پاهایم زیر پتویی که با بحث و کشمکش غنیمت گرفته ام، یخ زده، با احتیاط کمی جابه جا می شوم تا بدون این که مهین از تخت یک نفره ای که با هم روی آن خوابیده ایم، سقوط کند، کمرم را از دیوار سرد سالن و میله های کفی تخت، جدا کنم، یکباره عبور حشراتی را احساس کردم؛ شپش ها از پتو بالا می آیند و از لای پلک هایم خودشان را به مردمک چشمم می رسانند، می خواهم جیغ بکشم اما حالت تهوع شدیدم اجازه نمی دهد، خم می شوم تا عق بزنم، ناگهان صورت ترسناک و چشم های وق زده «عشرت» به صورتم نزدیک می شود، پتویم را می خواهد، مقاومت می کنم، با مشت محکمی به دهانم می کوبد، خون از دهان و اشک از چشمانم سرازیر می شود. دندان هایم را از روی چانه و یقه ام جمع می کنم، مثل کوره گرم اند، در مشت می فشارمشان؛ «زری»، «عشرت» را کنار می زند و با دهان بی دندان و صدای تیزش به حال و روزم می خندد و می گوید: «دیگه دندون نداری بدبخت، قیافه ات عین معتادها شده، عمرا بذارن بری بیرون...»
پتو را با خودش می برد، سرما هر لحظه بیشتر و بیشتر می شود، ضربان قلبم سنگین و سنگین تر، نفسم بند آمده، یقه ام را چنگ می زنم اما از هوا خبری نیست، یک باره از خواب می پرم! با وحشت دستم را روی دهانم می گذارم، دندان هایم سرجایشان است و از بوی گندی که در مشامم پیچیده، می فهمم پتو هم دارم. خوابم چنان به واقعیت نزدیک است که زمان می برد تا متوجه شوم همه آن اتفاقات در خواب بوده است. همه زن ها خوابیده اند، به جز چند پیرزن که یا از درد می نالند یا با حیرت به گوشه ای از سالن خیره اند و این همه تنهایی خود را باور نمی کنند.
ساعت 19 ، ورود به گرمخانه بانوان
ساعت 7 شب است که وارد خیابان .... می شوم، منطقه ای که حتی اگر در روشنایی روز و به همراه خانواده به آن سر بزنی، به دلیل زمین های وسیع رها شده و سوله های بی در و پیکرش، خوفناک است چه برسد به این که یک زن بی پناه باشی و بخواهی شبانه و تنها برای رسیدن به گرمخانه در آن قدم بگذاری. با ترس و لرز از تاریکی خیابان عبور می کنم و به نگهبانی می رسم، نگهبان جوانی از در بیرون می آید و می پرسد «کاری دارید خانم ؟» می گویم «می توانم امشب اینجا بمانم؟» بدون این که سین جیمم کند، اجازه ورود می دهد. می خواهم یک شبانه روز را به عنوان یک زن بی سرپناه در کنار کارتن خواب ها، معتادان و زنان بی سرپناهی بگذرانم که در این شب های سرد و برفی، پناه شان گرمخانه هاست، تا درد و رنج شان را درک کنم و از مشکلات و کمبودهایی که دارند بنویسم و با پوست و گوشت و استخوان این درد و رنج و شرایط را حس کنم و روی کاغذ بیاورم.البته در این گزارش اسم افراد به دلیل رعایت حریم شخصی آن ها تغییر کرده است. بازرسی بخش زنان در اتاقکی در انتهای محوطه قرار دارد، تمام حیاط پر از تکه های آهن و در و پنجره های مخروبه است، چند خودروی گشت آسیب های اجتماعی هم در آن پارک شده، ساک و لباس هایم را تحویل می دهم، یک روپوش سبزرنگ کهنه به من تحویل می دهند که مناسب این فصل نیست، تنم می کنند و همراه با فریده که رابط گرمخانه و مسئولان است و معلوم است سال های متمادی اعتیاد داشته، راهی گرمخانه می شوم.
مثل مرده ها...
از در که وارد می شوی، سرت سوت می کشد، روبه روی در حیاطی مسقف قرار دارد، سمت راست سرویس بهداشتی است که صف آن تا حیاط هم ادامه دارد و یک سطل زباله بزرگ نارنجی رنگ که تا خرخره پر از ظروف یک بار مصرف غذاست و هنوز تخلیه نشده است. در سمت چپ، یک شیر آب شکسته روی دیوار است که کنارش زن ها با موهای ژولیده و پتویی بر شانه در صف پر کردن لیوان شان ایستاده اند و از سرما می لرزند، گوشه ای از حیاط هم دو زن لاغر اندام روی سنگ های خیس افتاده اند، مثل مرده ها... روی زمین پر از ته سیگار است و همه زن هایی که در صف ایستاده اند، سیگار به دست، دود هوا می کنند، رو به رویم سه سالن وجود دارد که در دو سالن حدود 35 تخت دو طبقه چیده اند و یک سالن، بدون تخت است و زن ها در آن روی سرامیک دراز کشیده اند و سر پتوهای کهنه ای که به تعداد همه شان نیست، دعوا می کنند. هنوز در حال برانداز کردن محیط هستم که یکباره دستی به دور گردنم می افتد، زن نسبتا قد کوتاهی که موهایش با ماشین اصلاح کوتاه شده، کنارم قرار می گیرد، مدام لب ها و چشمانش را تکان می دهد تا از حیرت شمایلش بیرون بیایم، هفت هشت باری از من می پرسد «نشئه ای؟ نشئه ای؟نشئ...» و من هنور در هول و ولای ظاهر او و محیطی هستم که قدم در آن گذاشته ام و قرار است شب را آن جا به صبح برسانم. فریده از راه می رسد، هلش می دهد، او هم می چرخد و در صف سرویس بهداشتی می ایستد. فریده از من می پرسد: «معتادی؟» می گویم: «نه» دستم را می گیرد و به سالن سمت چپی که تخت دارد و زن هایش، سالم تر به نظر می رسند، می برد، خودش هم سرگرم حرف زدن با دیگران می شود. تا به حال این همه دود را یک جا ندیده بودم، سرم گیج می رود، هر طبقه از تخت ها یک یا دو صاحب دارد، روی تخت ها با پتوهای کهنه و پاره، تا حدی پوشیده شده، بوی استفراغ، عرق، سیگار و غذای مانده، باعث می شود که تا می توانی از نفس کشیدن پرهیز کنی!
هراس اولین قدم...
کمی که از ورودم به این سالن می گذرد، تقریبا همه نگاه ها روی من قفل می شود، در میان نگاه ها، نگاه خشمگین زنی درشت هیکل با پوست آفتاب سوخته که از انتهای سالن به من نزدیک می شود، از همه بدتر است، با صدایی دورگه و مردانه تشر می زند و می گوید: «بهت نمی خوره گرمخونه ای باشی، گرمابه ای شاید اما گرمخونه ای، نه. این جا هیچ کس بهت جا نمی ده، یا باید رو زمین بخوابی، یا پیش خودم». دستم را محکم می گیرد و می کشد، پیرزنی از وسط سالن داد می زند: «چه کارش داری عشرت؟ پیش خودم می خوابه، برو گمشو تا فریده رو صدا نزدم.»
بعد با دست های حناگذاشته اش به من اشاره می کند، نزدیک می روم، لحن مهربانی دارد، می گوید: «چرا این جا اومدی گلم؟ این جا گداخونه ست، تو معلومه خوبی، این جا خرابت می کنن، مهتات (معتاد را این گونه تلفظ می کند) نباشی، مهتاتت می کنن، برو یه پتو بگیر بیا پایین تخت خودم بخواب، با هیچ کس هم حرف نزن» می گویم «گرسنه ام»، می گوید «به فریده بگو، برات غذا میاره».
متادونی ها و حفاظ آکاردئونی
نامش افسر است، از 23 روزی که در گرمخانه گذرانده، می گوید اما هنوز حرفش تمام نشده که در آهنی سمت دیگر سالن را باز می کنند و صدا می زنند «متادونی ها بیان! جا نمونین! بعدا غر نزنین! آهاااای....» یکباره صدای جیغ زن ها به آسمان می رود، افسر هم گره روسری گلدارش را روی پیشانی سفت می کند و با دست و پای نحیف روی تخت به سمت در می خزد، زن هایی که در حیاط صف بسته بودند، برمی گردند و همراه زنان داخل اتاق، خودشان را به در آهنی می رسانند، همدیگر را هل می دهند و فحاشی می کنند، پیرزن ها هم عقب تر ایستاده اند تا زیر دست و پا نروند و با صدایی ضعیف التماس می کنند که مسکنی هم به آن ها داده شود.
از در آهنی رد می شوم، در با حفاظ آکاردئونی میان ما و مسئولان گرمخانه فاصله انداخته است، دو زن که یکی شان را در بازرسی دیده بودم، متادون و مسکن ها را توزیع می کنند، به محض این که ازدحام یک طرف حفاظ کم می شود، جلو می روم و می گویم «من شام نخوردم»، خیلی سرد و سریع پاسخ می دهد: «برو فریده برات میاره».
تا فریده بیاید، گشتی در سالن های دیگر می زنم، هیچ جای گرمی وجود ندارد، دریچه های تهویه هوا روی دیوار، باد گرم می زند اما گرما به زمین سنگی سالن ها نمی رسد، سالن میانی کوچک است و ساکت، سالن سمت راستی اما مربوط به زنانی است که اعتیاد شدید دارند. در حال بررسی این سالن هستم که زنی نظرم را جلب می کند، مقنعه مشکی به سر دارد و اشک می ریزد، معتاد نیست، از لا به لای افرادی که روی زمین خود را پهن کرده اند، به سمت او می روم ،حمیده 36سال دارد و سه روز است این جاست، سه فرزند سه ساله، پنج ساله و 11 ساله دارد. آن قدر گریه کرده که پلک هایش متورم است.
3 روز پر از درد
حمیده که از شهرستان دیگری آمده، مدعی می شود: «نمی دونم چرا منو گرفتن، می گن داشتی گدایی می کردی ولی من گدا نیستم، شوهرم دیشب اومد به من سر بزنه، گفت دعا کن ولت نکنن چون بیای بیرون من می دونم و تو، آبرومون رو بردی». با مقنعه اشک هایش را پاک می کند، پلک هایش سرخ تر می شود، می گوید «دلم برای بچه هام تنگ شده، برام آیت الکرسی بخون، دارم دق می کنم». دلداری اش می دهم، کمی که آرام می شود به در حیاط اشاره می کند ومی گوید: «دست شویی خلوت شد، تا شلوغ نشده برم، ... »
شیرآلات دست شویی خراب است، آب را به در و دیوار می پاشد، خبری هم از مایع دست شویی یا هر ضدعفونی کننده دیگری نیست. آب آنقدر سرد است که نمی شود از تنها حمام سالم گرمخانه استفاده کرد. چند نفر در صف یکی از سه دست شویی ایستاده اند، در دست شویی های دیگر را باز می کنم، شیر آب خراب است، بعد از چند لحظه زن جوانی از تنها دست شویی سالم بیرون می آید و نفر بعدی هلش می دهد و با عجله داخل می رود، زنی که بیرون آمده تمام بدنش می لرزد، پشت کرده به صف می ایستد، چشمانش گود افتاده و رنگ به رخسار ندارد، شکم و پهلوهایش را چنگ می زند، سرمای هوا و خوابیدن روی کف سنگی سالن باعث شده ، بدنش ضعیف شود، می خواهم مسئولان گرمخانه را صدا کنم تا مسکن یا غذای گرم و پتو به او بدهند که می گوید «سه روز است از درد به خودم می پیچم اما انگار نه انگار، این چیزها برایشان مهم نیست، فقط اگر پتو پیدا کردی، برایم بیاور، من پتو ندارم».
«فریده»
صدای آشنایی نامم را می گوید «عاطفه بیا شامت»، فریده است، شام خوردن را به انتظار در صف دست شویی ترجیح می دهم، تکه نان و ظرف عدسی را می گیرم، عدسی را حتی نمی توانم بو کنم اما نان را می خورم، افسر، همان پیرزن متادونی، مرا می بیند و می گوید: «خجالت نکش، عدسی رو بخور». من هم یکی دو قاشق می خورم، عدس های سفت و مایعی لزج که باید بدون بو کشیدن، قورتش بدهی، پیرزن می گوید: «ناهاراشون خوبه، حیف که دیر اومدی». می پرسم«چرا این جایی؟» می گوید «اولا مهتات (معتاد) بودم، یک بار گرفتنم، الان دیگه اونقدرا هم اوضاعم بد نیست با همین متاتون (متادون) هم می تونم بمونم، اما وقتی یه بار بگیرنت، دیگه شناسایی شدی، از اون به بعد به محض این که از خونه بیای بیرون، می گیرنت».
آواز سوزناک کُردی، حرفمان را قطع می کند، زن میان سالی روی تختش نشسته و آواز می خواند، روی تخت روبه رویی زن جوانی که از نوزاد شیرخواره اش جداشده، اشک هایش را پاک می کند، گونه هایش از شدت تب گل انداخته، فریده داخل می شود، زن، آواز را رها می کند و می گوید: «فریده، تو که آزادی، برو دنبال بختت، تو خوشگلی، دوباره شوهر کن، اینجا چیه که موندی؟» باقی زن ها حرفش را تایید می کنند، فریده به حرف آن ها پوزخندی می زند و جواب می دهد: «دلتون خوشه، من توی 13سالگی سیاه بخت شدم، اون وقت تو 44 سالگی می خوام سفید بخت بشم؟ از این جا کجا برم؟ پدر مواد بسوزه که بدبختم کرد.»
نگاهش به من می افتد و به سمتم می آید، دستم را می گیرد، از روی تختی که عشرت نشسته و با نگاهش برایم خط و نشان می کشد، پتو و بالشی بر می دارد و به من می دهد.
ناله های بی بی
نمی دانم چند ساعت سپری شده است، دقیقه ها خیلی سخت و دیر می گذرد... بعد از کلی بیدار خوابی ، این بار در میان ناله هایی که به شنیدن شان از اتاق معتادها عادت کرده ام، صدای ناله
بی بی بیدارم کرد، روی یکی از تخت های بالایی از درد مچاله شده، با ناله ای نامفهوم می گوید: «حالم به هم می خوره، مادر حالم به هم می خوره»، همان پیرزنی است که اوایل شب التماس می کرد تا کمکش کنند برای رفتن به دست شویی از تخت پایین بیاید...
از لای پتو بیرون می آیم، سوز سرما چنان به من هجوم می آورد که لرزان لرزان به سمت بی بی می روم، عدسی لزجی که به عنوان شام به خوردمان دادند، معده مرا هم مثل سنگ کرده است، زیر بغل بی بی را می گیرم، دردش می گیرد و ناله ای می کند، زری بیدار می شود و ناسزایی می گوید، حق دارد، به زور مسکن خوابش برده و هر 10 دقیقه یک بار هم یا پای فریده به سرش می خورد یا ناله های معتادهای اتاق آخر، بیدارش می کند.
بی بی از شدت درد گریه می کند، پایمان را که از سالن به حیاط می گذاریم، روی زمین می نشیند و ژاکت کاموایی پاره اش را چنگ می زند، بلندش می کنم و وارد دست شویی می شویم، پشتش را می مالم، بلافاصله عق می زند و این روال شاید تا 20 دقیقه تمامی ندارد، مجبور می شوم او را به زنی که در حیاط ایستاده، بسپارم تا فریده را صدا کنم، به اتاق برمی گردم، به فریده می گویم: «بی بی حالش خیلی بده»، هم تختی اش بیدار می شود و می گوید: «به جهنم»، می گویم: «دکتر خبر کنید»، زری می گوید: «دکتر کجا بود عوضی، بگیر بکپ، خودش خوب میشه.» فریده بیدار می شود و با ترحم به من نگاه می کند و می گوید: «بی بی رو اول شب دکتر معاینه کرد، الان دیگه دکتر نداریم، شب ها فقط اگه کسی خیلی حالش خراب شه، میان می برنش بیمارستان، تو هم یکی دو شب بمونی عادت می کنی.»
از این ها ناامید می شوم، به سمت در آهنی که حائل ما و مسئولان گرمخانه است می روم و به در می کوبم اما خبری نمی شود و کسی جوابم را نمی دهد.
برمی گردم به دست شویی، بی بی همان طور که نشانده بودمش، مانده، نمی تواند به سالن برگردد...
6 صبح، بیدار باش
«خانما بیدار شین، همه تو حیاط، یالاااا! پاشو ببینم!» چشم هایم را باز می کنم، روی تخت همان زنی که بی بی را به او سپرده بودم، خوابیده ام، اسمش مهین است، در راه حیاط برایم تعریف می کند که«15 روز است مرا گرفته اند، جوراب می فروختم.»، شوهرش معتاد است، دو بچه پنج و 12 ساله دارد، برای سیر کردن شان جز دست فروشی کاری بلد نیست، مدعی می شود: «مرا به این جا آوردند و آبرویم را بردند، این روزها نمی دانم بچه هایم چطور سیر می شوند، نمی دانم وقتی آزادم کردند، چطور شکم شان را سیر کنم که دوباره دستگیرم نکنند». می پرسم: «مدتی که این جا بودی، مشاوره نگرفتی؟ کسی نیامده تا درباره مشکلاتت با تو صحبت کند و راه حلی نشانت بدهد تا نیاز به دست فروشی نداشته باشی؟» لبخند تلخی می زند و می گوید: «دلت خوشه ها».
از یک طرف حیاط صدا می زنند: «جدیدها بیان»، حدود 15 نفر دور زنی را که فهرست دستگیر شده های جدید را دارد، جمع می شوند، یکی یکی خودشان را معرفی می کنند و می گویند که خودروی گشت آسیب های اجتماعی کجا سوارشان کرده و دلیلش را توضیح می دهند.
برای این خانم دردآور نبود؟
حدود دو ساعت بعد، زن دیگری وارد گرمخانه می شود. با ورود او، همه قربان صدقه اش می روند، چهره مهربانی دارد، گوشی اش را روی تخت زری می گذارد، زری هم شروع می کند به پخش موسیقی، کمی از فشار عصبی مداومش کم می شود، گویا برای سوال و جواب آمده، قدیمی ها جدیدها را دلداری می دهند که «خانم....، زن خیلی خوبیه، نگران نباشید، فقط دروغ نگویید که می فهمه».
خانم .... حرف های همه را با دقت و حوصله می شنود و یادداشت می کند و البته دروغ زن شیک پوشی را که تا صبح بالای سرمان گریه کرده بود و می گفت او را از صف نانوایی بیرون کشیده اند و سوار خودرو کرده اند، درمی آورد و معلوم می شود که خودش و مادرش تکدی گری می کنند.به فکر فرو می روم، کلی سوال در ذهنم شکل می گیرد؛ این که برای مسئولان و متولیان ناراحت کننده نیست که یک مادر محتاج که برای سیر کردن بچه هایش دست فروشی می کرده، چرا باید بین معتادها بخوابد؟ چرا برای مسئولان دردآور نیست که پیرزنی از تخت کنار او، جیغ می زند که چای به او نرسیده تا سرمای شبانه روزی گرمخانه را از جانش بشوید و ببرد؟ چرا... چرا خبری از مشاوره و حضور روانکاوها در این مراکز نیست؟ چرا برای توانمندکردن افرادی که به عنوان دست فروش و متکدی به این جا آورده شده اند، فکری نمی شود تا دوباره این چرخه تکرار و تکرار نشود؟ چرا این جا فقط و صرفا یک سقف است و به این همه اقداماتی که می توان برای بهبود وضعیت افراد انجام داد، توجهی نمی شود؟البته که خواسته مردم و شهروندان قطعا سامان دهی این افراد و رسیدگی به آن هاست اما این سامان دهی آداب و شرایطی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد؛ این که منزلت انسانی این افراد خدشه دار نشود، امکانات و رسیدگی به آن ها کامل و با کمترین نواقص انجام شود و از همه مهم تر برنامه جدی برای تکرار نشدن این چرخه و توانمند کردن این افراد برای جلوگیری از تکرار آسیب های اجتماعی از سوی آنان اجرایی شود. هرچند در این زمینه اقدامات خوب و شاخصی توسط مسئولان و متولیان شهری صورت گرفته اما ضروری است در کنار این اقدامات، با رصد دقیق نواقص و مشکلات موجود، برای رفع آن نیز تلاش شود.
ساعت 10:30 است، نان و حلواشکری را می خورم، پیش فریده می روم و می گویم که دیگر می خواهم بروم، دل کندن از مهین و حمیده و
بی بی برایم سخت است، فکر کردن به سرنوشت شان از آن هم سخت تر. چون خودم به اراده شخصی این جا آمده ام، برای رفتن هم سخت گیری نمی کنند. به سمت درهای قفل شده
می روم اما حسی را که من به آزادی از گرمخانه دارم، فریده هرگز ندارد، از نگهبانی گرمخانه بیرون می آیم، هوا گرفته است، دل من از آن هم گرفته تر، نفس هایم از بوی سیگار رها شده اما وجودم از سرما نه...
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فرزندآوری کمتر، موجب پیری جامعه و تسلط دشمنان خواهد شد
حیرت ناظران جهانی از تاب آوری ملت ایران در برابر فشارهای غول وحشی آمریکا
گروه اندیشه - در خجسته سالروز میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام ا... علیها، فضای حسینیه امام خمینی(ره) معطر به یاد و نام دخت گرامی پیامبر اعظم(ص) شد و مداحان و شاعران اهلبیت علیهم السلام به قرائت اشعاری در وصف آن بانوی بزرگ اسلام پرداختند. به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دفتر حضرت آیتا... خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در این دیدار، مهم ترین و اصلی ترین وظیفه جامعه مداحان را فرهنگسازی و تعمیق معارف دینی در جامعه، از جمله در میان جوانان برشمردند و گفتند: فرهنگسازی درخصوص سبک زندگی اسلامی، بهویژه همبستگی اجتماعی و کمک آحاد مردم به یکدیگر و همچنین، عمق بخشی به روحیه حماسی و ایستادگی و بصیرت در جامعه، از مسئولیتهای خطیر جامعه اثرگذار و تعیین کننده مداح است.
وظیفه مداحان؛ هدایت شادیهای معنوی و عزاهای اساسی
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به وظیفه جامعه مداحان در مدیریت شادیهای معنوی و عزاهای اساسی جامعه گفتند: جامعه مداح یک کار بزرگی بر عهده دارد و آن عبارت است از مدیریت شادی و عزای جامعه؛ شما در حقیقت شادیهای معنوی و عزاهای اساسی و قلبی و عمیق را مدیریت میکنید، جهت میدهید، هدایت میکنید. آن جوامعی که این وضعیت را ندارند، این مجالس را ندارند، این گریهها را، این شادیها را ندارند، آن ها این خلأ را احساس میکنند و بنده اطلاع دارم یک جوری میخواهند این خلأ را درست کنند، پُر کنند و نمیشود؛ این کار شماست. سنت این کار هم مربوط به امروز و دیروز نیست؛ از زمان ائمّه (علیهم السّلام) است. اینکه شما میبینید دعبل را یا امثال این بزرگواران را، این جور تشویق میکنند، تحریص میکنند، پای شعرشان مینشینند، آن ها را وادار میکنند به ادامه این کار، این همین کاری است که امروز شما دارید میکنید. ایشان افزودند: برخلاف آن چه برخی روشنفکرنما در برهه ای تلاش داشتند القا کنند، گریه و تضرع در مجالس اهلبیت(ع) و در مراسم شهدا، گریه ضعف نیست، بلکه احساسات عالی یک انسانِ وسط میدان و وسیلهای برای احساس عزت و قدرت و شجاعت است و ائمه اطهار(ع) پایهگذار این سنت و ترویج کننده این مجالس بودهاند.
ضرورت تجهیز جوانان به سلاحهای جنگ نرم
حضرت آیتا... خامنهای، مراسم تشییع باشکوه شهید سلیمانی و همرزمانش را نمونه بارزی از چنین مجالسی دانستند و تأکید کردند: امروز یکی از نیازهای اساسی کشور مجهز شدن جوانان به سلاح های جنگ نرم است که عبارت اند از ارتقا و تعمیق قدرت روحی، فکری و معنوی جوانان و شناخت صحیح از معارف فاطمی و معارف اهل بیت علیهمالسلام. ایشان با تأکید بر این که مجهز شدن به چنین سلاحی موجب مصونیت جامعه و نظام اسلامی خواهد شد، گفتند: این وظیفه و مسئولیت، برعهده جامعه مداحان است و اگر به این وظیفه سنگین بهدرستی عمل نشود، بازخواست و مؤاخذه الهی سنگین خواهد بود.
حضور حیرتانگیز ملت ایران در تمام صحنهها
رهبر انقلاب اسلامی به یک نمونه از آثار معارف اهل بیت(ع) و مجالس امام حسین(ع) و یاد و نام حضرت زهرا(س) اشاره کردند و افزودند: تابآوری ملت ایران در برابر فشارهای غول وحشی آمریکا که ناظران جهانی را به حیرت واداشته است، به برکت همین معارف است. حضرت آیت ا... خامنهای گفتند: در چنین شرایط سختی، همه، حضور ملت مقاوم ایران را در راهپیمایی ۲۲ بهمن و قبل از آن در تشییع سردار سلیمانی دیدند و این تاب آوری واقعا حیرت انگیز است.
فرهنگسازی تنها راه مقابله با تهاجم فرهنگی
ایشان یکی دیگر از وظایف مهم جامعه مداح را ترویج و تعمیق سبک زندگی اسلامی برشمردند و تأکید کردند: اگر بخواهیم در مقابل موج تهاجم فرهنگی دشمن، سبک زندگی را به مسیر صحیح و اسلامی آن بازگردانیم، تنها چاره، فرهنگسازی است و مداحان برای چنین کار مهمی، بسیار تأثیرگذار هستند. رهبر انقلاب اسلامی یکی از معارف عالی دینی و سبک زندگی اسلامی را فرهنگ نهراسیدن از دشمن و توکل به خدا دانستند و افزودند: اگر در روزهای اول انقلاب گفته می شد که ایران از لحاظ رتبه علمی و فناوری و جایگاه سیاسی و نفوذ منطقه ای به مرحله کنونی می رسد، کسی باور نمیکرد، اما ملت ایران به خدا توکل کرد و از هیچ قدرتی نهراسید و توانست به این مرحله از پیشرفتها دست یابد.
همبستگی اجتماعی یکی از مهم ترین معارف فاطمی
حضرت آیت ا... خامنهای همچنین با اشاره به درس های فاطمی از جمله در عرصه مسائل فرهنگی و موضوع حجاب و ایستادگی در مقابل باطل و دفاع از ولایت، گفتند: یکی از معارف مهم فاطمی، موضوع همبستگی اجتماعی و کمک به دیگران است که در سخنان آن حضرت و رفتارهای اجتماعی ایشان بهوضوح دیده می شود. ایشان یکی از نیازهای امروز جامعه بهویژه برای حل موضوعاتی همچون اشتغال و ازدواج جوانان را ترویج روحیه همبستگی اجتماعی دانستند و افزودند: برای مقابله با تبلیغات همه جانبهای که جوانان را به فرزند آوری کمتر تشویق میکند و نتیجه آن هم پیر شدن جامعه و تسلط آسان دشمنان بر یک جامعه خالی از جوان است، باید در زمینه ازدواج آسان و فرزندآوری بیشتر فرهنگ سازی شود. رهبر انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به برنامهریزی اندیشکدهها و تبلیغات گسترده رسانههای غربی برای قانع کردن ملت ایران برای کوتاه آمدن در مقابل آمریکا، تأکید کردند: ملت ایران به لطف خدا تاکنون ایستاده است و از این پس هم خواهد ایستاد، اما این ایستادگی نیازمند تزریق مستمر نیروی معنوی به جامعه است. حضرت آیت ا... خامنهای با تأکید براین که روح حماسی در کشور همچنان زنده است، افزودند: ملت ایران در همه قضایایی که نیازمند حضور پرشور و حماسی بوده، در میدان حاضر بودهاند اما استمرار این روحیه نیازمند تعمیق معارف دینی و فرهنگ سازی است. ایشان این وظایف خطیر را از جمله مسئولیتهای جامعه مداحان برشمردند و خاطر نشان کردند: به لطف خداوند جنس جمهوری اسلامی از همه نظر جور است زیرا نظام اسلامی، سردار نظامی خوب، مردان علمی جوان و پرانگیزه، فرهنگ سازان پرهمت و باغیرت و هنرمند، و مردم آماده به کار در همه عرصهها دارد، بنابراین، با چنین ظرفیتهایی به فضل الهی، پیروزی قطعی و نهایی بر جبهه وسیع دشمن متعلق به ملت ایران خواهد بود.
در این دیدار هشت تن از مداحان و شاعران از استانهای مختلف کشور به قرائت اشعار و مدایحی در فضایل حضرت فاطمهزهرا سلاما...علیها پرداختند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آمارها نشان میدهد منابع صندوق پسانداز مسکن یکم در مهر ماه سال گذشته در اوج خود به 9 هزار و 30 میلیارد تومان رسیده بود. اما از آن زمان به بعد روند نزولی داشته تا جایی که در پایان آذرماه امسال کل منابع صندوق به شش هزار و 970 میلیارد تومان یعنی بیش از 22 درصد کاهش یافته است.
شاید مهرماه 95، آن زمان که نخستین تسهیلات مسکن یکم اعطا شد کسی فکر نمی کرد که با گذشت حدود سه سال، شرایط به گونه ای رقم بخورد که اقبال عمومی برای این روش خانه دار شدن، روز به روز کاهش یابد. آن روزها نرخ تورم با روندی نزولی به حدود 8 درصد رسیده بود ضمن این که وام 40، 60 و 80 میلیون تومانی مسکن یکم بعضاً تا 50 درصد قیمت مسکن را نیز پوشش می داد. با این حال، شرایط هم اینک به گونه ای است که این وام شاید حتی کفاف خرید مسکن به متراژ بالاتری از تعداد انگشتان یک دست را هم ندهد. این وضعیت به همراه تغییر مسیر دولت در زمینه سیاست گذاری مسکن باعث شده تا متقاضیان این وام به مرور و در حدود یک سال اخیر عطای آن را به لقای سود کوتاه مدت آن ببخشند و پول خود را از این صندوق بیرون بکشند. گزارش خبرگزاری فارس در این زمینه به نقل از آمارهای بانک مرکزی حاکی از این است که پس از رسیدن حجم منابع صندوق یکم به اوج خود در مهرماه 97 یعنی 9 هزار و 30 میلیارد تومان، روند نزولی این منابع پس از تاریخ یادشده آغاز شده است. به طوری که این صندوق تا پایان آذرماه گذشته حدود هشت هزار و 860 میلیارد تومان و تا پایان سال قبل، هشت هزار و 310 میلیارد تومان موجودی داشت. طبق آخرین آمارهای ارائه شده نیز رقم منابع صندوق مسکن یکم تا پایان آذرماه 98 به شش هزار و 970 میلیارد تومان رسیده است. بدین ترتیب می توان گفت از مهرماه 97 تا آذرماه 98، حجم منابع صندوق دو هزار و 60 میلیارد تومان معادل 22 درصد آب رفته است. این موضوع علاوه بر سونامی خروج مردم، یک مشکل مضاعفی را نیز برای این صندوق ایجاد خواهد کرد. چرا که چارچوب صندوق بهگونهای طراحی شده تا به ازای هر دو سپردهگذاری (40 میلیون تومانی برای تهران)، یک نفر تسهیلات دریافت کند. بنابراین در صورتی که سپردهگذاران این صندوق انگیزه سپردهگذاری خود را از دست بدهند و اقدام به بستن حساب کنند، با توجه به این که بخش زیادی از سپردهها پیشتر در قالب تسهیلات پرداخت شده است، صندوق با کسری منابع مواجه خواهد شد. البته معلوم نیست هماکنون وضعیت ترازنامه صندوق چگونه است اما روند نزولی منابع نشان میدهد منابع و مصارف با هم همخوانی ندارد و صندوق مجبور است از بانک مسکن اعتبار بگیرد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گزارش: محمد بهبودینیا | کنسروهای 11 تا 14هزارتومانی که کنــار جاده به قیمت پنج تا هفت هزارتومان به فروش میرسند! این سوژه گزارش ششم بهمن صفحه حرفمردم بود. از آن جا که تفاوت قیمت روی کالا و قیمت فروش این کنسروها که توسط وانتهایی در حاشیه جاده گلبهار عرضه میشد، کمی عجیب بود، برای بررسی موضوع، بههمراه بازرسان سازمان صمت به سراغشان رفتیــم و در ادامه، با کنسروهایی که طبق نشانی و شماره درج شده بر جعبهشان، توسط 10 کارخانه مختلف تولید شده بودند و در روند توزیـع و فروششان، کمفروشی، تخفیف کاذب و گران فروشی اتفاق افتاده بود، روبهرو شدیـــم. اما کارخانههای تولید این کنسروهای مشکوک، دقیقا کجا قرار دارنــد و در چه شرایط و با چه مواد اولیهای، اقدام به تولید کنسروی میکنند که با قیمت 4500تومان به توزیعکننده و فروشنده عرضه میشود؟ در گزارش قبل، «مقدسی» بازرس سازمان صمت توضیح داد که: «به این دلیل که کارخانه تولید کننده این کنسروها، خارج از خراسانرضوی قرار دارد، ما پیگیریهایی را از طریق سازمان صمت و سازمان حمایت از حقوق مصرف کننده استان مربوط، برای یافتن و بررسی شرایط کارخانه و آزمایش روی محتوای کنسرو و کشف دلایل عرضه این محصولات با چنین قیمتهایی شروع کردهایم و این استعلامها و نامهنگاریها برای برخورد قاطع با تولیدکنندگان این کنسروها همچنان ادامه دارد، اما به دلیل این که این کارخانجات خارج از استان قرار گرفته، روند پیگیریها زمانبر است.» 20 روز گذشته است و دوبـاره ماجرا را از سازمان صمت استان، پیگیری میکنیم.
این جا کارخانه نیست؛ این جا محل توزیع است
چیزی هم نمیفروشیم
«مهدی ارشـاد» بازرس سازمان صمت توضیح میدهد: «بعد از ورود خراسانرضوی و سازمان صمت به موضوع فروش کنسروهای هفت هزارتومانی، فروش این کنسروها تا حد بسیار زیادی در حاشیه جاده متوقف شد. در کنار انتظار برای پاسخ سازمان صمت دیگر استانها به نامهنگاریِ ما، خودمان به عنوان خریدار وارد عمل شدیم و با شمارههایی که به عنوان کارخانه تولیدکننده، نامشان روی قوطی های کنسرو درج شده بود تماس گرفتیم. سه شماره متعلق به سه کارخانه پاسخ گو نبودند و شخصی که شماره کارخانه چهارم را پاسخ داد، اظهار کرد: «این جا کارخانه تولید کنسروماهی نیست و ما تنها وظیفه پخش و توزیع کنسروماهی را برعهده داریــم.» و وقتی اصرار کردیم قصد خرید کلی کنسرو ماهی از این برند، برای پخش در سراسر خراسان رضوی را داریم، فرد پاسخ گو ادعا کرد: «تا خرداد سال آینده، چیزی برای فروش نداریم» و از دادن هرگونه نشانی کارخانه یا محل توزیع، خودداری کرد. در ادامه، از آن جا که طی گفتوگو با فروشندگانِ وانتی این کنسروها و بررسی صورتحساب های خریدشان، به نشانیهایی از محل پخش کنسروهای مشکوک در مشهد دست پیدا کرده بودیم، به این نشانی ها مراجعه کردیم اما هر بار به در بسته خوردیم؛ یعنی درها چفت و بست بود و
هیچ کس پاسخ گو نبود تا این که بالاخره دوسه روز قبل، با کمیــن در نزدیکی یکی از نشانی ها که انبار بزرگی واقع در خیابان رسالت بود، چند هزار کنسروماهی، از همین کنسروهای مشکوک کشف شد و مالک انبار برای ارائه توضیحاتی در این باره که میتوانست سرنخی باشد برای یافتنِ سرمنشأ تولید تنهایماهی هفت هزارتومانی، به بخش بازرسی سازمان صمت استان فراخوانده شد. منتها با شنیدن اظهارات و بررسی صورتحساب ها، مشخص شد این شخص بهشکل اینترنتی و از طریق تلگرام، کنسروهای ماهی را از توزیع کنندگان خریــده است و نشانی و شماره معتبری در دست ندارد.»
15 روز از نامهنگاری میگذرد و هنوز خبری از پاسخ و نتیجه نیست
«مهدی مقدسی» کارشناسبازرس سازمان صمت هم، در پاسخ به این سوال که نتیجه نامهنگاری با سازمان صمت دیگر استانها به کجا رسید و بالاخره تکلیف این کنسروها چیست، توضیح میدهد: «از آن جا که بعید نیست کارخانه هایی که نشانی و شمارهشان روی این کنسروها درج شده، وجود خارجی نداشته باشد و بالطبع، برای روند تولیدشان گواهی های لازم برای رعایت استانداردهای موردنیاز دریافت نشده باشد، در حال بررسی دقیق کیفیت و استاندارد این کنسروها هستیم. همان طور که وعده داده شده بود، با سازمان صمتِ چهار استان که بهواسطه درج نامشان روی این کنسروها، درگیر ماجرا هستند یعنی گلستان، مازندران، سیستان و بلوچستان و هرمزگان، برای کشف و بازرسی کارخانه تولیدکننده این کنسروها نامه نگاری انجام شده و بناست نمایندگانی از سازمان صمت، استاندارد و غذا و داروی هر استان، به بررسی دقیق این ماجرا بپردازند اما تا امروز، خبری نشده و با گذشت 15 روز از ارسال نامه، تنها پاسخی که دریافت شده، از سوی سازمان حمایت از حقوق مصرف کنندگان کشور است که در قالب نامه ای به سازمان صمت استانهای مربوط تاکید کرده پیگیری های لازم را در استانشان انجام دهند. در نهایت، یا مشخص می شود که این کارخانه ها وجود خارجی ندارند یا معلوم می شود وجود دارند اما متخلف اند که در هر دو صورت، با عاملان برخورد می شود و اسناد و نتایج در آینده نزدیک رسانه ای خواهد شد. به هر حال، چیزی که مشخص است، این است که عوامل تولید و پخش این کنسروها، اقدام به تشکیل یک شبکه امن توزیع در سراسر کشور کردهاند، بهشکلی که با افرادی که نمیشناسند از جمله بازرسِ ما، وارد معامله نمیشوند. برداشت ما این است که این افراد، حالا که تقریبا بازار خراسانرضوی را از دست داده اند، به سراغ استان های دیگر می روند تا محصولات بیکیفیتشان را در دیگر نقاط عرضه کنند و براین اساس، برخورد با این شبکه، نیازمند یک عزم کشوری است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
امروز در حالی وارد چهارمین روز تبلیغات قانونی انتخابات یازدهمین دوره مجلس شدیم که پس از لیست 30 نفره کارگزاران سازندگی که روز جمعه گذشته منتشر شد لیست رسمی ائتلاف اصلاح طلبان، لیست ائتلاف برای ایران( 8 حزب اصلاح طلب حزب اسلامی کار، خانه کارگر ،حزب مردم سالاری، مجمع فرهنگیان ایران اسلامی، حزب آزادی، حزب همبستگی و حزب وحدت و همکاری) در تهران منتشر شد.به گزارش ایلنا این فهرست شامل مجید انصاری ، مصطفی کواکبیان، علیرضا محجوب ، داوود محمدی ،محمد حسین مقیمی ، محمدرضا راه چمنی، علی داستانی ،سهیلا جلودارزاده ،امیر عسگری ،
افشین اعلا ،پروانه مافی ، اعظم صمصامی محمدرضا بادامچی ، محمدهادی انتشاری ،
فریده اولاد قباد ، فخرالدین صابری ، سعید باقری ، محمدرضا شریفی ، زهرا ساعی ،
محمدعلی وکیلی ، سید فرید موسوی ، محسن علیجانی، محمدرضا نجفی ، محمد حسین شیخ محمدی، وحید توتونچی ، حسن انصاری، علی حسین رضائیان ، ابوالفضل سروش ، حبیب پارساو مهدی شیخ است. در همین حال سخنگوی حزب ندای ایرانیان از انتشار لیست انتخاباتی حزب متبوع خود خبر داد." در همین حال انتشار لیست حزب کارگزاران سازندگی با واکنش هایی مواجه شد ، از یک سو روزنامه سازندگی از این لیست با نام «یاران هاشمی» رونمایی کرد و مدعی شد که شنیده ها حاکی از حمایت بزرگان اصلاحات از فهرست است. در همین حال حجت الاسلام مجید انصاری عضو مجمع روحانیون مبارز طی سخنانی از مردم دعوت کرد تا در انتخابات شرکت کنند. به گزارش جماران وی در سخنان خود گفت: انتظار همگان این بود که به دلیل شرایط حساس کشور و مشکلاتی که با آن مواجه هستیم دست اندرکاران امر انتخابات تدبیری اتخاذ کنند که همه سلیقه های سیاسی بتوانند کاندیداهایی در عرصه داشته باشند و انتخابات پرشور و رقابتی به گونه ای برگزارشود که میزان بالا از مشارکت، پشتیبانی برای مسئولان برای گذر از مشکلات کنونی باشد. انصاری اضافه کرد: نمایندگان شجاع ، صریح لهجه و امانت داری مانند دکتر مطهری و دیگر همکاران ایشان از خانم ها و آقایان با عنوان عدم التزام به اسلام و نظام از عرصه رقابت حذف و مردم از ادامه خدمات آن ها محروم شدند.
وی با بیان این که در این شرایط عده ای
می پرسند برای چه در انتخابات شرکت کنیم و اصلا چرا بیاییم ؟گفت: این سوال درستی است اما می توان آن را با سوال دیگری پاسخ داد و آن هم این که آیا با نیامدن مشکلات حل می شود؟ یا این که قسمت ناتمام پازلی را با نیامدن و رای ندادن کامل می کنیم که با حذف کاندیدا ها بخشی از آن را انجام دادند و ما به دست خودمان خانه خودمان و خانه همه ملت را تحویل جریان محدود سیاسی می دهیم تا چهار سال برای ما تصمیم بگیرند و مجلس تک صدا تشکیل شود . به نظرم مجلس تک صدا پارلمان نیست پادگان است .
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
وعده های واهی برخی نامزدها همچون یارانه یک میلیونی داغ شده، قانون چه می گوید؟
رای دهندگان با چشمان باز انتخاب کنند
محمدی- «شهرمان را قدرت اول اقتصاد ایران میکنم»، «هزاران شغل ایجاد میکنم»، «یارانه هر نفر را یک میلیون تومان میکنم»، «فقر را ریشهکن میکنم». اینها نمونه هایی از رایجترین وعدههایی است که این روزها بعضی از کاندیداها در همین ابتدا و در روزهای اول شروع تبلیغات برای جلب رای مردم به زبان می آورند.وعدههایی که یا در حوزه اختیارات نماینده نیست یا غیر عملی یا نوعی تدلیس (فریب) است که برخی از آن استفاده می کنند. هرچند این روزها مردم وعده های غیر عملی را تشخیص می دهند و به کاندیدایی که می بینند برای جمع کردن رای وعده های دروغ می دهد، رای نمی دهند اما با این همه این سوال به وجود می آید که آیا نظارت یا قانونی وجود دارد که با نامزدهای انتخاباتی که وعده های واهی و دروغ می دهند، برخورد کند؟ در ادامه تعدادی از وعدههای انتخاباتی را که این روزها مطرح میشود ، مرور و سعی میکنیم به پاسخی برای این سوال برسیم که آیا قانونی وجود دارد کاندیداها هر وعدهای را به مردم ندهند؟
چند مشت وعده غیر عملی
در این سالها با گسترش نفوذ شبکههای اجتماعی، اتفاقات و پدیدهها خیلی سریع تر توسط مردم دیده میشوند و درباره آنها واکنش نشان داده میشود. درباره تبلیغات کاندیداها هم همین اتفاق میافتد. این روزها ویدئوهایی از بعضی کاندیداها منتشر میشود که به طور جدی مورد نقد قرار گرفتهاند. البته بعضیهایشان هم آنقدر مبتدیانه و مضحک هستند که اسباب خنده کاربران را فراهم کردهاند.
به عنوان مثال، یکی از کاندیداها در حالی که رو به دوربین ایستاده با لحنی مصنوعی و در حالی که ناشیانه میخواهد ادای مردان سیاستمدار را دربیاورد، میگوید: «همان طور که قرار شده ایران را قدرت اول اقتصاد جهان کنیم، من هم شهرمان را قدرت اول اقتصاد ایران میکنم». وعدهای که پرواضح است نه از دست ایشان برمیآید و نه در سطح کلان به این راحتی میشود به آن دست یافت. در چنین شرایطی ایشان چگونه میتواند نماینده شایستهای برای مردم باشد؟ همین کاندیدا در ویدئوی دیگری که از خودش منتشر کرده بود، وعده داده بود یارانه را یک میلیون تومان خواهد کرد! حرفی که نشان میدهد او حتی کوچکترین درکی از اقتصاد ندارد و صرفا دارد دروغی میگوید تا مردم را فریب دهد.
کاندیدای دیگری یک ویدئو از خودش منتشر کرده که در آن وعده ایجاد هزاران شغل را برای مردم شهرش می دهد تا جایی که هیچ جوانی بیکار نباشد.حتی یک کاندیدا در وعده ای عجیب از فراهم کردن مکانی برای ارضای حلال نیازهای جنسی جوانان سخن به میان آورده است!
پوسترهای زیادی هم در شبکه های اجتماعی از کاندیداهای مختلف منتشر شده که وعده هایی مثل احداث فرودگاه، بیمارستان، پارک علمی و فناوری، مبارزه با رشوه خواری، احداث مترو و ... در شهرها و روستاهای کوچکی می دهد که نه در حیطه اختیارات نماینده است و نه توجیه اقتصادی دارد.
پس از مشاهده این نوع تبلیغات نامزدها و وعدههای عجیبی که میدهند، سوالی که پیش میآید این است که آیا این رفتار و اعمال باعث رد شدن صلاحیت آنها نمیشود؟ آیا این نوع وعده های واهی و دروغین تخلف انتخاباتی محسوب نمیشود؟ و اگر هم تخلف انتخاباتی هستند و هم شایستگی نماینده را زیر سوال میبرند، آیا تمهیدی اندیشیده شده که با آنها برخورد و پیگیری شود؟
قانون درباره وعدههای دروغین چه میگوید؟
چندی پیش عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان به اتفاقی که برای بوریس جانسون، وزیر اسبق خارجه انگلیس افتاد، اشاره کرده بود. جانسون به دلیل دروغ گویی در تبلیغات انتخاباتی به دادگاه فراخوانده شده بود که کدخدایی با اشاره به ماجرای او گفته بود«محاکمه به دلیل دروغگویی در تبلیغات انتخاباتی! بوریس جانسون به دلیل دروغگویی در تبلیغات انتخاباتی به دادگاه فراخوانده شده است. موضوعی که در قوانین انتخاباتی ایران در نظر گرفته نشده و راه فریب مردم را باز گذاشته است». با توجه به اینکه این اتفاق و جزئیاتش با شرایط امروزین برخی نامزدهای ما در ماجرای رقابت انتخاباتی مطابقت دارد، میتوان توجه سخنگوی شورای نگهبان به آن را به فال نیک گرفت؛ لذا این اتفاق و فرایند حقوقی و قضایی آن را میتوان تبدیل به قانون و هرگونه تخطی از آن را جرم تلقی و مجازات نیز برای آن تعیین کرد.
این موضوع زمانی اهمیت دارد که متاسفانه کم نیستند مسئولان، کاندیداهای نمایندگی مجلس و شورای اسلامی شهر و روستا که قبل و بعد از تصدی امور یا به دست گرفتن مسئولیت، وعدههایی به مردم و رأیدهندگان میدهند که نه تنها توان انجام آن را ندارند بلکه اساسا بعضی از این وعدهها در صلاحیت و در انطباق با شغل و مقامی که تصدیاش را بر عهده میگیرند، نیست. به همین دلیل وعدههای آنها در این موارد مصداق وعدههای توخالی است که نه تنها به نوعی موجب فریب مردم میشود، بلکه از آنجایی که انجام یا اجرانشدن آنها در اذهان عمومی و در میان مردم بدبینی ایجاد میکند، طبیعتا ماحصل آن نه تنها بیاعتباری پست و مقام کنشگران و کاندیداها و مسئولان است بلکه نظام یا حاکمیت هم از نظر مردم بیاعتبار خواهد شد.
انتخاب با چشمان باز
ضرورت تعیین مجازات برای کسانی که در کارزارهای سیاسی و انتخاباتی وعدههای دروغ میدهند، این است که این وعده و وعیدهای غیرواقعی در زندگی اجتماعی یا عرصه عمومی جامعه ایران به یک روند، رویکرد و سنت ناصحیحی تبدیل شده و در اغلب مواقع شاهدیم که برخی مسئولان و نمایندگان و کاندیداها برای دادن وعدههای واهی و انجامنشدنی با هم رقابت میکنند. هم اکنون، کلاهبرداری در قوانین مجازات اسلامی جرم محسوب میشود و در تعریف آن آمده است: «یعنی یک شخص بتواند مالک یک مال شود و نسبت به آن مال از حقوقی برخوردار باشد و از آن مال کسب منفعت کند.» بنابراین نامزدهایی هم که وعدههای دروغین به مردم میدهند با توجه به اینکه عملا رأیدهندگان یا مردم را اغوا کرده و از این روش رأی آنها را به دست آوردهاند، مشمول آن مجازاتیاند که در تعریف و تفسیر عمل مجرمانه کلاهبرداری آمده است. بنابراین با توجه به اینکه «دروغ گویی» در رقابتهای سیاسی و انتخاباتی در موارد مختلف دیده شده است، لذا با وضع این قانون میتوان جلوی دروغ گوییها را گرفت. اگر چه علی اصغر رفاهی مدیرکل مشارکتهای مردمی معاونت اجتماعی قوه قضاییه پیشتر اعلام کرده بود با نامزدهایی که وعده های غیر قابل تحقق و دروغین می دهند برخورد می شود اما مشخص است که هیچ قانون مدونی برای تعیین و شناخت دقیق این وعده ها و برخورد با آن ها وجود ندارد و بدیهی است رای دهندگان در فرصت اندک باقی مانده تا روز رای گیری باید با نگاهی بازتر و سنجش وعده های ارائه شده و امکان عملیاتی شدن آن ها نماینده آینده خود را انتخاب کنند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
محمد جواد رنجبر- حتما شما هم تاکنون با کودکانی مواجه شده اید که به جای کودکی کردن، مجبور به کار هستند، آن هم برای تامین مخارج خانواده یا زیر نظر باندهای سوء استفاده از کودکان! کودکانی که نیازمند سامان دهی هستند، اما بودجه درنظر گرفته شده برای این موضوع طی سال آینده حدود 17 درصد کاهش یافته است.
کودک کار کیست؟
به گزارش خراسان، طبق ماده 79 قانون کار، افراد کمتر از 15 سال، کودک شمرده میشوند و به کار گرفتن آن ها ممنوع است. هرچند این تعریف، با تعاریفی که از بلوغ و رشد در قوانین دیگر ارائه میشود، تطبیق چندانی ندارد، اما از آنجا که موضوع ما به مقوله کودکان کار مربوط میشود، میتوان آن را به عنوان معیار در نظر گرفت. در گذشته، عنوان کودکان کار، به اطفالی اطلاق میشد که در کارخانهها به کار گرفته میشدند اما امروزه، عنوان کودکان کار مخصوص اطفالی است که به واسطه اشتغال به یک فعالیت، در محیطی نامناسب قرار میگیرند و از تحصیل و تربیت صحیح محروم میشوند. این کودکان را اغلب با مزد ناچیز به کار میگمارند و دستمزدشان نیز به والدین یا قیم قانونی و شاید غیرقانونی! آن ها پرداخت میشود.البته کودکان کار متفاوت از کودکان خیابانی هستند؛ کودکانی که در طول روز سرچهارراه در حال انجام مشاغل کاذبی همچون تمیز کردن شیشه خودروها، فروش آدامس، دستمال کاغذی و ... هستند، جزو کودکان خیابانی محسوب می شوند.
تکلیف کاهش 25 درصدی کودکان کار
این گزارش می افزاید: بر اساس ماده 80 قانون برنامه پنج ساله ششم توسعه کشور، برای سامان دهی کودکان کار با اقدام سازمان بهزیستی و همکاری دیگر دستگاه ها تا پایان اجرای قانون برنامه، جمعیت کودکان کار باید حداقل 25 درصد کاهش یابد. با این حساب به صورت میانگین باید سالانه 5 درصد از جمعیت کودکان کار کاسته شود، اما با این که در ماه های پایانی سال سوم برنامه ششم توسعه قرار داریم، متاسفانه این آمار در حال افزایش است و از آن سو، بودجه پیش بینی شده برای آن در لایحه بودجه سال 99 کشور نیز در حال کاهش است!
کاهش بودجه!
آن گونه که مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی اعلام کرده است، در لایحه بودجه سال 99 کل کشور، در حوزه کودکان و برنامه حمایت از کودکان آسیب پذیر مانند کودکان کار، خیابانی و بی سرپرست مبلغ هشت هزار و 531 میلیارد ریال اعتبار پیش بینی شده است که در مقایسه با اعتبار مصوب آن در قانون بودجه سال 98، حدود 16.8 درصد کاهش داشته است.
آمار کودکان کار
مرکز آمار و اطلاعات راهبردی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی خرداد ماه امسال گزارشی منتشر کرد که در آن از وجود 499 هزار کودک کار از بین 9 میلیون کودک 10 تا 17 ساله در بررسیهای انجام گرفته در سال 96 خبر داد. البته این آمار تا سه میلیون کودک نیز برآورد شده است.رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران نیز با اشاره به کاهش حدود 17 درصدی بودجه کودکان کار و خیابانی در لایحه بودجه 99، به ایسنا گفت: کمک هزینه نگهداری کودکان کار و خیابانی نیز حدود ١٨ درصد کاهش یافته است.سید حسن موسوی چلک افزود: یکی از موضوعات مهم در خصوص کودکان بیسرپرست، «بیمه آتیه» است تا این کودکان در بزرگ سالی به حاکمیت وابستگی نداشته باشند، این درحالی است که بودجه مذکور نیز در بودجه سال آینده حدود ١١ درصد کاهش یافته است.وی با بیان این که در حوزه رشد خدمات حمایتی کودکان و نوجوانان نیز شاهد حدود 6.9 درصد رشد منفی هستیم، ادامه داد: در حوزه درمان و نگهداری از کودکان مجهول الهویه تقریبا 10.5 درصد رشد منفی داشتهایم.وی اظهار کرد: در حوزه سوءتغذیه کودکان نیز در کمیته امداد 99.9 درصد رشد منفی داریم. همچنین در خصوص نگهداری دانشآموزان در خوابگاه در کمیته امداد 24.5 درصد رشد منفی پیش بینی شده است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.