نفرت مردم ایران از انگلیس، ریشه در تاریخی 170 ساله دارد. دولتمردان انگلیسی، طی این مدت، از هیچ اقدامی علیه منافع مردم ایران فروگذار نکردهاند. اما هجمه به منافع ملی ایرانیان، تنها دلیل نفرت ما از انگلیس نیست؛ تحقیر و توهین به هموطنان ما توسط کارگزاران انگلیسی نیز، همچون تازیانهای بر روح و روان پدرانمان وارد میآمد و این آپارتاید آشکار، بر حجم نفرت مردم ایران از بریتانیاییهای استعمارگر میافزود. انگلیسیها اصولاً برای ایرانیان ارزش و جایگاه انسانی قائل نبودند و این رویه آن ها در تمام ممالکی بود که تحت نفوذ و استثمارشان قرار داشت.
یک گزارش تکان دهنده
در این میان شاید مطالعه بخشهایی از نوشتههای «یرواند آبراهامیان»، استاد تاریخ ایران در کالج «باروک» نیویورک، در کتاب «کودتا»، بتواند بیشتر و بهتر شرایط دهشتناک دوران حضور انگلیسیها در ایران و رفتار ضد انسانی آن ها را با هموطنانمان، شرح دهد. او با استفاده از نوشتههای پروفسور «لارنس الول ساتن»، اطلاعاتی را از آن دوران در اختیار مخاطبان قرار میدهد و مینویسد:«شرکت نفت [انگلیسی] از جهاتی دیگر نیز، زمینهساز ناخشنودی عمومی شده بود. این شرکت، شمار ایرانیانی را که برای ارتقا در مناصب مدیریتی قرار داشتند، محدود و طی سالهای متمادی، نیروی کار نیمه ماهر خود را از هند و فلسطین وارد میکرد. همچنین، ترجیح میداد از ایجاد امنیت شغلی برای کارگران فارسی زبان تماموقت، پرهیز کند. برای کارکنان بومی هم، مسکن مناسبی فراهم نمیشد؛ بسیاری از کارگران پالایشگاه در حلبیآباد و بسیاری از کارگران میادین نفتی هم در چادرهای صحرایی زندگی میکردند. با آبادان، همانند یک شهر شرکتی برخورد میشد و کارکنان سطوح مختلف آن، در محلات خاص و با امکانات خاص جای گرفتهبودند. »
هشدار ام.آی.6
«یک شایعه پخش شده بود مبنی بر اینکه در مناطق مربوط به انگلیسیها، تابلوهای هشدار دهندهای با عنوان «ورود سگ و ایرانیان ممنوع» دیده میشود. در [سال] 1328[هـ.ش]، گروهی از کارکنان بریتانیایی طی نامهای محرمانه به وزارت خارجه از این موضوع شکایت کردند که مدیریت شرکت، دیدگاههای نژادپرستانه دارد، در مورد مسکن تبعیض قائل می شود و در 15 سال گذشته، تنها شمار اندکی از ایرانیان را استخدام کرده، در حالی که شمار کارکنان اروپایی خود را به 2 برابر رسانده است. ام.آی.6 ، به سفیر بریتانیا هشدار داد که شرکت به شدت مورد تنفر عمومی است، زیرا تمامی افراد اهل شرق کاله را، کاکاسیا میبیند ... کم پیش میآمد یکی از بریتانیاییها، تلاشی واقعی برای قاطی شدن با ایرانیها انجام دهد ... با در نظر گرفتن نگرش بریتانیاییها نسبت به ایرانیانی که ظاهراً با آن ها همتراز بودند، سخت نیست که دیدگاه آن ها نسبت به کارگران را تصور کنیم، یعنی 50 هزار نفر حقوقبگیری که در ارتباط روزمره با آنان قرار داشتند. انگار آن ها متعلق به نژاد دیگری بودند؛ نژاد «کاکاسیاها» و «شپشوها». به گفته یکی از انگلیسیها، تنها راه مدیریت و کنترل آنان، تشر زدن و ارعاب بود.»