حسین غیاثی
بی سر و سامان تو شد شانه سرخورده من
رنگ بزن بر لب این، خنده دلمرده من
ساکت تنهایی من، حرف بزن با شب من
شور تماشایی من، شعر بخوان با لب من
بغض منی آه منی حسرت دلخواه منی
دوری و دلتنگ توام زخمی و همراه منی
من غم پنهان توام حال پریشان توام
پلک بزن تا بپرم مستی چشمان توام
جان من و جهان من فقط تو هستی
قرار بی زمان من فقط تو هستی
شروع ناگهان من فقط تو هستی
دلیل گریه منی عذاب من نه
پر از شنیدن منی جواب من نه
تو روی دیگر منی نقاب من نه
نیست در اقلیم کسی، این همه بی همنفسی
بیهمگان منتظرم تا تو به دادم برسی
عصر غمانگیز توام حوصله کن ابر مرا
عاشق یکریز توام معجزه کن صبر مرا
بند زده پای مرا گیسوی زنجیری تو
میکشدم میکشدم لحظه دلگیری تو
جان من و جهان من فقط تو هستی
قرار بیزمان من فقط تو هستی
شروع ناگهان من فقط تو هستی
دلیل گریه منی عذاب من نه
پر از شنیدن منی جواب من نه
تو روی دیگر منی نقاب من نه
امیر علی سلیمانی
یه عمره تو رویای من چشمای تو بازیگره
دنیامو جادو میکنه چشمایی که افسونگره
روزامو خلوت میکنم رویای تو یادم نره
دیشب دوباره دیدمت این بهترین دیدار بود
بعد از تماشا کردنت هر عکسی دیدم تار بود
چشمای تو دریاچه و موهات گندمزار بود
وقتی تو دنیای منی مهمون رویای منی
تو آسمون خورشید نیست
تعبیر بیداری من چیزی به غیر از خواب نیست
تو آسمون مهتاب نیست
مهمون شبهای منی محتاج دنیا نیستم
تو فکر موج موی تو دلتنگ دریا نیستم
من بی تو تنها هستم و من بی تو تنها نیستم
روز منو از شب بپرس شاید منو باور کنی
آتیش احساس منو رفتی که خاکستر کنی
موندی تو شبهام تا منو هر روز تنهاتر کنی
وقتی تو دنیای منی مهمون رویای منی
تو آسمون خورشید نیست
تعبیر بیداری من چیزی به غیر از خواب نیست
تو آسمون مهتاب نیست