از استقامت تا خلق حماسه
روایت یکی از فرماندهان دفاع مقدس از نبرد تن به تن با بعثی ها در خرمشهر
![](http://neo.khorasannews.com/content/upload/67752543-eca8-4f39-b2b0-cfa7c14247c4.jpg)
گروه پلاک عزت - بهره گیری از انگیزه های دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه ریزی شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه ای و بازتاب جهانی، عواملی است که زوایای گوناگون عملیات "إلی بیت المقدس" را نسبت به سایر نبردهای دوران هشت سال دفاع مقدس متمایز می کند و باعث می شود که عملیات آزادسازی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب شود. به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس و به نقل از سازمان اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، سردار کریم نصر اصفهانی از رزمندگان و جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس است که طی عملیات "إلی بیت المقدس" در سال ۱۳۶۱ فرمانده گردان موسی بن جعفر (ع) لشکر ۱۴ امام حسین (ع) بوده است که در بخشی از جلد یک کتاب خود با عنوان "به اروند رسیدیم" به بیان خاطرات خود از روز فتح خرمشهر پرداخته که خواندنی است.
عملیات در داخل شهر
سردار کریم نصر اصفهانی به محاصره خرمشهر و عملیات تن به تن در داخل شهر اشاره می کند و می گوید: قبل از ظهر دوم خرداد که محاصره خرمشهر کامل و الحاق یگانها انجام شد، حسین خرازی بیسیم زد که به نفربر ۱۱۴ متعلق به فرمانده لشکر که پشت خاکریزهای ما مستقر بود، بروم. آن جا آقا مصطفی ردانی پور، علی زاهدی و قربان علی عرب هم بودند. گفتند که می خواهیم به شهر حمله کنیم. به همین منظور، افرادی که تجربه جنگ تن به تن شهری دارند باید تجربیات خودشان را بیان کنند. حدود چهل وپنج دقیقه از روی نقشه باهم صحبت کردیم و من هم طرح خودم را ارائه دادم و اجازه خواستم تا برای کنترل و فرماندهی به خط بروم. در همین حین، حدود هزار نفر از نیروهای دشمن از سمت خرمشهر به طرف ما آمدند؛ ما با قدرت آنها را تار و مار کردیم که بعد به سمت بچههای علی موحد دوست رفتند و آن جا هم پذیرایی گرمی از آن ها شد و مجبور شدند دوباره به سمت ما برگردند و تسلیم شوند.
وی می افزاید: ساعت نزدیک 11 شب دوم خرداد بود که دشمن بعد از حمله جانانه روی جاده ساحلی، توانست از خاکریز ما عبور کند. درگیری تن به تن شروع شد. من، رضاقلی مرادی را به کانون درگیری فرستادم. پاتکی تمام عیار بود. بچهها تعداد زیادی از بعثیها را ساقط کردند. بچه های ما به شدت مقاومت می کردند و فرماندهی عملیات ما هم تصمیم گرفتند چند یگان نیرو را از کارون عبور دهند و از طرف شمال شهر وارد خرمشهر کنند، جایی که دشمن میدان مین وسیعی کار گذاشته بود و چون خیالش از بابت این میدان مین راحت بود، چندان مقاومت نمی کردند، برای همین از سه چهار محور هدف قرار گرفتند. تصمیمات مرتب تغییر می کرد؛ ابتدا قرار بود ما تانک و زرهی را حرکت دهیم و از طریق پشت بام خانهها وارد شویم و یکی پس از دیگری آنها را تصرف کنیم.
ورود از چند محور
وی تصریح می کند: سرانجام فرماندهی به این نتیجه رسید که باید از چند محور وارد عمل شویم: گروهی از رزمندگان با قایق روی رودخانه، لشکر نجف اشرف به فرماندهی احمد کاظمی از پلیس راه جاده اهواز-خرمشهر، یعنی شمال خرمشهر و ما هم از غرب و کنار جاده شلمچه-خرمشهر وارد شویم. سوم خرداد سال ۱۳۶۱ بود. در محور ما دشمن میخواست با رد شدن از پل و رسیدن به شهرک ولیعصر (عج) به طرف شلمچه و عراق برود. تعدادی از عراقی ها با شنا کردن توانستند فرار کنند، برخی هم روی مین هایی که خودشان کار گذاشته بودند، کشته شدند. هوا داشت کم کم روشن می شد و پیاده نظام دشمن چندین بار به ما یورش بردند تا بتوانند خودشان را نجات دهند. من علاوه بر بچههای تیپ قمر بنیهاشم (ع) به بقیه نیروها از زرهی و نفربر تا نیروی پیاده که در منطقه مستقر بودند، گفتم دستها همه روی رگبار و آرپیجی آماده باش باشد، به محض این که دشمن به فاصله ۱۰۰ تا ۱۵۰ متری ما رسید، با اشاره من همه شلیک کنند.وی ادامه می دهد: موج انسانی دشمن هرلحظه با آتش مستمر به ما نزدیک می شد. به محض این که من به بچهها علامت دادم، غرش شلیک یکپارچه و متحد رزمندگان شروع شد و بر پیکر دشمن رعب و وحشت انداخت.
اسیر شدن عراقی ها
در همان هنگام، بیشتر عراقیها روی زمین پهن شدند و از ترس شان دنبال سوراخ موش میگشتند. برخی هم حقه می زدند و اسلحه را پشت سرشان پنهان می کردند تا ما گمان کنیم تسلیم شدهاند، درصورتی که میخواستند نزدیک شوند و شروع به شلیک کنند؛ ولی ما از طرز رفتار متزلزل شان متوجه نیرنگ شان شدیم و امان شان ندادیم. در این پاتک، به غیراز عراقیها که کشته و زخمی شدند، نزدیک هزار نفر هم اسیر شدند؛ البته از بچههای ما هم تعداد اندکی شهید و مجروح شدند.
وی به حضور پرتعداد عراقی ها در خرمشهر اشاره می کند و می گوید: سید علی بنی لوحی روی یکی از دکلهای بلند اسکله رفت تا اوضاع را رصد کند و دیدم چشمانش از تعجب گرد شد. گفتم: چه خبر؟ گفت: تا چشم کار می کنه عراقی تو خرمشهر. حالا چه کار می کنی؟ گفتم: هر کاری که بتونیم. در همان حین، هلیکوپتر دشمن با بسته بزرگ آذوقه که از آن آویزان بود؛ وارد منطقه شد. بچهها با دیدن آن، خودمختار وارد عمل شدند و هرکسی با هرچه در دسترسش بود؛ شروع به شلیک کرد؛ یکی با تیربار، یکی با آرپی جی و یکی با مسلسل دوشکا. وی اظهار می دارد: یک فیلم بردار هم آن صحنه را ضبط می کرد. هلیکوپتر، بسته آذوقه را پایین انداخت و تا خواست در هوا چرخی بزند و برای نشستن مکان یابی کند، بچهها وسط آن را نشانه گرفتند. هلیکوپتر منفجر شد و سقوط کرد و همه ا... اکبر گویان شادی کردند. از این جا دیگر امید عراقیها قطع شد؛ جون از نظر هوایی هم فهمیدند کاری از دست شان برنمیآید و کمکم شروع به تسلیم شدن کردند. تعداد محدودی به دلیل شناختی که از منطقه داشتند، موفق شدند با شنا از رودخانه فرار کنند. بیشترشان فرم نظامی را درآورده بودند و با زیرپوش و پارچه سفید و در دست گرفتن قرآن، با گفتن «الدخیل یا خمینی» تسلیم میشدند. ما آن ها را به صف میکردیم تا بعد از تفتیش بهعنوان اسیر به عقب منتقل کنیم. اسرای عراقی به دست و پای بچهها میافتادند و التماس میکردند و بچهها هم آنها را میبوسیدند و نوازش می کردند تا نشان دهند خطری آنها را تهدید نمیکند.
سردار کریم نصر اصفهانی خاطر نشان می کند: خرمشهر بهصورت گاز انبری در محاصره نیروهای ما قرارگرفته بود؛ مانند کیسهای که ما در دهانه آن ایستاده بودیم و آن را مسدود کرده بودیم. هم زمان سرهنگ علی صیاد شیرازی با هلی کوپتر منطقه را از بالا نگاه کرد و دید تا چشم کار میکند عراقیها در خرمشهر دستان خود را بالا بردهاند. صیاد شیرازی بلافاصله خبر این پیروزی را به آیت ا... خامنهای رئیس جمهور وقت، مخابره کرد و گفته بود: سربازان عراقی صف طولانی کشیدهاند تا بیایند اسیر شوند. خرمشهر آزاد شد.