پای دلتنگیِ باران و دلِ من بنشین
با من ای ماه، کنارِ شب روشن بنشین
بی تو از من بجز این سایه نمی ماند و بس
سایه ام را ببر و با من و بی من بنشین
تاوانِ این دلبستگی جان کندنم بود
دیدارِ تو رویای خواب روشنم بود
ای عشق، دلتنگم من از دستِ تو، آخر
سهمِ تو در این خانه تنها ماندنم بود
من به دیدارِ تو محتاجم و از روی تو دور
مثلِ دلواپسیِ سایه ی تاریکی و نور
به تماشای تو در خواب عمیقم هر شب
به امید تو پر از شوق و به یاد تو صبور
***
پرسیدی و شرحی به جز حال خرابم نیست
بیدارم و خاموش غیر از این جوابم نیست
زهری به غایت تلخ در رگ جای خون دارم
در خویش میپیچم گریز از پیچ و تابم نیست
فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس
جانم برامد از دهان و آفتابم نیست
تا شب هراسانم غرورم هست و شورم نه
تا صبح بیدارم خیالم هست و خوابم نیست
در پای خود میریزم و خاموش میسوزم
پروای این اندوه بیرون از حسابم نیست
آن قدر نومیدم که وقت تشنگی حتی
ذوق توهم بین دریا و سرابم نیست
پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس
روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست
***
بمون ولی به خاطر غرور خستهام برو
برو ولی به خاطر دل شکستهام بمون
به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا
شکستهام ولی برو، بریدهام ولی بیا
چه گیج حرف میزنم، چه ساده درد میکشم
اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم
چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم
چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم
تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم
چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم
تو با منی و بی توأم ببین چه گریه آوره
سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره
ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و سادهام
گلی که دوست داشتم به دست باد دادهام
بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه
عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه