غلامرضا شکوهی
ذکر پابوس شما از لب باران میریخت
ابر هم زیر قدمهای شما جان میریخت
هر چه درد است به امید دوا آمده بود
از کفِ دست دعای همه درمان میریخت
عطر در عطر در ایوان حرم میپیچید
بر سر دوش همه زُلف پریشان میریخت
نور در آینههای حَرَمت گُل میکاشت
از نگاه درودیوار گُلستان میریخت
روی انگشت همه شوق دعا پَر میزد
از ضریح دِلتان آیه احسان میریخت
چشم در قاب مفاتیح، تو را خط میبُرد
روی اسلیمی لب، نام تو توفان میریخت
بَس که در کوچه دیدار غریب آمده بود
در شبستان حرم شام غریبان میریخت
روز بر قامت خورشید فلک، شب در ماه
نور از چشمه خورشید خراسان میریخت
***
سیدرضا مؤید
ای دلسوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
در هوای محن آلوده غربت، آید
عطر گلهای بهشتی ز فضای حرمت
شمعدانها همه در سوزوگداز از داغت
تیره از آهِ مَلَک، آینههای حرمت
میشود خاطره غربت زهرا ترسیم
خلق را در نظر از حال و هوای حرمت
برسد بوی خدایی، بوزد عطر بهشت
هر طرف باز شود پنجرههای حرمت
یادِ روزی که شهادت به رخت در واکرد
شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت
مهدیات زائر و ایکاش که میدانستم
که گذارد قدم آن ماه، کجای حرمت
یادِ آن روز که شد روضه تو کربوبلا
شاهد کربوبلایت، شهدای حرمت
دولت آل علی تا به ابد پایندهست
این بُوَد در همه اَدوار صدای حرمت
پایه هستی دشمن ز پی افتاد این جا
ای برافراشته تا عرش بنای حرمت
هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا
باز هرروز شد افزوده صفای حرمت
یا رضا از سر این مُلک نگردد کوتاه
سایه مرحمتآمیزِ لوای حرمت
هدیه کردهست «مؤید» به غزالان حرم
غزلی را که سرودهست برای حرمت
***
محمود حبیبی کسبی
شاه پناهم بده، خسته راه آمدم
آه نگاهم مکن، غرق گناه آمدم
گر بپذیری رضا، ور نپذیری قضا
زائر ناخواندهام، خواهنخواه آمدم
راه خراسان چنین، ماه خراسان چنان
شاه خراسان ببین، بهر پناه آمدم
شاه خراسانیم، رستم دستانیم
دست مرا رد مکن، بر درِ شاه آمدم
آن دم زندانیم، بازدم جان شده
از قفس سینهها، همچون آه آمدم
پیرهن یوسفم! یا کفن یوسفم؟
بوی تن یوسفم، کز دل چاه آمدم
بسته بست توأم، لولی مست توأم
ضربه شصت توأم، بر دف ماه آمدم
مشهدِ مشهودِ من، حضرتِ محمودِ من
طالعِ مسعودِ من، نامه سیاه آمدم
شافی دارالشفا، پنجره فولاد کو؟
در طلب شاخهای، مهرگیاه آمدم
باد موافق وزید، از طرف صحن قدس
نام مرا خواند و رفت، چون پرِ کاه آمدم