گفتگو با حجت الاسلام مهدی مهریزی نویسنده و پژوهشگر
تعداد بازدید : 0
راهكار رسیدن زنان
به وضعیت مطلوب
اشاره: در قسمت اول این گفتگو كه دیروز به چاپ رسید سه رویكرد مهم در مسئله زن از دوره مشروطه تاكنون مورد بررسی قرار گرفت، اینك در بخش پایانی راهكارهای حل چالش های مربوط به عرصه زنان، وضعیت مطالعات زنان ونیز مشكلات عینی گسترش دیدگاه مترقی دینی را دنبال كرده ایم كه از نظر شما می گذرد. گروه اندیشه
جناب آقای مهریزی قبول دارید كه علیرغم كارهای انجام شده و تحولات مثبتی كه پدید آمده هنوز هم در عرصه زنان با مشكلات و چالش های زیادی مواجهیم، به نظر شما راهكار اساسی برون رفت از این مسئله چیست؟ آیا می تواند بازنگری اساسی در منابع دینی چاره كار باشد؟
به نظر می رسد كه اگر ما به قرآن نزدیك شویم و یك سلسله اصول و قوانینی را برای برداشت از احادیث درنظر بگیریم، بتوانیم ادبیات و دیدگاههایمان را بازسازی كنیم و آنان را به صورت مترقی عرضه نمائیم یكی از آن اصول كه علامه طباطبایی هم آن را مطرح كرده، این است كه توجه به قرآن در حوزه مسائل زنان بیشتر شود زیرا نگاه قرآن نگاهی عالی، مترقی و قابل دفاع است. تنها چهار پنج آیه است كه نیاز به تامل دارد. بنابراین اگر ما ادبیات و دیدگاهمان را به ادبیات قرآنی نزدیك كنیم شاید بخش زیادی از این چالش ها حل شود.
قرآن در حوزه معرفتی نگاهی كاملاً مثبت به زن دارد و در حوزه مشاركت اجتماعی مشاركت زنان را در سطح عالی مطرح می كند، تمام واژه های سیاسی كه قرآن به كار گرفته مانند، هجرت، جهاد، بیعت، امر به معروف ونهی از منكر و... به طور خاص و به صراحت در مورد زن هم آمده است.
در حوزه خانواده قرآن جایگاه پدر و مادر را برابر می بیند بعضی از آیه های مورد تامل در این حوزه وجود دارد مانند »الرجال قوامون علی النساء « یا »فاضر بوهن
فی المضا جع« كه این آیه ها را هم می شود به گونه ای قابل دفاع و منطقی عرضه كرد.
نسبت به روایات هم چند نكته باید مور توجه قرار گیرد اول، گردآوری كامل روایات مربوط به زن، زیرا خیلی از مسائل هست كه مقید و مخصص آن در روایت دیگری آمده است و فهم جامع و درست آن مستلزم گردآوری همه روایات است دوم جمع آوری سیره عملی پیامبر (ص)، ائمه (ع) و حضرت فاطمه (س) و ضمیمه كردن آن به اقوال و گفتار این بزرگواران؛ بسیاری از مسائل مربوط به زن را مانند نوع حجاب، رفت وآمد، نحوه معاشرت و حضور سیاسی اجتماعی زن با سیره عملی قابل تبیین است. در سیره پیامبر كه در خیلی از كتابهای تاریخی نقل شده، آمده است كه آن حضرت با ام سلمه همسرش مشورت می كند و یك بحران را حل می كند نقل شده كه بعد از صلح حدیبیه عده ای از صحابه از قرارداد صلح ناراحت بودند و مفاد آن را به ضرر مسلمانان می دانستند. بدین جهت وقتی كه پیامبر (ص) دستور دادند ما همین جا تقصیر و ذبح می كنیم و به مدینه باز می گردیم، حاضر به اجرای این دستور نشدند، در اینجا پیامبر با حالتی گرفته به چادری كه ام سلمه درآنجا بود وارد شد، ام سلمه سئوال كرد چی شده پیامر فرمودند: دستور خدا را ابلاغ كردم اما كسی انجام نداد ام سلمه گفت: شما خودتان انجام دهید بقیه هم انجام می دهند پیامبر (این سخن را پسندید و ) تقصیر كرد و قربانی نمود به دنبال آن حضرت صحابه نیز چنین كردند، اگر اسم این مشورت نیست پس چیست؟
سوم: توجه به نقل به معنا در برخی از روایات، بخش هایی از روایات است كه با واژه های مختلف نقل شده مثلا كلمه »نواقص الایمان« در بعضی از نسخ نهج البلاغه »نواقص الدین« آمده است، دین در فرهنگ روایی بیشتر به تكالیف و ایمان به اعتقاد و حالت قلبی اطلاق شده است بنابراین خیلی فرق می كند كه بگوئیم »ان النساء نواقص الدین« با »ان النساء نواقص الایمان« در عبارت اول هیچ مشكلی پیش نمی آید چون نواقص الدین یعنی نواقص التكلیف و این به دلیل ایام عادات زنانه است كه تكلیف نماز و روزه بر آنها نیست.ولی اگر نواقص الایمان باشد با اشكال مواجه می شود چون ایمان نتیجه عمل است و امری است قلبی
چهارم: توجه به تاریخ صدور این روایات است و پنجم عنایت به جعل و تحریف و تاثیرپذیری مسلمانان از فرهنگ های غیراسلامی اعم از ایرانی، مسیحی، یهودی و عربی.پس اگر ما اصل را قرآن قرار دهیم و در برخورد با روایات به این پنج نكته توجه كنیم می توان زمینه بسیاری از چالش ها را از بین برد.از سوی دیگر استفاده از دستاوردهای علمی و تجربی جدید نیز می تواند بسیار راهگشا و موثر باشد.
آقای مهریزی باتوجه به اینكه جنابعالی در حوزه مسائل زنان مطالعات نسبتا گسترده ای داشته اید، اگر بخواهیم به اختصار نگرش كلی اسلام را نسبت به زن بیان كنیم چه چیزی می توان گفت به عبارت دیگر، اسلام مدینه فاضله زنان را چگونه تصویر می كند و زن را در چه جایگاهی نسبت به مرد می بیند و چه جایگاه اجتماعی برای او ترسیم می كند؟
اگر بخواهم در یك جمله اشاره كنم، می توانم بگویم كه خدا انسان را آفریده برای تداوم انسان، او را به دو صنف تقسیم كرد، بنابراین زن ومرد هر دو از هویت مستقل و كامل انسانی برخوردارند و در سه حوزه زندگی فردی، اجتماعی وخانوادگی زن جایگاه برابر با مرد دارد جز در موارد خاصی كه اقتضائات دو صنف شدن زن ومرد است و در بعضی از جایگاههای اجتماعی خود را نشان می دهد اما آنچه اصل اولیه است، اشتراك زن ومرد در انسانیت است.در عرصه زندگی فردی یعنی در علم آموزی وكسب كمالات معنوی این برابری كاملا پذیرفته شده است و در خانواده هم از حقوق و تكالیف نسبتا برابر برخوردارند و در عرصه اجتماع هم منعی نیست منتهی زن ومرد با زنانگی و مردانگی نباید در اجتماع ظاهر شوند به تعبیر عربها، عرصه انوثیت و ذكوریت مربوط به خانواده است و اسلام هم بر آن تاكید دارد لذا حضور اجتماعی زن امری كاملا منطقی و قابل دفاع است و آن نگرشی كه این حضور را باعث فساد می شمرد، قابل دفاع نیست. نهایت آن آداب و شرایطی كه دین گفته در حضور اجتماعی زن ومرد باید رعایت شود مرحوم علامه شمس الدین در كتابش »اهلیة المراة لتولی السلطه« از عالیترین كار اجتماعی زن یعنی حق حكومت هم دفاع می كند.
فقها هم گاهی بر اصل اشتراك زن و مرد تاكید كرده اند مرحوم بحرانی در كتاب حدائق چند جا تاكید می كند كه قاعده اشتراك اقتضا می كند هر چه در نصوص دینی آمده اولا و باالذات برای زن ومرد برابر است و اختصاص دادن به یكی از آن دو نیازمند دلیل است. از جنبه كلامی هم آیت ا...جوادی در كتاب زن در آیینه جلال و جمال بر اصل اشتراك تاكید می كند، گرچه ساختار زبان عربی، ساختار مذكری است و در موارد تغلیب كلمه به صورت مذكری به كار می رود اما این مبنای استنباط نیست.علیرغم وجود چنین دیدگاههای متقربانه ای به نظر می رسد جامعه ما همچنان در عرصه عینیت و ذهنیت عمومی با موانعی روبرو است.برای رسیدن به وضعیت مطلوب باید در چند حوزه تلاش هایی صورت گیرد یكی از آنها، فرهنگ عمومی است. دراین حوزه هنوز نگرش درست شكل نگرفته است متاسفانه ادبیات حاكم بر فرهنگ عمومی مرد سالارانه است مثلا قاضی دادگاه وقتی می خواهد بین زن و مرد صلح برقرار كند ، تعابیر وادبیات مردسالارانه به كار می برد، در خانواده وقتی كه پسری گریه می كند، می گویند: تو كه دختر نیستی كه زود گریه می كنی و یا می گویند »مرد كه این جورنیست« حتی ادبیات حقوقی ما نیز مردسالارانه است در قانون مدنی اگر نگاه كنید این عبارت را زیاد می بینید: مرد می تواند شرط كند، مرد می تواند و... پس اولا باید در حوزه فرهنگ عمومی بازنگری جدی صورت گیرد و نگاه رویكرد دوم فراگیر شود و در ذهنیت عمومی رسوخ كند. بسیاری از كسانی كه پس از انقلاب متصدی كاری شدند، از نظر گرایش كلی شان پیرو امامند و با رویكرد دوم همراه اما ذهنیت و نگاه معرفتی شان این گونه نیست ممكن است مدیری به لحاظ بخشنامه مجبور باشد این جور عمل كند اما چون خودش به این باور نرسیده در انتخاب همكاران، جور دیگری عمل می كند.حوزه دومی كه نیاز به كار دارد، بازنگری در قوانین است كه كاری جدی و زمانبر است و چون این با زنگری، نمود خارجی رویكرد دوم است تا در این حیطه فعالیت جدی صورت نگیرد تحولی در عرصه اجتماع مشاهده نخواهد شد.حوزه سوم حوزه ساختار مدیریت اجتماعی است، در این حوزه هم باید تحولی ایجاد شود تا این دیدگاه كه می گوئیم دیدگاه مترقی اسلامی است جا بیفتد.
لازم است این نكته را هم اضافه كنم كه تحول در این سه حوزه باید پا به پای هم و منسجم صورت گیرد تا جامعه در زمانی معقول به نتیجه لازم برسد.
بخشی از چالش های ما به نحوه واكنش و برخورد ما با قوانین بین المللی برمی گردد. به نظر می رسد ما در مواجهه با این قوانین وجریانها روز به روز منفعل تر عمل كرده ایم و چنانكه شایسته جریان انقلاب اسلامی است در مسئله زن پیش نرفته ایم به نظر شما چه راهكاری را باید دنبال كنیم؟
ما معمولا انرژی خود را بیشتر صرف محكوم كردن رقیب می كنیم شما اگر به بعضی از كتابهایی كه در این دوره نوشته شده مانند زن در نظام اسلام ، نگاه كنید می بینید كه دو سوم آن درنقد غرب است در حالی كه اگر ما خود را قوی مطرح كنیم خود به خود غرب نقد می شود، مشكل ما با نقد غرب حل نمی شود به نظر من ما باید انرژی خود را صرف تدوین دیدگاههایی كه فكر می كنیم اسلامی است بكنیم و باید اعتراف كنیم كه دراین كار ضعف داریم به همین جهت كتاب های شهید مطهری پس از سی سال هنوز نو به نظر می آید. این امر نشانه آن است كه بعد از آن كار جدیدتری عرضه نشده است، كتابهایی هم كه نوشته شده بخشی از آن شعار و بخشی هم تكرار كلیاتی است كه مشكلی را حل نمی كند و مثمرثمر نیست و آنكه مورد سئوال است بررسی نمی شود لذا باید گفت انرژی ما در حوزه مطالعات زنان هدر می رود.شما در صحبت های خود به ضرورت استفاده از تجربیات و یافته های علمی اشاره كردید سئوال این است كه در چه بحث هایی می توان از دانش بشری استفاده كرد.یك بخش آن در مسائل معرفتی است به عنوان مثال ما روایاتی داریم در باب تفاوت های زن و مرد، می توانیم با استفاده از دانش روانشناسی به نقد آنها بپردازیم و از علوم جدید در فهم آنها كمك بگیریم یا می توان از دانش جامعه شناسی در تنقیح میراث روایی و دیدگاههای گذشته استفاده كرد مانند اینكه در قدیم می گفتند زنها نمی توانند مدیریت كنند حال اگر دانش جدید این آموزه را نقض كند باید با این سخن به گونه ای دیگر مواجه شویم.
یكی از مشكلات مهم جامعه مربوط به روابط سالم زن ومرد و پاسخگویی معقول و منطقی به غریزه جنسی است چنانكه اخیرا طرحی نیز مطرح شد و واكنش هایی را در پی داشت نظر شما چیست؟
در نصوص دینی در مورد غریزه جنسی سه تا دیدگاه قابل بررسی است نظریه اول برابری غریزه جنسی، به این نحو كه در بحث زنای محصنه بین زن ومرد تفاوتی در حكم قائل نشده است ، این امرنشان می دهد كه نیاز زن و مرد در ارضای غریزه جنسی برابر است دیدگاه دوم از نظریه مشهور فقها در حق بضع (زناشویی) و حق قسم به دست می آید در این مسئله مشهور می گویند زن هر چهار ماه یك بار حق دارد و مرد هر وقت بخواهد زن باید تمكین كند، از این نظریه استفاده می شود كه میزان غریزه جنسی مرد خیلی زیادتر از زن است و نظریه سوم از برخی روایات استفاده می شود كه می گویند غریزه جنسی زن بیشتر از مردان و حیاء زن زیادتر از آنهاست اینكه كدامیك باید مبنا قرار گیرد نیازمند بررسی است هم بررسی فقهی و هم علمی تا این مبنا روشن شود نمی شود در مسائلی چون تعدد زوجات عقد موقت، و امثال آن طرح و برنامه اجتماعی و حقوقی كاملی ارائه كرد. به نظر من ازدواج چهار هدف عمده را دنبال می كند، ارضای غریزه ، بقاء نسل، سكونت و آرامش روانی ومعاونت در مسائل حیات اجتماعی، پس ارضای غریزه جنسی یكی از مسائل مهم ازدواج است بنابراین در طرح های مربوط به ازدواج اول باید اینها را تحلیل كرد و میزان غریزه جنسی زن ومرد را مشخص نمود آن گاه طرح و قانونی را مدون كرد. خلاصه اینكه در این زمینه نیاز به مطالعه جدی درمتون دینی و استفاده از دانش های بشری داریم...
گفتگو با دكتر سید علی قادری
تعداد بازدید : 0
اصلاحات و دموكراسی اروپایی و لیبرالیسم آمریكایی
اشاره : در بخش اول این گفتگو كه روز دوشنبه منتشر شد، مكانیزم های دخالت بیگانگان در كشور مطرح شد دراین قسمت به تفاوت های سیاسی و ساختاری اروپا و آمریكا و حمایت متفاوت آنها از جریان های داخلی اشاره شده است كه می خوانید.
تفاوت آمریكا و اروپا
اما تفاوت آمریكا و اروپا، واضح است. آمریكایی ها ازبعضی جهات شباهت هایی به ما دارند، اروپایی ها ندارند. اروپایی ها خیلی سنتی هستند، سنت شكنی در اروپا خیلی كارسختی است. هم در سیاست،هم در اجتماع و در مسایل تكنیكی، ... در مجموع اروپایی ها خیلی سنتی هستند، آمریكایی ها، از لحاظ آنكه ملتی را در درون خود بپذیرند، راحت ترند.
اصلاح پذیری آنها نیز در سطوح میانی تا آنجا كه به سیاست خارجی ارتباطی پیدا نمی كند، راحت است لذا این تفاوت ها هست، آنوقت مشاهده می كنیم وقتی آمریكایی ها وارد صحنه ایران شدند علاقه مندان به آمریكا در ایران بیشتراز علاقه مندان به انگلیس هستند. آدمهای سنتی ایرانی به انگلیسی ها علاقه مند شدند ولی توده مردم هم آرام، آرام در بعضی زمینه ها نظیر مصرف كالاهای آمریكایی و اتخاذ بعضی رفتارهای آمریكایی، به این سمت گرایش پیدا كردند، اینست كه حضرت امام (ره) این همه تلاش می كرد به آمریكا حمله كند و در حقیقت به سیاست خارجی آن حمله می كرد، شاید بواسطه درك درست این معنا بود كه واقعاً جایی كه باید بشكند، همین است، و بقیه در مقابل سیاست خارجی آن خیلی چیزی نیستند، در این نظمی كه در حال شكل گیری است.
آمریكایی ها خیلی هم با دین مخالفت نمی كنند، توضیح آن هم خیلی سخت است. بخاطر همین است كه حضرت امام (ره) اسلام آمریكایی را مطرح می كند، منظورش این نیست كه آمریكایی ها بیایند، مثل انگلیسی ها مذهب سازی كنند، آنها خیلی اهل این حرف ها نیستند، اما بلدند كه طوری رفتار كنند كه نوع نگاه مسلمان با حفظ اعتقادات خودش همسو باشد با فكری خاص كه آنها مایلند.
- برخی معتقدند، آمریكایی ها بسیار محتاطانه با اطلاعات برخورد می كنند و زیاد هم تمایل ندارند یك كشور دموكرات در منطقه خاورمیانه پا بگیرد، چرا كه این هم منافع متحدین آمریكا را به خطر می اندازد و ایران را بصورت یك گربه ملوس نشان می دهد و لولوسازی های اسرائیل و واشنگتن ازایران را خنثی می كند و برعكس اروپایی ها ازاصلاحات حمایت می كنند آیا این درست است؟
- من یك دركی ازاصلاحات آقای خاتمی دارم و معتقدم كه ایشان جوری نگاه می كند و برخی دیگر، جوری دیگر، آنچه كه من فكر می كنم آقای خاتمی ازاصلاحات منظور نظر دارند، چیزی است كه هم آمریكا و هم اروپا با آن موافقتی ندارند و نه تنها اروپا و آمریكا، بلكه كشوری مثل ژاپن نیز با آن چندان موافق نیست و دلشان می خواهد كه دست ازاین اصلاحات كشیده شود و اصلاحات برود به طرف اهداف دیگری. بنابراین با این نوع اصلاحات همه قدرت های خارجی مخالفند، مگر در جاهای بخصوصی كه اصلاحات درآنجاها با برخی مبانی اندیشه ای آنها ناسازگاری نشان نمی دهد.
آقای خاتمی دربرخی مباحث اندیشه ای، دموكراسی را به معنای دموكراسی تعریف شده قبول دارد، البته این بخش ها كم است، در كلیت آن آمریكا و اروپا به نظر من، عزم خود را جزم كرده است كه اصلاحات مورد نظر آقای خاتمی تحقق نیابد و حالا برای این كار هم می توانند راههای مختلفی درست كنند. می توانند گروههای مختلفی بسازند، گروهی مخالف اصلاحات، و گروهی كه اصلاحات را بیشتر از آنكه آقای خاتمی می خواهد، تعقیب كند! و در این وسط اصل اصلاحات است كه فراموش می شود!
اما، نوعی اصلاحات است كه دراذهان برخی از روشنفكران وجود دارد، كه در این تعبیر اروپایی ها از گروهی حمایت می كنند و آمریكایی ها از گروهی دیگر.
مثلاً اروپایی ها خیلی به دموكراسی علاقه مند نیستند، ممكن است خیلی ها با این گفته هم عقیده نباشند، كشورهای اسكاندیناوی تجربه دموكراسی بسیار عجیب و غریبی دارند، این كشورها (نروژ، فنلاند، سوئد ... در اروپا استثناء هستند، بقیه اروپا از جهتی با دموكراسی ناسازگاری جدی دارد به این معنا كه دموكراسی را »مال خودش« می داند! و اجازه نمی دهد كه دموكراسی به معنای دموكراسی در كشورهای دیگر، همگانی بشود. نه فقط به دلیل منافع، بلكه به دلیل مسائل نژادی، خون و رنگ، این مسائل كاملاً برای اروپا مطرح است. اروپا توان تحمل دموكراسی هند را ندارد، هند به نوعی دارای یك دموكراسی پیشرفته است و توانسته با این روش یك میلیارد جمعیت را اداره كند، كه اداره یك ملت هزار قوم، هزار فامیل و هزار مذهب با دموكراسی بسیار سخت است و در حقیقت به معجزه شبیه است.
غرب با این دموكراسی (هند) خیلی سازگاری ندارد، و با آن گرفتاری دارد با مسئله دموكراسی بصورت »نهادی« برخورد نمی كند، بلكه »موردی« و »منافعی« با آن برخورد می كند.
فرانسه، خودش را دراین زمینه بیشتراز»انگلیسی« ها نشان داده است، انگلیسی ها هم با آوردن »رضاخان« در ایران نشان دادند كه اهل این حرفها نیستند، بنابراین اگر »اصلاحات« به طرف »دموكراسی« برود، غرب، بویژه اروپا، كمتر قادر به تحمل آن است و این عدم تحمل فقط به دلیل منافع مادی و اقتصادی نیست بلكه به دلیل روانی هم هست درخیلی ازنقاط دنیا، اروپایی ها این خاصیت خود را نشان داده اند، آلمان ها كه معنای »دموكراسی« را خیلی نمی فهمند، اساساً آلمانی ها ذاتاً مرد عمل و تكنیك هستند. بنابراین اروپایی ها خیلی با دموكراسی بویژه با دموكراسی كه به جای دیگر صادر شود سازگاری ندارند. مثالی برای این نوع تفكر اروپایی ها شاید ذهن ما را روشن كند، برای مثال ممكن است خیلی از ما تحمل و طاقت آن را نداشته باشیم كه یك كشور اسلامی تر از ما تشكیل شود! البته در نزد رهبرانی چون حضرت امام (ره) این علاقه وجود داشت ولی گویا ما خیلی علاقه نداریم!
دموكراسی هم گویا دراروپا، مفهومی شبیه دین یا اعتقادی شده است و لذا چندان به نظر نمی رسد كه اروپایی ها راضی باشند آن را به دیگری هم بدهند تا »آقا« بشود (این از نظر روانی اینطور است) آمریكایی ها »دموكراسی« را دور زده اند، آنها چیزی به نام دموكراسی ندارند، (این بحث درازی دارد) و به لیبرالیسم رسیده اند و یك مفهومی از لیبرالیسم دارند كه آن مفهوم را اگر اصلاح كنند (چرا كه بخشهایی از آن كاملاً كج و معوج است) با مفهوم آزادی در اسلام همسو می شود.و این نقطه امیدی است برای این مطلب كه آمریكایی ها خیلی زودتر و سریعتر به اسلام گرایش پیدا كنند، نه اینكه حالا حتماً مسلمان بشوند، بلكه در روند نگاه به اسلام، نگاه به طبیعت عینی تر بیندیشند، آمریكایی ها اهل اسرافند، خیلی تولید می كنند و اسراف می كنند و این با نگاه اسلامی به اقتصاد 180 درجه تفاوت دارد.اسلام می گوید، تولید كنید و انفاق نمائید، این، اخلاق را رشد می دهد آمریكایی ها می گویند، تولید كنید و اسراف كنید، این باعث تخریب اخلاق می شود، بنابراین این نگاه دراروپا نیست، اروپایی ها معتقد به صرفه جویی هستند، این واژه صرفه جویی كه در كشور ما شكل گرفته است، الان هم پیاپی گفته می شود، و بسیار بی معنا هم هست، مثلاً در مصرف برق و آب صرفه جویی كنید، صرفه جویی را به معنای كم مصرف كردن، گرفته اند، نه به معنای خوب و درست مصرف كردن.این تعبیر ازاروپا آمده است، این حرفها آنهائی كه ازاروپا برگشته اند، بیشتر می گویند، و آنهائیكه ازآمریكا آمده اند، كمتر می گویند (در مورد نگاه به طبیعت و نگاه به آزادی، اسلام به تعبیر من و یا به تعبیر شهید مطهری) از دیدگاه اسلام، آزادی اساساً توسعه یابنده است، یعنی آزادی را باید كسب كرد و بر طبیعت و بر اجتماع فائق آمد. آزادی حد ندارد، حتی در انتخاب دین، در انتخاب مسائل اساسی مثل جهنم و بهشت چه برسد به مسائل كوچك مثل سیاست!
اینكه آمریكایی ها اینطوری به لیبرالیسم نگاه می كنند، خیلی دموكراسی در آن نیست، در نظام آمریكایی، دموكراسی قوی نیست. انتخابات عجیب و غریب دارند،كه شركت های چند ملیتی، سازمانها و احزاب هستند كه در آن تصمیم می گیرند نه آحاد مردم. اما لیبرالیسم وجود دارد، آزادی به معنای آزادی وجود دارد، یكی از تبعات آزادی هم یك جنبه اش در بی بندوباری جلوه می كند كه بی بند وباری در آمریكا به میزان آزادی كه دارد، دیده می شود، یك آمریكایی می تواند هر جور كه دلش بخواهد حرف بزند، بنویسد، یك جور دیگر بیندیشد، در آمریكا، اگر استادی در سر كلاس دانشگاه، مسائل دیگری را درس بدهد كه در طرح درسش گنجانده نشده باشد، مورد توبیخ قرار نمی گیرد. اما دراروپا، جلسه تشكیل می دهند و این استاد را محاكمه می كنند كه چرا مطالبی را درس داده كه در طرح درس نبوده است ، اینها تفاوت های ساختاری میان اروپا و آمریكاست.
آمریكایی ها، علاقه مند به نگهداری اسرائیل نیستند، الان وقتی ازآمریكا صحبت می كنیم بصورت یكپارچه سخن می گوئیم، اما اگر داخل سیاست آن بشویم، به نظر من خسته ترین ملت از دست اسرائیل، آمریكایی ها هستند، هیچ ملتی در غرب از دست اسرائیل بیشتر از آمریكا متنفر و بیشتراز همه خسته نیست، صهیونیستها در آمریكا، نفوذ دارند، هم شركت دارند، كارهای تبلیغاتی می كنند، مطبوعات را هدایت می كنند، گاهی پول ها را جابه جا می كنند هم نرخ ارز را پایین و بالا می كنند، اینها، افكار عمومی را نسبت به آنها منزجر می كند، این تنفر ازنظر ذهنی است. ولی سیاست خارجی آمریكا یك گرفتاری بزرگ دارد و آن این است كه در دسترس مردم قرار ندارد و تحت تأثیر افكارعمومی خیلی قرار نمی گیرد، برای همین هم تحت تأثیر قدرت صهیونیستها طرح های عجیب می دهد مثلاً طرح ترور سران كشورهایی كه با آمریكا هم سو نیستند وقتی برای مجلس سنا فرستاده می شود برای روشنفكران و مردم آمریكا گران تمام می شود برای استاد دانشگاه این كشور خجالت آور است اما چون دسترسی افكار عمومی به سیاست خارجی كم است لذا این سیاست، تا حدودی سنتی عمل می كند و متناسب با رشد مسائل اجتماعی، فلسفی و فكری توسعه پیدا نمی كند، یك نوع عقب ماندگی دارد.
- تابع قدرت!
- نه تابع قدرت هم نیست، یك »میل سازمانی« است. بحثی بنام میل سازمانی وجود دارد یعنی در سیاست خارجی آمریكا یك »مشت میل سازمانی« دارد عمل می كند بدون آنكه متناسب با اهداف، آرمانها و منافع و مطامع آمریكایی باشد. كه این بحث جدایی می طلبد، عقب ماندگی سیاست خارجی آمریكا، دنیا را تهدید می كند، تهدید به عقب گرد، تحجر می كند، نه فقط تهدید به جنگ می كند، جنگ یك تهدید كوچك این روند است. حمله به عراق، یوگسلاوی، اینها كارهای میل سازمانی است، مردم نمی پسندند اما هر میل سازمانی، توجیه هم دارد. مثل اینكه اگر این كار انجام شود، می توانیم اسلحه بفروشیم، عرب ها را می توانیم بترسانیم، می توانیم بگوئیم هستیم! و حال آنكه این موارد مال گذشته است دیگر، ملاك »آقایی« در دنیا نیست.اما در اروپا، اینطور نیست، در آنجا، میان سیاست خارجی و سیاست داخلی نوعی امتزاج برقرار است