ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یادداشت
تعداد بازدید : 40
آرزوی بزرگ استاد ندوشن همچنان بر زمین ماند
سید مهدی سیدی فرخد
از حدود سال ۱۳۷۰ از نزدیک با دکتر اسلامی ندوشن آشنا شدم.در همان سال ها این استاد بزرگ و چند تن از فرهیختگان و بزرگان ایران، قصد داشتند موسسه ای فرهنگی به نام «ایرانسرای فردوسی »تشکیل دهند و استاد اسلامی ندوشن با همین قصد، بارها به خراسان رفت و آمد داشت.
اگرچه اقداماتی در این زمینه شروع شد و یک زمین در طابران توس و دیگری در«پاژ»به عنوان محل بنای ساختمان ایرانسرای فردوسی انتخاب و حتی هیئت امنایی هم تعیین شد؛ اما متاسفانه دولتمردان آن زمان با تشکیل این موسسه موافقت نکردند و این آرزوی استاد اسلامی ندوشن همچنان بر زمین ماند تا امروز.
گنجینه ای که در خراسان خاک می خورد
فعالیت های ایران دوستی این بزرگمرد درباره خدمت فرهنگ خراسان به همین یک ابتکار خلاصه نمی شود.
او مجله ای به نام «هستی» راه اندازی کرد وبارها در آن به موضوعات متنوعی درباره فرهنگ خراسان پرداخت اما وقتی پا به سن گذاشت این مجله نیز تعطیل شد. در ادامه درصدد بر آمد کتاب هایش را به کتابخانه آرامگاه فردوسی هدیه کند که این کتاب ها بی تردید گنجینه ای بود و هست که برای بسیاری از ادیبان کارگشاست.
در زمانی که بنده مسئول فرهنگی آرامگاه فردوسی بودم ساختمانی را برای کتابخانه دکتر ندوشن آماده کردیم و این کتابخانه راه اندازی شد، در حال حاضر هم در کنار آرامگاه فردوسی وجود دارد ولی به دلیل دور افتاده بودن این محل از مرکز شهر مشهد، این گنجینه خاک می خورد.
در همان زمان تدابیری اندیشیده شد تا دو استاد شاخص کتابداری، آیین نامه ای تنظیم کنند و بر اساس این آیین نامه این کتابخانه با کتابخانه های سراسر جهان مرتبط شود تا هر ایران دوستی قصد استفاده از این منبع عظیم علمی را داشت به راحتی ازهر نقطه ای از جهان به این کتاب ها دسترسی پیدا کند؛ولی از آن زمان تا امروز میراث فرهنگی خراسان اقدامی برای کمک به این کار بزرگ انجام نداده است. این کتابخانه در حال حاضر سوت و کور مانده و در غربت عمیقی فرو رفته است و چنان چه فکری به حالش نشود این گنجینه گرانسنگ به ورطه نابودی کشیده می شود.
دکتر اسلامی توجه ویژه ای به خراسان داشت که وصیت ایشان در زمینه دفن پیکرشان در نیشابور خود گویای این عشق و علاقه است.او دانشمندی بود که شخصیتی منطبق با فرهنگ ایرانی داشت به طوری که هر فردی با رفتار، کردار و گفتار و نوشتار دکتر ندوشن رو به رو می شد بوی ایران به مشامش می خورد.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 71
عطار و خیام، چشمانتظار «اسلامی ندوشن»
پیکر زنده یاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن، فردا در نیشابور تشییع میشود استادان بلند آوازه ادب فارسی در بدرقه او چه گفتند؟
استاد محمدعلی اسلامی ندوشن، شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مترجم که چند سال پیش برای دیدار با فرزندانش به کانادا رفت و بعد به دلیل عوارض کهولت سن و کرونا آن جا ماندگار شد، پنجم اردیبهشت سال گذشته چشم از دنیا فروبست و خانواده او پیکرش را همانجا به امانت به خاک سپردند تا در فرصت مناسب، طبق وصیت خودش به ایران برگردد و در نیشابور در جوار آرامگاه عطار و خیام آرام گیرد؛ هرچند زادگاهش یزد بود و از ندوشن برخاسته بود.
پیکر این استاد برجسته یک شنبه ۲۸ آبان وارد ایران و روز دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۸ صبح، از محل دانشکده ادبیات تا دانشکده حقوق تشییع شد و ساعت 30: 9 صبح دوشنبه نیز مراسم بزرگداشت او در سالن حجتالاسلام دعایی در موسسه اطلاعات برگزار و نماز بر پیکر استاد خوانده شد.
در ادامه ساعت ۱۰ صبحِ روز سهشنبه ۳۰ آبان ماه، پیکر اسلامی ندوشن در دبیرستان ایرانشهر (محل تحصیل او) تشییع شد. ساعت ۲ بعدازظهرروزگذشته نیز پیکر او به سمت ندوشن تشییع شد و مردم در میدان اسلامی ندوشن از او استقبال کردند. درنهایت، پنج شنبه دوم آذرماه (فردا) مراسم تشییع و خاکسپاری اسلامی ندوشن در نیشابور انجام میشود. آیین تشییع از ساعت ۱۰ صبح و از آرامگاه خیام آغاز و پیکر به سمت آرامگاه عطار منتقل میشود. ساعت ۵ بعدازظهر پنج شنبه نیز در سالن عمومی فرهنگسرای نیشابور مراسم بزرگداشتی با حضور مهمانانی از دانشگاه و مشهد، تعدادی از شاعران و نویسندگان خراسان برگزار میشود. در ادامه به انعکاس گوشهای از سخنرانی چند تن از ادیبان شناختهشده کشور در چند آیین بدرقه که طی روزهای گذشته برگزارشده است، میپردازیم.
آموزگار راستین فرهیختگی
به گزارش ایرنا، غلامعلی حداد عادل در آیین بدرقه استاد محمدعلی اسلامی ندوشن که دوشنبه ۲۹ آبان در موسسه اطلاعات برگزارشد، بابیان این که اسلامی ندوشن چهره بزرگ در عرصه ایرانشناسی بود، اظهار کرد: ایراندوستی و ایرانشناسی محور همه فعالیتهای اسلامی ندوشن بود. ایران وطن اسلامی ندوشن بود و همچنین او در وطن زبان فارسی زندگی کرد و مدافع فرهنگ ایران بود و نوشتههای او نوشتههای تربیتی بود، او ایران را فرهیخته میخواست و فرهیختگی را آموزش میداد.
نثر مایه گرفته از هزار سال شعر فارسی
او درباره نثر اسلامی ندوشن بیان کرد: نثر استوار و مایه گرفته از هزار سال شعر فارسی، نثری در خدمت فرهنگ بود. نهایت این دلبستگی را اینگونه نشان میدهد که در نیشابور دفن شود، پیکرش به ایران بازگردد، دوستدارانش با او وداع کنند و در نیشابور آرام بگیرد.
گوهر گرانبهای ایران
ژاله آموزگار نیز با بیان این که گوهر گرانبهای ایران به سرزمینش بازگشته است، تصریح کرد: اسلامی ندوشن به ایران بازگشت تا راه و رسم وطندوستی و وفاداری را بیاموزد. این فرزند صالح و خلف ایران، کوهها، رودهای کم آب و پرآب را عاشقانه دوست داشت.
این ادیب گفت: اسلامی ندوشن هرگز به انقطاع از این سرزمین نیندیشید و به تداوم آن اعتقاد داشت، او به مولوی، سعدی و حافظ حرمت گذاشت و از دیگر فرزندان ایران غافل نشد و در آثارش از رودکی تا بهار را بررسی کرد. او با دلیل و برهان و زندگی و مرگ در شاهنامه به ما ثابت کرد که چرا فرزند نامدار ایران، فردوسی، شاعری بزرگ و جهانی است.
نه خودشیفته ایرانی و نه خود تحقیرکننده ایرانی
مدیر موسسه اطلاعات از دیگر سخنرانان در این مراسم با اشاره به این که موسسه اطلاعات، خانه دوم اسلامی ندوشن بود، گفت: به نظر میآید او مکتبی از ایرانشناسی را قوام و ایران را موردمطالعه پیوسته قرارداد. او ایران هزاران ساله را به تعبیر استادان، یک واحد متصل میدانست و قطعهقطعه نمیکرد. ایران قبل و بعد اسلام را متصلبههم میدانست. به تعبیر او ایران پس از اسلام امپراتوری گسترده فرهنگی پیدا کرد که کم از هخامنشیان نداشت.
دکتر صالحی ادامه داد: ندوشن نه خودشیفته ایرانی و نه خود تحقیرکننده ایرانی بود. او توجه داشت که وقتی از روح و جوهر ایرانی صحبت میکند، جوهر اول است و وجوه معیوب را نقد میکرد. او نسبت به ایران همیشه خوش بین و امیدوار بود. واژگان او واژگان حماسی است.
ایران هرگز تنها نخواهد بود
اصغر دادبه نیز در پاسخ به پرسشی درباره زمینه تحقیقات اسلامی ندوشن توضیح داد: تخصص اسلامی ندوشن در زمینهای بوده است که نمیگویم دیگران تجربه نکرده و نیازمودهاند اما کسی مانند او تلاش نکرده است. بدیهی است که تخصص او در ایرانشناسی بود اما کسی مانند او این کار را نکرد.
او افزود: روزی اسلامی ندوشن گفت، ایران هرگز تنها نخواهد بود. باید این ایده و اندیشه را دنبال کنیم.
تأثیر حافظ و فردوسی بر اندیشه ندوشن
کامیار عابدینی نیز با بیان این که آثار اسلامی ندوشن دعوت به خردمندی است، اظهار کرد: او میکوشید از فرهنگ و شبهفرهنگی بنویسد. گرایش فرهنگی در جوار رویکرد تمدنی، یکی از ویژگیهای بارز مقالات او بود.
به گفته عابدینی، اسلامی ندوشن کوشید با تلاش بر دور نگاهداشتن خود از حوزه سیاست، داشتههای خود را در اختیار هر گرایشی قرار دهد.
وی ادامه داد: دو کتاب شاهنامه و دیوان حافظ در آثار اسلامی ندوشن تأثیر بزرگ داشت، شاهنامه نشانهای از هویت ایرانی بوده است. او هویت و فرهنگ ایرانی را یک کلیت میداند که در دورههای قبل و بعد اسلام و قبل و بعد از حمله مغول در آثار او نشان دادهشده است.
توجه ویژه به ایران
دکتر حسن انوری از دیگر چهرههای شناختهشده حوزه زبان و ادبیات فارسی گفت: در طول ۶۰ سال چند مقاله درباره آثار او نوشتم و بعد از تأیید او منتشر میشد.
او با اشاره به نثر اسلامی ندوشن ادامه داد: در رباعیاتش بهصراحت و کنایه از ایران صحبت کرده است. اگر کسی آثار اسلامی ندوشن را خوانده و در رباعیاتش دقت کرده باشد، به اهمیت ایران در نوشتار او پی میبرد و راز ماندگاری ایران را درمییابد.
در این مراسم دکتر حقشناس وصیت اسلامی ندوشن و پیغام شیرینبیانی، همسر محمدعلی اسلامینُدوشن را خواند.
همچنین در این مراسم از کتاب ایران بازهم ایران، دربردارنده یادداشتهای ندوشن در روزنامه اطلاعات رونمایی شد. بعد از خواندن نماز، پیکر اسلامی ندوشن راهی یزد شد. پس از تشییع پیکر این پژوهشگر برجسته در زادگاهش درنهایت پیکر وی برای خاکسپاری راهی نیشابور میشود.
برخی از مهمترین آثار
برخی از کتابهای محمدعلی اسلامی ندوشن عبارتاند از: «ماجرای پایانناپذیر حافظ»، «چهار سخنگوی وجدان ایران»، «تأمّل در حافظ»، «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «داستان داستانها»، «سرو سایهفکن»، «ایران و جهان از نگاه شاهنامه»، «نامه نامور»، «ایران را از یاد نبریم»، «به دنبال سایه همای»، «ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم»، «سخنها را بشنویم»، «ایران و تنهاییش»، «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟»، «مرزهای ناپیدا»، «شور زندگی»، «روزها»، «باغ سبز عشق»، «ابر زمانه و ابر زلف»، «افسانه افسون»، «دیدن دگر آموز»، «شنیدن دگر آموز»، «جام جهانبین» و «آواها و ایماها».
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 38
کارگاه داستان
عاطفه رنگ آمیز طوسی
در داستان کوتاهِ «بگو سیب!» اثر «سیده صبا رضوی» توصیف گری با فضاسازی مناسب و شخصیت پردازی همراه شده است. داستان با لبخند پیرمردی( که نمی دانیم کیست) در برابر دوربین عکاسی آغاز می شود. نویسنده به شرح جزئیات، رنگ ها، صداها و اشیا در محیط می پردازد و عکاس را (اگر واقعا وجود خارجی دارد!) به ما معرفی نمی کند. او سعی دارد حالات روحی، عواطف و احساسات پیرمرد را بیان کند. پیرمرد انگار از هجوم احساسات و افکار رنج آور و مرموزی که ما از علت به وجود آمدنشان بی خبریم، پریشان و بی قرار است.نویسنده در به تصویر کشیدن بی قراری و اضطرابی که شخصیت داستانش با آن دست و پنجه نرم می کند موفق است و در ویرایش نهایی اثرش بناست به زندگی پیرمرد و گذشته او بیشتر بپردازد و در واقع کُدها و نشانه های روشن تری از آن ارائه بدهد تا درک احوال او برای مخاطب راحت تر باشد. چگونگی معرفی شخصیت در یک داستان کوتاه می تواند از رموز موفقیت اثری خوب و تاثیر گذار باشد.
بگو سیب!
این آخرین عکس است!پیرمرد بار دیگر هم خندید. نورِ فلاش دوربین چشمانش را تنگ و تار کرد. در حالی که دستش را روی کاناپه قهوه ای سوخته رنگی گذاشته بود به پشت پنجره خیره شد.این نور بود یا سیاهی؟ نگاهش روی دلش سنگینی می کرد. چیزی به پشت شیشه کشیده شد.چیزی شبیه صدای خراشیده شدن یا ضربه های بی جان ناخن های یک دست. تن پیرمرد لرزید و ناگهان سردش شد. انگار که به تب دچار باشد. با اضطراب به دور و برش نگاه کرد،یعنی کسی صدا را نشنیده؟ مشتی به پنجره کوبیده شد.پیرمرد از جا پرید و روی کاناپه جا به جا شد. هراسان نگاهش را دوخت به پنجره:«چه کسی پشت پرده است؟»
دهانش خشک شده بود.پاهایش بیشتر از همیشه می لرزید. نامطمئن از تصمیمی که گرفته بود عصایش را برداشت. قدم های لرزانش را به سمت پنجره کشید، پرده را در دستش مچاله کرد. همچنان صدای کوبش پنجره بی وقفه ادامه داشت و تندتر می شد. سرش را خم کرد و پنجره کشویی را آرام باز کرد. قلبش محکم در سینه می کوبید.آنجا چیزی بیشتر از سیاهی بود.انگار نوری بود در قالب گلوله ای مشکی رنگ. صدایش بُرنده بود و گوش خراش. باد به صورت پیرمرد کوبید. سیاهی که خیلی وقت بود انتظارش را می کشید تبدیل به سیاهچاله ای بزرگ شد. انگار مردابی بود از جنس بی پایان. انگار پیرمرد به پایان داستان رسیده بود. ناگهان چشمانش تار و قلبش از جا کنده شد. دستش را برای بار آخر روی قفسه سینه داغش گذاشت و زمین خورد. شیشه شکست.اما سیاهی فقط لبخند زد،چیزی زمزمه کرد و بعد جسم بی روحش کنار درختان باغچه ناپدید شد.
-« این فلاش آخر است پیرمرد. به پایانِ بی پایانت خوش آمدی!»
سیده صبا رضوی. 14ساله
عضو مرکز تخصصی ادبیات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشهد
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.