دكتر محمد محسن حمیدی عضو هیئت علمی دانشكده علوم سیاسی- دانشگاه آزاد اسلامی مشهد
1-طرح مسئله:
هرچند بینش های علمی و سیاسی- اجتماعی پس از نوزایی علمی و جنبش اصلاح مذهبی (رفرمیسم) سبب شده است تا مغرب زمین بر مادیت و عینیت زندگی آدمی تاكید فزاینده ای بگذارد، ولی مشی فرهنگی و سیاسی-اجتماعی غرب و بحرانی كه در جوامع نوین(مدرن) خودنمایی می كند، نشان از آن دارد كه زندگی فردی و جمعی آدمیان افزون بر پایه های مادی به ستونهای معنوی دینی نیازمند است. پریشانی و سرگشتگی آدمی در فرایند گذار از سنت به نوگرایی، خود را در غرب و شرق كمابیش نشان داده است. دوركهایم ، كه در زمره سلسله جنبانان جامعه شناسی جدید به شمار می رود، خودكشی را حاصل گسستن آدمی در روزگار جدید از پیوندهای سنتی و برقرار نشدن پیوندهای تازه می دانست.
ما نیز به رغم نكوهشی كه در حق غرب روا می داریم كه زندگی را به مادیت فرو كاسته است، البته خود نه حق حوزه مادی و نه دین حوزه معنوی زندگی را ادا نمی كنیم و همچون برخی امور دیگر، حاصل كار ما »شیر بی یال و دم و اشكم« می شود كه چندان جای تفاخر ندارد.
یك زندگی دلپذیر، به هیچ كدام از ماده و معنا نمی تواند بی اعتنا باشد اگر آدمی حق امور مادی و نیازهای معنوی را ادا نكرده، دیده است كه زندگی »چون كشتی بی لنگر، كج
می شد و مج می شد« متاسفانه بشر، امروز از برقراری توازن در زندگی خویش غفلت می ورزد و یا آنكه آن را دشوارتر از نسلهای گذشته می یابد. صاحب این قلم به همان اندازه كه ایستایی و دشمنی ورزیدن با پویایی حوزه های گوناگون زندگی را ناخوش می دارد، به همان اندازه این امر را نیز نامیمون می یابد كه نوگرایی را در بریدن از همه سنت ها و یادگارهای گذشه جستجو كنیم. سنتها، هرچند به بازپیرایی و روزآمد شدن نیازمندند، ولی رشته های پیوندی هستند كه انسان را از گم كردن راه به دور می دارند.
2- هویت ایرانی:
هویت را به یك تعبیر، می توان معنایی دانست كه زندگی را از پوچی ، بی حاصلی، به باروری و احساس زنده بودن می رساند. هویت و فرهنگ، كمابیش معنایی یكسان دارند، و فرهنگ برآیندی است از:باورها، اندیشه ها، احساس ها، سنتها، یادگارها و یادمانها، همانگونه كه نمی توان در میانه »اكنون« و »گذشته« زندگی آدمی جدایی افكند، هویت (كنونی) یك فرد یا ملت را نیز نمی توان بی در نظر داشت گذشته آن فرد یا ملت تعریف نمود. از این رو، هویت ایرانی، زلال آبی است كه از ته مادر چاه، از آن گذشته های دور سرچشمه می گیرد، و در مصب این كاریز، در امروز زندگی آدمی به سطح می آید و خود را نشان می دهد. هویت ایرانی در هر عصر، برآیند همكنشی باورها، اندیشه ها، احساس ها، سنتها، یادگارها و یادمانهای گذشته با اندیشه ها، احساس ها و جریانهای عمده روزگار خود بوده است. نیم نگاهی به تاریخ كفایت می كند تا دریابیم كه ایرانی، با تمدنهای برجسته روزگار خود همچون تمدن هندی، یونانی، اسلامی، غربی و...در تعامل بوده است. هویت ایرانی با تاریخ، پیوندی استوار دارد، من تاریخ را برآیند كناكنش میان جغرافیا، دین، فرهنگ، حكومت و مانند آن می دانم. اگر تاریخ ایران را، آنگونه كه معمول است، به دو دوره باستان و اسلامی دسته بندی كنیم ، آنگاه سرچشمه های هویت ایرانی را می بایست در فرهنگ ایران باستان و فرهنگ اسلامی جستجو كنیم. این دو سرچشمه، جدا و به موازات یكدیگر در حركت نبوده اند، بلكه در مسیر خویش بسا كه در هم درآمیخته اند و آبی با طعمی تازه ساخته اند. از این رو، هویت یك ایرانی (مسلمان) با هویت به عنوان مثال یك مصری (مسلمان) متفاوت است. این البته به معنای نفی اشتراكها نیست. اینگونه است كه یادگارها و یادمان های تاریخ باستان تاریخ اسلامی ایران، هر دو در هویت ایرانی امروزین ما در خور اهمیتند.
3- یادمان ها و هویت ایرانی:
اگر هویت ایرانی مهم است، نمادها و شاخصهای آن نیز در خور احترام و اهمیتند. ملتها، در عرف متداول كنونی جهان نیز، احترام و توهین به نمادهای ملی خود را احترام و توهین به خویشتن خویش تلقی می كند. این كه در تشریفات سیاسی و مراسم رسمی به پرچم، سرود ملی، شهید گمنام ومانند آن در سراسر جهان، ادای احترام می شود، از همین جا سرچشمه می گیرد. هویت، ملیت و دینداری، مفاهیمی هر چند واقعی ولی انتزاعی اند، این شاخصها یعنی همین نمادها، یادگارها و یادمان ها هستند كه آنها را در دیدگان آدمیان واقعی تر و گاه دلپذیرتر می سازند. یادمان ها، نشانه های هویت گذشته ما و رشته هایی هستند كه ما را با گذشته خویش پیوند می دهند، پلهایی هستند كه میان اكنون و گذشته هویتی ایرانی،
امكان شد-آمدی را فراهم می سازند، آدمی را به یاد معنا و جهت زندگی می اندازند، چراغهایی هستند كه در گرگ و میش بحرانها و سردرگمی ها راه زندگی را نشان می دهند، روزگاران نیكنامی، تلاش، مبارزه برای پیروزی آدمیت، آزادی، عدالت و خوشبختی را به یاد می آورند، یادمان ها، یادآور زیبایی دوستی، نكته سنجی و قله های افتخار یك ملتند.
4- نوروز:
این كه ایرانی، از دیرباز آغاز بهار را جشن می گرفته و گرامی می داشته است، نشان از آن دارد كه ایرانی، آفرینندگی، شكفتگی، رویش و پویایی را به دیده تكریم می نگریسته است. نوروز، به یاد آدمی می آورد كه در تكرارملالت بار زندگی و روزمرگی، خوبست چند روزی به خود آید و با آهنگ نو شوندگی طبیعت و باغ و راغ، فصلی نو از دفتر زندگی را تا آنجا كه ممكن است از نو رقم زند. اسطوره هایی كه در پیرامون نوروز به ما به یادگار رسیده است، نشان از انگیزه ها، شادی ها، رنجها و آرزوهای ایرانی دارد. داستان »میر نوروزی« و این كه ایرانی در روزهای آغاز سال نو، كسی را برمی گزیده و امر حكومت را برای مدتی كوتاه به وی می سپرده است. و این كه میر نوروزی زندانیان و افراد دربند را آزاد می كرده است، نشان از آن دارد كه هرچند به گفته حافظ »بیش از پنج روزی نیست حكم میرنوروزی« ولی ایرانی دغدغه آزادی، رهایی، سازگاری، همزیستی، صلح، انساندوستی و مانند آن را هیچ گاه از خاطر نبرده است. آفرینش، رهایی، آزادی و مانند آن ارزشهایی عام، جهانشمول و انسانی اند و ایرانی هرچند نوروز را به عنوان یك آیین ملی گرامی می دارد، ولی از راه همین دلالتهاست كه یادمان ها و اسطوره های قومی وی، او را با ملتهای دیگر پیوند می دهد. و شگفتا كه برخی دلالتهای نوروز همچون آفرینندگی و رویش با بنیادی ترین مفاهیم اسلامی همچون معاد نیز در پیوند قرار می گیرد.
5.عاشورا:
این كه با گذشت بیش از هزار و سیصد سال از صحنه تاریخی كربلا، یاد و نام آن در خاطره ایرانی پابرجاست، نشان دهنده آنست كه عاشورا، یادمان بزرگی در هویت ایرانی است. عاشورا، یادآور ایستادگی پاكترین بندگان خدا در محیطی كه رو به تباهی است، نشانه تلاش برای نگه داشتن دین در راهی كه خداوند خواسته است و به دور داشتن آن از درآمیختن با هوی و هوسها و بدل شدن به ابزار فرادستان، به یادآورنده آدمی كه در زندگی ارزشهایی هست كه حتی به بهای ایستادن و جان باختن می بایست آنها را پاس داشت و صحنه ای است كه از این دوردستها هم كه به آن می نگری، آن را جلوگاه بهترین ارزشهای انسانی همچون فداكاری، آزادگی، انسان دوستی وصداقت می یابی.
6. نوروز وعاشورا:
نوروز وعاشورا، از چند راه به یكدیگر می رسند: یكی در نسبتی كه با بنیادی ترین ارزشهای بشری دارند. دغدغه آزادی، پویایی، انساندوستی، خلوص، نوشوندگی، پیراستن و مانند آن در زمره این ارزشهای بشری و در نوروز و عاشورا، هر دو، جلوه گرند. اگر نوروز، زندگی را گرامی می دارد، عاشورا به خاطر می آورد كه چنانچه پاك زیستن امكانپذیر نبود، مردانه جان باختن حسن ختامی است بر زندگی. اگر نوروز كه جلوه گر زنده شدن طبیعت پس از خواب مرگی زمستانی است، نماد رستاخیز آدمیان در سرای دیگرست، عاشورا هشدار می دهد كه در هیاهوی غفلت ها و هوسها، رستاخیز و زندگی جاودانی را از یاد نبریم. بارزترین تقابلی كه شاید میان نوروز و عاشورا افكنده شود، اینست كه گفته شود: نوروز موسم شادی وعاشورا هنگامه اندوه است. ولی زندگی، اگر به راستی زندگی باشد و برپایه پاسداشت ارزشهای انسانی استوار، آمیزه ایست از شادی و اندوه، هر دو. همچنانكه زندگی یكسر شادی، اگر هم دست یافتنی باشد، انسانی نیست، چرا كه همواره درجامعه بشری واقعیتهایی وجود داشته و دارد كه ا نسان راستین نمی تواند از دیدن آنها اندوهگین نشود. به همان گونه زندگی سراسر اندوه هم، زندگی مطلوب انسانی نیست. پس بهتر كه پاكترین شادی ها و اندوهها آدمی را به خنده وگریه اندازد. از این چشم انداز هم نوروز و عاشورا هر كدام نمایانگر وجهی از یك زندگی ستوده خواهند بود.
این كه نوروز و عاشورا (محرم) در روزهایی یكسان فرا رسند البته كار را بر ادا كردن حق هر دو دشوار می سازد، اما مگر تنها همین یك نكته است كه در زندگی ممكن است آدمی را بادشواری روبرو سازد. این موضوع بر این می ماند كه در مثل كسی در چند روز، هم با مرگ عزیزترین بستگان خود روبرو شود و هم چاره ای نداشته باشد كه یكی دیگر از عزیزان خود را به خانه بخت بفرستد. این هر دو، برای وی در خور اهمیتند. و شان هیچ یك نمی بایست خدشه دار شود. شاید طبیعی ترین راه آن باشد كه یاد هر دو گرامی داشته شود. از یاد نبریم كه آسیب رساندن به شان و جایگاه نوروز یا عاشورا به بهانه هواداری افراطی از یكی از آن دو، در حكم ویران ساختن یكی از ستونهای هویت ایرانی خواهد بود. ایرانی در گذشته (همچون روزگار صفوی) هوشمندی خود را در پاسداشت نوروز وعاشورا در كنار هم نشان داده است،
خرد و پیروی از سنتهای گذشتگان حكم می كند كه اكنون نیز هر دو را گرامی بدارد.
حجت الاسلام والمسلمین سید عباس قائم مقامی استاد دانشگاه
تعداد بازدید : 0
تفكیك ساختاری و مشروعیتی میان نهادهای انتخابی و انتصابی خطایی بزرگ است
جمهوریت و اسلامیت گذشته از تعامل كاركردی كه با هم دارند هر دو از یك منشاء مشروعیت برخوردارند و آن مشروعیت مردمی است.
حجت الاسلام والمسلمین سید عباس حسینی قائم مقامی مدرس حوزه و دانشگاه در گفت و گو با ایسنا افزود: من معتقدم احكام و آموزه های اسلامی ماهیتی قدسی دارند و بسان سایر حقایق در حقانیت خود هرگز نیازمند آرا و انزار افراد بشر نیستند یعنی اگر همه مردم راٌی بر تعطیل اسلام بدهند ذره ای از حقانیت و اصالت آن كاسته نخواهد شد.
وی تاٌكید كرد: دین واجد حقانیت است حتی اگر اكثریت مخالف آن باشند، اما باید هوشیار بود و میان مشروعیت و حقانیت خلط نكرد، حقانیت در حوزه باور و اندیشه بوده و ماهیتی سابژكتیو دارد اما مشروعیت در عرف سیاسی ماهیتی ابژكتیو داشته و ناظر به عینیت است. وقتی می گوئیم اسلام و احكام دینی مشروعیت الهی دارد منظور از این مشروعیت همان حقانیت است یعنی مردم چه بخواهند، چه نخواهند این حقانیت وجود دارد ولی اگر این حقانیت بخواهد الزام حكومتی و اجتماعی پیدا كند، هیچ راهی ندارد جز آنكه از مشروعیت مردمی و مدنی برخوردار شود.
وی معتقد است، تفكیك ساختاری و مشروعیتی میان نهادهای انتخابی و انتصابی نظام یك خطای بزرگ است. در جمهوری اسلامی همه نهادها از رهبری گرفته تا قوای سه گانه به شیوه ای مردم سالار و متكی بر آرای مردم شكل می گیرند، هر چند انتخاب آنها به طور غیرمستقیم انجام پذیرد، این شیوه ای معمول در تمام نظام های مردم سالار است. مثلاً در آمریكا ریاست جمهوری كه محور اصلی قدرت است به طور غیر مستقیم انتخاب می شود و جالب اینكه بسیاری از مردم آمریكا از این شیوه انتخاب مطلع نیستند.
وی تاٌكید كرد: در یك نظام مردم سالار آنچه اهمیت دارد استناد به آرای مردم است كه تمام نهادهای جمهوری اسلامی، چه آنها كه اصطلاحاً انتصابی نامیده می شوند و چه آنها كه انتخابی نامیده می شوند از همان آغاز با راٌی مردم شكل گرفته اند و در یك نظام مردم سالار میان انتخاب مستقیم و غیر مستقیم هیچ تفاوت مشروعیتی وجود ندارد، آنان كه با راٌی مستقیم مردم برگزیده می شوند حق ندارند خود را برتر از دیگران كه با واسطه انتخاب می شوند، بدانند و همچنین آنان كه به راٌی مستقیم مردم نیاز ندارند نباید خود را فراتر از نقد، نظارت و پاسخگویی به مردم بدانند.
وی خاطر نشان كرد: همه نهادها متكی به راٌی مردم هستند و باید به مردم پاسخگو باشند.
قائم مقامی گفت: اگر منظور از حاكمیت دو گانه چند گانه بودن مبادی مشروعیت نظام باشد امر پر خطر و مسئله سازی خواهد بود. اگر مشروعیت نهادهای قدرت از دو منبع مختلف تغذیه و تاٌمین گردد با اشكالات زیادی مواجه خواهیم شد.
وی با طرح این پرسش كه آیا نظام جمهوری اسلامی متشكل از دو ركن جمهوریت و اسلامیت دارای چنین تناقضی است، و جمهوریت و اسلامیت مستلزم حاكمیت دو گانه است، افزود: پاسخ این پرسش به صراحت منفی است. به اعتقاد بنده هر كس به هر انگیزه چنین ادعایی كند، دست كم از مبانی نظری معمار بزرگ جمهوری اسلامی (حضرت امام خمینی (ره) هیچ گونه اطلاعی ندارد و یا اگر اطلاع دارد به آن اعتقادی ندارد.
قائم مقامی در پاسخ به این پرسش كه اگر افراطیون نظریه تفكیك جمهوریت و اسلامیت از نظر خود دست برندارند چه ضرری را متوجه نظام خواهد شد؟ گفت: اگر كسانی به نحوی به حاكمیت دو گانه دامن بزنند طبیعتاً در راستای همان نظر بیگانگانی قدم برداشته اند كه در آرزوی فروپاشی و براندازی نظام جمهوری اسلامی هستند و به نظر می رسد در این میان تمام كسانی كه به انقلاب اسلامی و آرمان های آن وفادار هستند، باید با پاسداری از دو ركن اسلامیت و جمهوریت نظام از استحاله ماهیتی نظام اسلامی جلوگیری كنند و در مقابل این دو جریان افراطی مقاومت نشان بدهند كه طبعاً نتیجه آن حفظ اصالتهای نظام خواهد بود.
وی گفت: خطری كه به طور مشخص نظام و انقلاب را تهدید می كند، خطر استحاله و قلب هویتی است كه توسط دو جریانی صورت می گیرد كه به ظاهر با یكدیگر در تقابل هستند و این دو جریان فعال در جامعه یكی شریعتمدارانه و دین خواهانه جمهوریت نظام را نفی می كند و خواسته و ناخواسته دیكتاتوری و استبداد را تئوریزه و ترویج می كند. غافل از اینكه اسلام ناب محمدی (ص) كه امام خمینی (ره) معلم و منادی آن بود هرگز در قالب و شرایط استبدادی و آزادی ستیزانه امكان ظهور و بروز پیدا نخواهد كرد و آنچه كه در فضای استبداد و تحمیل ظهور پیدا می كند قطعاً اسلام نیست.
وی افزود: جریان دیگر متاٌسفانه روشنفكر مابانه اسلامیت نظام را نفی می كند و یا زیركانه وجه بعد اسلامی نظام را به سطحی تقلیل می دهد كه بود و نبودش فرق نمی كند و در نهایت آنچه جایگزین جمهوری اسلامی مطرح می كنند، جمهوری مسلمانان است این نوع جمهوری قطعاً با سكولاریزم و نظام لائیك سازگاری دارد. به هر حال خط میانی و اصیل همین است كه ما ضمن تعهد و پایبندی به آموزه های دینی و اصالت اسلامی انقلاب به ماهیت مردم سالار آن پایبند باشیم و تفكیك های ساختگی را ایجاد نكنیم و همانطور كه مقام معظم رهبری بارها فرموده اند، جمهوری اسلامی ماهیتاً چیزی جز مردم سالاری دینی نیست و تمام نهادهای نظام برآمده از راٌی، خواست و اراده مردم است و هیچ چیز جز اراده مردم در جمهوری اسلامی حاكم نیست.
قائم مقامی در توجیه دیگری از حاكمیت دوگانه، گفت: اگر منظور از حاكمیت دو گانه تاٌثیر پذیری نهادهای اصلی و تصمیم گیر حكومت از انگیزه ها و اراده های متفاوت و چند گانه باشند، در این صورت تردیدی وجود ندارد كه نظام سیاسی با بحران كاركردی و پدیده براندازی از درون دست به گریبان خواهد شد، زیرا براندازی و تغییر رژیم سیاسی چیزی جز تغییر در ساخت قدرت و جایگزینی اراده سیاسی متفاوت نیست، حال اگر حاكمیت بر اراده دو گانه یا چند گانه مبتنی باشد، هر كدام از این اراده ها منشاء بروز كاركردها و تصمیم های متفاوتی می شوند كه با یكدیگر در تعارض هستند و این همان خطر شكاف در حاكمیت است.
وی افزود: اساساً حاكمیت و قدرت در عین اجزا و نهادهای متعددی كه دارد، هرگز ساختار آن نمی تواند متعدد و چند گانه باشد، بلكه مبنای حاكمیت ضرورتاً یك اراده سیاسی است كه در تمام اجزای آن جریان دارد.
وی خاطر نشان كرد: كسانی كه در حاكمیت حضور دارند می توانند و باید نسبت به اجزای حاكمیت نقد درونی داشته باشند و اساساً یكی از شرایط سالم ماندن نظام وجود اپوزیسیون درون نظام است اما هرگز و تحت هیچ شرایطی نمی توان به این تناقض تن داد كه صاحبان قدرت و كسانی كه در حاكمیت حضور دارد نقش اپوزیسیون خارج از نظام را بازی كرده و رفتاری مشابه آنان داشته باشند. این همان براندازی از درون است كه دموكرات ترین نظام های سیاسی نیز آن را برنمی تابند.