حافظ شیرازی
رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانه توست
کَرَم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطفِ خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیرِ دام و دانه توست
دلت به وصلِ گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
عِلاج ضعفِ دلِ ما به لب حوالت کن
که این مُفَرِّحِ یاقوت، در خزانه توست
به تن مُقصرم از دولتِ ملازمتت
ولی خلاصه جان خاکِ آستانه توست
من آن نِیَم که دهم نقدِ دل به هر شوخی
دَرِ خزانه، به مهر تو و نشانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوارِ شیرین کار
که توسنی چو فلک، رامِ تازیانه توست
چه جای من، که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیَل که در انبانه بهانه توست
سرودِ مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعرِ حافظِ شیرین سخن ترانه توست
***
علی اصغر داوری
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق، به امضا شدنش می ارزد
گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد
با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه برپا شدنش می ارزد
دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد
سال ها ... گر چه که در پیله بمانَد غزلم
صبرِ این کرم به زیبا شدنش می ارزد
***
امان ا... میرزایی
کنار رودخانه بنشین
رودخانه عاشق است
دستت را در آن فرو ببر
موج ها تپش های دل است
وقتی که نیستی
طغیان کردنش سهل است
که خود را به دیوار می کوبد
رودخانه دلتنگ است
و سنجاقک ها
بیهوده بر روی آن می نشینند و برمی خیزند
نه رودخانه ام
نه طغیان می کنم
نه دلتنگ می شوم
من کودکی هستم
که هر روز دسته گلی را به آب می دهد
شاید به دست تو برسد
***
سید رسول پیره
می خواستم به صدای تو گوش کنم
به صدای تو
که غمگین می کند و رستگار
می خواستم آن دانه غمگین باشم
به صدای تو
از خاک سر بزنم
می خواستم
با من حرف بزنی
و روز را از شب جدا کنی