوبی توانستند من را قانع کنند چون مواقعی هم بوده که من با به آب و آتش زدن توانستهام نظر آنها را عوض کنم؛ مثلا راضیشان کردهام اجازه دهند بروم کلاس بازیگری. یکی دوسالی است که حس میکنم زیر ذرهبین هستم و جدای از ظاهر، مفید بودن و عالی بودن برایم اولویت است و خودم را بهخاطرش اذیت میکنم. مثلا کاملا آگاهانه به خودم اضطراب وارد میکنم تا همیشه مرتب و درجه یک باشم».
ازخودگذشتگی برای آدمهای مهم زندگی
«فاطیما» نسبت به دوستش، راحتتر حاضر است از خود واقعیاش بگذرد تا برای عزیزانش دوستداشتنی باشد، او میگوید: « اگر احساس کنم تغییر کردن لازم است، حاضرم گاهی نقش بازی کنم و از خود واقعیم دور شوم حتی اگر اذیت شوم. من فکر میکنم خود واقعی یعنی همه چیزهایی که آدم را به وجود میآورد و شامل تیپ، شخصیت، اخلاقیات و علاقهمندیهای فرد است. خانواده و یکی از دوستهایم به نام «زهره» برای من جزو آدمهای مهم زندگیام هستندکه حاضرم برایشان هر نوع فداکاری که میتوانم انجام بدهم! مثلا برای اینکه زمان بیشتری با دوستم بگذرانم، حاضر شدم قید مدرسه نمونه دولتی را بزنم تا در مدرسهای درس بخوانم که او هم دانشآموز آنجاست. برای خانواده هم زیاد از خودگذشتگی نشان دادهام؛ مثلا از اول مهرماه قید کار کردن با گوشی جانم را زدم. حس میکنم این روزها ظاهر و وجهه بیرونیام خیلی برایم اهمیت پیدا کردهاست تا جا یی که همیشه آینه به دستم! همچنین برایم مهم است بهروز باشم، لباسهای برند بپوشم و در درس و کلاسهای بازیگریام عقب نمانم، حتی اگر همیشه دچار اضطراب باشم و خودخوری کنم».
خود واقعیِ محترم
«سارینا» کاملا میداند با خودش چندچند است و نظر و سلیقه بقیه خیلی در زندگیاش اثرگذار نیست؛ او میگوید: «خود واقعی هرکس همه اخلاقها و رفتارهایی است که دارد و نباید اجازه بدهد کسی آنها را بهخاطر سلیقه شخصیاش عوض کند، چون اصلا قشنگ نیست آدم خودش را برای خوشایند بقیه به آب و آتش بزند. من هم فکر میکنم اگر قرار است کسی با من دوست باشد و دوستم داشته باشد، باید من را همانطور که هستم، بخواهد. البته گاهی پیش آمده که به حرفها و نظرهای بقیه فکر کردهام و متوجه شدهام درست میگویند؛ مثلا تأکید پدر و مادرم روی اینکه تمرکزم را روی یک درس نگذارم و به بقیه درسها هم توجه کنم، یکی از همین موارد است. آدمهای مهم زندگی من را خانواده و یکی از دوستانم به اسم «آتنا» تشکیل میدهند که به خاطر بیشتر نزدیک بودن به او، حتی دوستیام را با یکی، دونفر از همکلاسیهایم بههم زدم. اما کلا مدلم این نیست که برای خواستههای بقیه خودم را اذیت کنم، فقط به حرفها و نظرات شان فکر میکنم و اگر با نظر خودم سازگار باشد، ازشان استفاده میکنم».