
خراسان برای نخستین بار، تصاویر برخی از آثار باستانی نویافته در «بازه هور» را منتشر میکند
تعداد بازدید : 309
دیدار با کتیبههای ساسانی در 90 کیلومتری مشهد
گزارشی مبسوط از اکتشافات شگفتانگیز اخیر در منطقه رباطسفید که نشان از جایگاه مهم این منطقه در اعصار پیشین دارد و میتواند با همت مردم منطقه و عنایت مسئولان امر، به یکی از ظرفیتهای مهم گردشگری خراسان تبدیل شود
نویسنده : جواد نوائیان رودسری j.navaean@khorasannews.com
ساعت 6 صبح به راه افتادیم تا برای دیدن یک اثر تاریخی هیجانانگیز، خودمان را به 90 کیلومتری مشهد برسانیم؛ روستای رباط سفید. گروه باستان شناسی به سرپرستی دکتر میثم لباف، نزدیک به 9 سال است که در این منطقه باستانی، کاوشهایی را برای یافتن آثار هویت تاریخی و فراموش شده آن انجام میدهد؛ کاوشهایی که حالا، علاوه بر افزایش فوقالعاده اطلاعات ما درباره این محوطه باستانی و سرگذشت شگفتانگیز آن و شناخت دقیقتر بنایی که همه آن را با نام «چهارطاقی بازههور» میشناسند، نتایج قابل لمس دیگری را هم به دنبال داشتهاست. از مدتها قبل شنیدهبودیم که در فصل کاوشهای باستان شناسی مربوط به «قلعه دختر» در این منطقه تاریخی، گچبریهای منحصر به فردی از دوره ساسانی پیدا شده که روی آن ها، افزون بر نقش و نگارهای چشمنواز که هنر دست هنرمندان ایرانی در نیمه دوم دوره ساسانی است، کتیبههایی به خط فارسی میانه وجود دارد؛ کتیبههایی که با استفاده از جوهر، روی گچ نقش بسته و بخشی از اسرار نهفته این منطقه تاریخی را آشکار کردهاست. با این حال، تا کنون هیچ تصویری از این کتیبههای نقش شده روی گچبری انتشار پیدا نکردهبود. شوق من برای دیدن این آثار با این امید که نخستین منتشر کننده تصاویر آن ها هستم، صد چندان شد. همراه با گروهی متشکل از استادان و دانشجویان دوره دکترای تاریخ دانشگاه فردوسی، مسیر بزرگراه شهید شوشتری و اتوبان میان مشهد و تربتحیدریه را پیش گرفتیم تا پس از حدود 70 دقیقه، فاصله خودمان و کتیبهها را به عدد صفر برسانیم!
یک جاده و کُلّی تاریخ
به رباط سفید میرسیم. دکتر میثم لباف خانیکی، استاد باستان شناسی و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران که سرپرستی کاوشها را در منطقه برعهده دارد، منتظر ماست و بلافاصله پس از آشنایی مختصر و خوشآمد گویی و قبل از اینکه به دیدار کتیبهها برویم، گپ و گفت درباره ارزش تاریخی منطقه و اکتشافاتی که در آن صورت گرفتهاست، گُل میاندازد. دکتر لباف طی معرفی اجمالی منطقه بازههور میگوید: «بازههور و اطراف آن در دوره ساسانی و حتی ادوار بعد از آن – یعنی دوره اسلامی – در مسیر یک راه بسیار مهم قرار داشتهاست. کوههای این منطقه که به نام بینالود شناخته میشود، در این محل یک برش طبیعی دارد که از قدیم، آن را به چشم یک مسیر راهبردی مینگریستند؛ راهی که نواحی شمالی را به قُهستان، کرمان و سیستان متصل میکرد و به واقع باید آن را دروازه ورود به نیمه شمالی خراسان بدانیم.» توصیف دکتر لباف با آنچه در پیش روی مان میبینیم، مطابقت کامل دارد. محل استقرار اولیه ما، مقابل دو کوه است که اهالی منطقه، آن ها را به نام کوههای«دختر و پسر» میشناسند. این را چند سال قبل که بازدیدی از بازههور داشتم، از زبان یکی از افراد محلی شنیدم؛ تنگهای که میان این دو کوه قرار دارد، از هر نظر قابلیت تبدیل شدن به یک مسیر راهبردی را داشته و تسلط بر آن، باعث مسلط شدن بر مسیر مواصلاتی جنوب و شمال خراسان میشدهاست.
گچ، گچکاری، گچبری و دیگر هیچ!
اگر بشود یک شاخص را برای منطقه رباط سفید، پیش از آنکه اطلاعات دیگری درباره آن داشته باشیم، در نظر بگیریم، وجود معادن گچ متعدد و فراوان است. برونزدهای گچی تقریباً در همهجا دیده میشود و به نظر میرسد که گچ، اصلیترین محصول برای فعالیتهای عمرانی در رباط سفید و اطراف آن باشد. دکتر لباف این نظر را تأیید میکند و میگوید: «هنوز هم کارخانههای تولید گچ در این منطقه فعال هستند. در گذشته، این معادن منابع سرشار گچ را در اختیار ساکنان منطقه قرار میداد و به راحتی میتوانستند از آن در کارهای عمرانی و معماری استفاده کنند. باید توجه داشتهباشید که امکانات محیطی همیشه اولین و اصلیترین تأثیر را بر نوع معماری و هنر یک منطقه میگذارد. اینجا هم، در رباط سفید، مردم تا توانستهاند از گچ استفاده کردند؛ چه به عنوان ملات و چه به عنوان مصالح معماری و از آن مهمتر، به عنوان تزیینات و ماده اصلی خلق آثار هنری. من فکر میکنم اینجا کانون اولیه شکل گرفتن هنر گچکاری و گچبری در خراسان بوده و این هنر، از اینجا به نواحی شمالیتر، مانند بندیان درگز و مناطق آسیای مرکزی منتقل شدهاست.»
ما نخستین بازدیدکنندگان بودیم
بعد از صحبتهای مقدماتی و با کلی هیجان، وارد سالن کوچکی میشویم تا آثار یافت شده را ببینیم. همانطور که میخواهیم از آستانه در بگذریم، دکتر لباف میگوید: «شما نخستین بازدیدکنندگان این آثار هستید و یادتان باشد که نباید از آن ها تصویر تهیه کنید»؛ اما وقتی به او میگویم که باید برای گزارش در روزنامه، یکی دو عکس از کتیبهها داشتهباشم، با بزرگواری موافقت میکند و اجازه میدهد تصاویری تهیه کنم. وارد سالن میشویم. بخش عمده کف آن را قطعات کوچکی از جنس گچ پوشاندهاست. شاید برای ما که توقع داشتیم یک کتیبه بزرگ را روبهرویمان ببینیم، در وهله اول، کمی ناامیدکننده به نظر میرسید؛ اما وقتی اطلاعات جدید به سمت ما سرازیر شد، همهچیز تغییر کرد. دکتر لباف با هیجان یک کاشف، شروع به صحبت میکند و میگوید: «ممکن است اینها در بدو امر، مانند نخالههای ساختمانی به نظر برسد و چشم کسی را نگیرد، اما هر کدام از آن ها حامل پیامی از عصر باستان است. وقتی این قطعات، مانند پازل کنار هم قرار میگیرند، آن وقت قفل صندوقچه اسرار میشکند و اطلاعات مانند درّ و مروارید بیرون میریزد.»
این گنجها راه میروند!
سوالی به ذهنم میرسد که شاید طرح آن، در این شرایط چندان جالب نباشد، اما به نظرم پرسشی کلیدی است. پیدا شدن آثار تاریخی در یک منطقه، آن هم آثار دوره ایران باستان، وسوسه حفاری غیرمجاز و پیدا کردن گنج را به جان برخی آدمهای بیفرهنگ و حریص میاندازد؛ آنگونه که دیگر رحم و مروّت را کنار میگذارند و با تیشه و کلنگ، میافتند به جان آثار تاریخی تا شاید از نَمَد آن ها، کلاهی برای خودشان بسازند. از دکتر لباف میپرسم: «اینها ارزش مالی هم دارند؟!» انگار که منتظر این پرسش باشد، درد دلش باز میشود و میگوید: «این را نه فقط اینجا، هر جا که لازم باشد میگویم؛ باور کنید که این قطعههای گچ، به رغم ارزش فوقالعاده باستان شناسی و تاریخی، هیچ ارزش مالی ندارد و از آن ها پولی نصیب کسی نمیشود. کاش مردم این را میدانستند و با توهم وجود گنج، با کلنگ به جان اینها نمیافتادند. بیشتر این شکستگیها مربوط به 30، 40 سال اخیر است. این موضوع را حتماً به اطلاع مردم برسانید.» در قسمتهای بعد بازدید، به ویژه هنگام بررسی بنای چهارطاقی بازههور نیز، دکتر لباف به برخی خسارت های سنگینی که حفاران غیرمجاز و سارقان میراث فرهنگی به آثار باستانی در این منطقه وارد کردهاند، اشاره می کند. او میگوید که خیلی از این افراد، تحت تأثیر افسانهها و روایتهای غیرکارشناسی، به جان میراث فرهنگی افتادهاند. مثلاً نقل میکرد که یکی از این افراد، با شنیدن این داستان که بنای چهارطاقی یک اثر نجومی است، محل افتادن نور خورشید در صبحگاه را، پای یکی از دیوارهای چهارطاق حفر کرده و چون چیزی نیافته، به سراغ همه دیوارها رفته و کلی خسارت زدهاست. جالب اینجاست که حتی بعد از حفاریهای گروه باستان شناسی، باز هم به سراغ بنا میرود و شروع میکند به خرابکاری! دکتر لباف نقل میکند: «وقتی از او درباره علت این کار پرسیدم و گفتم: تو که دیدی زیر پایهها چیزی نبود، پس چرا دوباره همانجا را حفاری کردی؟ پاسخ داد: شما نمیدانید! این گنجها را با جادویی حفر کردهاند که باعث میشود زیرِ زمین راه برود! باید آنقدر زمین را حفر کنیم، تا گیرش بیندازیم!» راستی که پاسداران میراث فرهنگی و آثار باستانی باید چه مصائبی را تحمل کنند!
سلام به «دادههای خاموش»
دکتر لباف دوباره تکههای یافت شده را نشان میدهد و شروع به ارائه توضیح میکند؛ اصطلاحی که او برای معرفی تکههای گچبری به کار میگیرد، به دلم مینشیند: «دادههای خاموش!» دکتر یکی از قطعات را بر میدارد و توضیح میدهد: «برخی از این قطعهها به ما اطلاعاتی میدهد که حتی در متون تاریخی پیدا نمیشود. بعضی از اینها حاوی تصویر است؛ تصاویری از چهرههای صاحبمنصبان ساسانی. یادمان باشد که ما حتی در بندیان درگز که مهمترین گچبریهای یافت شده دوره ساسانی است، صورت انسان نداریم، ولی در رباط سفید و محوطه بازههور، به وضوح این تصاویر وجود دارد و میشود دست کم چهره پنج، شش نفر را تشخیص داد. ما اینجا حتی چهره خانمها را هم داریم؛ چیزی که نظیرش را در هیچکجای خراسان بزرگ و شرق ایران نمیتوانید پیدا کنید.» قطعهای گچبری، به اندازه کف دست، تصویر خانمی را به وضوح پیشِ روی ما قرار میدهد؛ خانمی که بیتردید در آن دوران، از اعضای طبقات بالای جامعه محسوب میشد. روی دیگر قطعات، تصویرهایی از حیوانات هم دیده میشود؛ تصاویری که به قول دکتر لباف، شاید بخشی از یک صحنه شکار بودهباشد. بزرگ ترین قطعه یافت شده، ظاهراً بخشی از تزئینات زیرطاق بودهاست؛ تزئیناتی که شباهت زیادی به تزئینات زیرطاقی ورودی «رباط شرف» در نزدیکی سرخس دارد؛ یکی از همان 54 کاروانسرایی که به تازگی ثبت جهانی شد و قدمتش به دوران سلجوقی میرسد.
کتیبهها حرف میزنند
به لحظات اوج بازدید میرسیم. دکتر لباف لبخندی میزند و میگوید: «از همه اینها مهمتر کشف کتیبههایی است که با جوهر و روی گچ نوشته شدهاند. کتیبههایی با خط فارسی میانه که چند مورد از آن ها را هم خواندهایم. نکته جالب این جاست که دست کم در سه کتیبه خوانده شده، واژهای را آوردهاند که از آن در دوره ساسانی، فقط برای آتشکدههای اصلی و مهم استفاده میشد: درِ آدوران
(dar ī ādurān).» دکتر لباف در اینجا از دکتر پدرام جم کمک میخواهد؛ عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه فردوسی و استاد فرهنگ و زبانهای باستانی و او توضیح میدهد که «در» به معنای مکان، درگاه، خانه و سراست و «آدوران» را هم باید آتشکده ترجمه کرد. دکتر لباف بعد از شنیدن توضیحات دکتر جم، ادامه میدهد: «آقای کارلو چرتی، ایران شناس و استاد دانشگاه رُم با بررسی متن کتیبه به ما گفت که از این اصطلاح فقط برای معرفی آتشها و آتشکدههای اصلی استفاده میشدهاست.» با این صحبتها، ما خودمان را در برابر یکی از رازهای نامکشوف در تاریخ ایران باستان یافتیم؛ آیا اینها گچبریهای متعلق به آتشکده مشهور «آذربُرزین مهر» است؟ شاید اگر توضیح ندهم منظور از آتشکدههای اصلی در دوره ساسانی چیست، برای برخی درک اهمیت موضوع ساده نباشد. در دوره استیلای ساسانیان بر ایران، سه آتشکده به عنوان آتشکدههای اصلی فعال بودند؛ «آذرفَرَنبَغ» یا «کاریان» که مخصوص موبدان بود و در فارس قرار داشت، آتشکده «آذرگشسب» در آذربایجان که به سپاهیان و فرمانروایان اختصاص یافتهبود و آتشکده «آذربُرزینمهر» در خراسان که به طبقه کشاورزان تعلق داشت. تا چندی پیش، این احتمال را میدادند که مکان آتشکده اخیر در منطقه ریوند باشد؛ اما طبق گفته دکتر لباف، به تازگی گروهی متشکل از باستان شناسان ایرانی و لهستانی، بعد از انجام کاوشهای متعدد، به این نتیجه رسیدند که مکان مورد ادعا، محل قرار گرفتن آتشکده آذربرزین نیست. حالا ما در برابر کتیبههایی قرار گرفته بودیم که نشانی هرچند مختصر از یک کشف بزرگ میداد. دکتر لباف آهی میکشد و میگوید: «کاش این گچبریها را چنین خُرد نمیکردند تا بتوانیم دست کم چند خط بیشتر بخوانیم و بیشتر بدانیم!» او کتیبه دیگری را به ما نشان میدهد که محتوای آن، خبر از بازسازی آتشکده در اواخر دوره ساسانی میدهد؛ البته نام بانی این بازسازی که در متن کتیبه آمده، با ضربه کلنگ حفاران غیرمجاز و سارقان میراث فرهنگی، برای همیشه از تاریخ پاک شدهاست. دکتر لباف باز هم تأکید میکند: «باور کنید پشت این گچبریها گنج نیست. ما 9 سال است تمام این منطقه را کاوش میکنیم و در این مدت، حتی یک سکه هم پیدا نکردهایم! آنچه این جاست، ارزش والایی دارد که قابل مبادله با پول نیست. اینها بخشی از هویت سرزمین ما و مردم این منطقهاست و اگر به صورت درست نگهداری و معرفی شود، به عنوان یک شاخص بسیار مهم، نقش تعیینکنندهای در بهبود وضعیت معیشتی مردم این ناحیه از طریق توسعه صنعت گردشگری خواهد داشت.»
دیدار با چهار طاقی بازه هور
حالا وقت حرکت به سمت محوطه باستانی است. قرار است به قلعه دختر برویم و محل یافتن گچبریها و کتیبهها را ببینیم، اما بر سر راه ما، بنایی تاریخی و شناخته شده قرار دارد که شاید خیلیها آن را بشناسند، اما دربارهاش چیزی ندانند؛ چهارطاقی تاریخی بازههور. دکتر میثم لباف احتمالاً تنها باستان شناسی است که با دقت تمام و طی کمتر از یک دهه، به کاوشهای علمی در اطراف این بنا پرداخته و به همین دلیل، بیش از هر کسی صلاحیت صحبت درباره چهارطاقی بازههور را دارد. وقتی به محل بنا میرسیم، روایت را چنین آغاز میکند: «ما تقریباً از سال 1393 به کاوش در این منطقه پرداختیم. بسیاری از آنچه که درباره بنای بازههور میگویند، وجه علمی ندارد. مثلاً برخی معتقدند این بنا، بنایی نجومی است که قطعاً چنین نیست. این بنا در ابتدا از چهار طرف محصور بوده و اصولاً نور خورشید یا ماه به داخل آن نمیرسید که قرار باشد کاربری نجومی داشتهباشد. ورودی بنا از سمت جنوب شرقی و روبهروی کوه قلعه دختر بود. در بخش پشتی بنا، تالاری قرار داشت که ما بقایای ستونهای سنگی آن را یافتیم. مسیر ورودی بنا هم، دالانی طولانی بود که ابتدا به محوطه یک چهارطاقی کوچک تر میرسید. آنچه نظر برخی را به معماری بنا جلب کرده، نحوه قرار گرفتن گنبد روی چهارطاقی است که شاید ابتدایی به نظر برسد. همین مسئله، بعضی را به اشتباه انداخته و معتقد کرده که این بنا، قدیمیترین گنبد در تاریخ معماری ایران است؛ در حالی که اینطور نیست و به نظر میرسد دلیل چنین معماری خاصی، عجله در اتمام بنا بودهباشد که ما اطلاعی درباره علت آن نداریم.» وقتی درباره کاربری بنا میپرسم، دکتر لباف توضیح میدهد: «این بنا به احتمال زیاد، کاربری آتشکده داشتهاست. من معتقدم که بعد ورود اسلام کاربری بنا به مسجد تغییر کرد و تغییراتی در آن داده شد؛ از جمله اینکه ورودی را به دلیل قرار گرفتن در سمت قبله، بستند و دیوار جناح دیگر را باز کردند. نکته مهم دیگر اینکه بیتردید، این بنا از ساختههای نیمه دوم عصر ساسانی است.» صحبتمان با دکتر لباف، باز هم به مسئله راهبردی گچ در منطقه رباط سفید میرسد. او میگوید که لایه کف این بنا، از جنس گچ بودهاست و وقتی از او میپرسم: «آخر گچ که استقامت لازم را ندارد! چطور کف بنا را با آن پوشاندهاند؟» پاسخ میدهد: «خوب است بدانید از وقتی که در این منطقه کاوش میکنم، اصلاً تصورم درباره گچ تغییر کردهاست! من هم فکر میکردم که گچ فقط در فضای بسته مورد استفاده قرار گیرد. اما اینجا جوری گچ را عمل آوردهاند که از آن همه نوع استفاده میشدهاست؛ در ملات، در تزئین، در نمای بیرون! با فناوریهای زمان خودشان، گچ را ضدآب کردهبودند. بنای بیرونی تمام ابنیه این منطقه سفید بود و احتمالاً به همین دلیل، به رباط سفید شهرت داشت. احتمالاً این بنا تا دوره سلجوقی کاربری خود را به عنوان مسجد حفظ کردهاست.»
صعود از شیب 80 درجه!
پایان راه ما، صعود از یک دیواره سنگی به ارتفاع 150 متر، با شیب بیش از 80 درجه، برای رسیدن به قلعه دختر است؛ یعنی همانجایی که قرار است اطلاعات یافت شده در آن، پرده از اسرار تاریخی بردارد. با زحمت و مرارت بسیار خودمان را از دیواره بالا میکشیم؛ البته این کار برای دکتر لباف و دوستانش خیلی ساده است! آن بالا اما صحنه دلچسبی نمیبینیم. حفاران غیرقانونی و سارقان میراث فرهنگی، دست به حفاریهای غیر اصولی زده و خاک را زیر و رو کردهاند. کاش فقط مشکل در همینجا خاتمه مییافت؛ آن ها با لاابالیگری، بسیاری ازقطعات گچ را تخریب کردهاند. دکتر لباف، محل قرار گرفتن آتشدان و برخی بقایای دیواره قلعه را نشان میدهد و با استادی توصیف میکند. او درباره جادهای سنگی حرف میزند که روی ستیغ کوه و برای عبور و مرور ساخته شدهبود؛ تأسیساتی که جز برای یک بنای مهم ایجاد نمیشده. اصل بنای قلعه از آجر بودهاست؛ درست مانند دیگر آتشکدههای اصلی در عهد ساسانی. دکتر لباف توضیح داد که از این بنا، تا دوره سامانیان، یعنی قرن سوم و چهارم استفاده میشد؛ هرچند که ظاهراً در این دوره دیگر کاربری آتشکده نداشت. طی دورههای بعد، حوادث متعدد و به ویژه زلزلهای مهیب که آثارش هنوز به چشم میآید، باقی مانده این بنای تاریخی را از بین برد و به این ترتیب، اسرار زیادی در پشت پرده ابهام باقی ماند. امیدواریم روزی با همت علاقهمندان به فرهنگ ایرانی، رازها کشف شود و در معرض دید عموم قرار گیرد و نیز، آرزومندیم که با توجه مسئولان و همت مردم منطقه، این ظرفیت بالقوه گردشگری، به صورت بالفعل درآید و شکوفایی اقتصادی پایداری را برای اهالی رباط سفید و مناطق اطراف به ارمغان آورد؛ ان شاءا... .