افسانه ای که دستاویز ایران هراسی می شود
تعداد بازدید : 205
ماراتن؛ دروغ تاریخی بزرگ
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
هنگامی که «پیر دوکوبرتن»، بارون ثروتمند فرانسوی، در سال 1896م (1275خورشیدی)، بازی های المپیک را با شعار «سریع تر، بالاتر، قوی تر» احیا کرد و مدعی شد در پی بین المللی کردن ورزش است، کمتر کسی متوجه این مسئله شد که آنچه مد نظر «دوکوبرتن» بود، زنده کردن دوباره نام تمدن یونانی، به عنوان پدر معنوی تمدن غرب است. در سایه این دیدگاه بود که افسانه های یونانی، رنگ واقعیت تاریخی به خود گرفت و لاف های گزاف مورخانی چون «هرودوت»، واقعی انگاشته شد. به این ترتیب، غربی ها کوشیدند تمدن مشرق زمین و به ویژه، تمدن ایرانی را، از فراز برج خودساخته داستان ها و افسانه ها منکوب کنند. داستان از پی داستان و افسانه از پی افسانه، از متون کهن یونانی بیرون کشیده و بسان امری غیر قابل تشکیک، پذیرفته شد؛ داستان هایی که «ماراتُن» یکی از آنها بود.
هرودوت و افسانه ماراتن
ماراتن، دشتی کوچک، در کرانه های شرقی سواحل یونان است؛ منطقه ای در شمال آتن که امروزه خلیج کوچک آن، با همان نام قدیمی ماراتن شناخته می شود. «هرودوت»، مورخ یونانی، در کتاب «تاریخ» خود، به نبردی میان ایرانیان و یونانیان اشاره می کند که در این دشت کوچک روی داده است؛ نبردی که در آن، یونانیان توانستند با تعدادی بسیار کمتر، در مقابل ایرانیان صف آرایی کنند و آنها را شکست دهند. هرودوت مدعی است که پس از پیروزی یونانیان، سربازی به نام «فیلیپیدس»، مسیر میان ماراتن تا آتن را دوید تا خبر پیروزی یونانیان را به مردم این شهر برساند. بر اساس داستان هرودوت، «فیلیپیدس» پس از طی کردن این مسیر 40 کیلومتری و رساندن خبر پیروزی، از فرط خستگی، درگذشت. علت اصلی جنگ، طبق روایت هرودوت، جنگ افروزی و شیطنت آتنی ها در قلمرو ایران بود. کانون این شیطنت ها در شهر «سارد»، جایی در جنوب شبه جزیره آناتولی(ترکیه امروزی)، قرار داشت. آتنی ها، از غفلت شهربان پارسی ساتراپ(ایالت) سارد، سوءاستفاده کردند و به این شهر یورش بردند و آن را به آتش کشیدند. در پی این اتفاق، داریوش بزرگ، به دو سردار خود «داتیس» و «آرتافرن» دستور داد هجوم یونانیان را دفع کنند. این دو سردار، پس از بیرون راندن مهاجمان یونانی از سارد، به تعقیب آنها پرداختند. با این حال، داریوش بزرگ سعی می کرد نسبت به یونانیان، که تعداد زیادی از شهرهای آنها، جزو قلمرو ایران بود، سختگیری نکند. به همین دلیل، سعی کرد پیش از حمله آنها به سارد، با فرستادن سفیران، آنها را به صلح دعوت کند؛ اما آتنی ها، وحشیانه سفیر ایران را به چاهی انداختند و به قتل رساندند. به همین دلیل داریوش فرمان تعقیب و مجازات شورشیان یونانی را صادر کرد. ناوگان نیروی دریایی ایران، پس از عبور از دریای اژه، بخشی از نیروهای خود را به سمت آتن فرستاد و تعداد دیگری از آنها را نیز در ماراتن پیاده کرد. در این میان، آتنی ها از شهر خارج شدند و به بخشی از سپاه ایران که در ماراتن پیاده شده بود، حمله کردند. «داتیس» که فرماندهی نیروهای ایرانی مستقر در ماراتن را برعهده داشت، دستور عقب نشینی داد و همزمان، توفانی دریایی باعث واژگونی کشتی های ایرانیان شد. هرودوت مدعی است که بیش از 6 هزار ایرانی در این نبرد کشته شده اند، در حالی که یونانیان کمتر از 200 نفر تلفات دادند.
افسانه ای که رنگ واقعیت گرفت!
داستانی که هرودوت راوی آن بود، بعدها توسط سایر مورخان یونانی و رومی، با آب و تاب بیشتری نقل و بر آن، داستان ها و آمارهای غیرقابل قبول نیز، افزوده شد. به نوشته «کُرنِلیوس»، عده پیاده نظام ایران در این جنگ 200 هزار نفر بود که به این عده، 10 هزار سواره نظام نیز اضافه شد. مورخ دیگری به نام «یوستینوس»، تعداد کل نیروهای ایران را در این جنگ، 600 هزار نفر ذکر کرده است. در آموزه های غربی، افسانه ماراتن، مهم ترین نبرد تاریخ باستان، بین شرق و غرب معرفی می شود. حال آن که، در متون تاریخی آنها، کمتر به پیروزی ایرانیان بر رومیان در حرّان در دوره اشکانی یا فتح آتن توسط سپاهیان خشایارشا، مدتی بعد از عقب نشینی «داتیس» و «آرتافرن»، اشاره شده است. این رویکرد را می توان حتی در متون به ظاهر بی طرفانه تاریخی غربی ها نیز مشاهده کرد. «آلبر ماله» و «ژول ایزاک»، در کتاب «تاریخ ملل شرق و یونان»، بیش از 3 صفحه را به شرح افسانه ماراتن اختصاص داده اند، حال آن که، در این کتاب، اثری از پیروزی های ایرانیان نیست. نگاه پژوهشگران غربی به افسانه ماراتن، آن قدر متعصبانه است که حتی «ویل دورانت»، نویسنده اثر سترگ «تاریخ تمدن»، در جلد ششم کتاب خود، ضمن تشریح ماجرای تاریخی فتح قسطنطنیه توسط سلطان محمدفاتح، می نویسد: «سلطان محمدفاتح با تصرف قسطنطنیه (استانبول فعلی) نه تنها انتقام جنگ های صلیبی، بلکه انتقام نبرد ماراتن را هم بازستاند.» بعدها، «پیر دوکوبرتن»، بر اساس همین داستان، مسابقه دوی ماراتن را برای بازی های المپیک طراحی کرد؛ مسابقه ای که طبق تصور غربی ها، یادبود پیروزی یونانیان بر ایرانیان است.
دلایلی که دروغ را آشکار می کند
افسانه ماراتن، نه تنها در دوران معاصر، که در دوران باستان نیز مورد تشکیک بسیاری از مورخان بوده است. هرودوت، راوی این افسانه، از سوی مورخانی مانند «پلوتارک»، به دروغگویی متهم شده است. رساله ای به نام «خُبثِ طینتِ هرودوت»، منسوب به پلوتارک، در دست است که نشان می دهد مورخان دوران باستان، چه نگرشی به هرودوت و آثار وی داشته اند. در دوران متأخر نیز، مورخانی مانند «سایس» و همفکران او که بخش مهمی از فعالیت خود را بر بررسی آثار هرودوت متمرکز کرده بودند، عقیده داشتند که وی، ازصداقت علمی و امانت قلمی که سـرمایه اصـلی هر مورخی محسوب می شود، بی بهره بوده است. این دسته از مورخان معتقدند که هرودوت نه تنها در نقل وقایع تاریخی به شدت جانبدارانه رفتار می کرد ، بلکه به آثار مؤلفان قدیمی تر از خود نیز دستبرد زده و اطلاعات به دست آمده از آثار آنها را به نام خود منتشر کرده بود. «کارستن نی بور»، جهانگرد و جغرافیدان آلمانی، درباره افسانه ماراتُن می نویسد:«نوشته های یونانی، درباره نبرد ماراتن و جنگ های دیگر ایران با یونان، به شعر و افسانه گویی و داستان سرایی بیشتر شبیه است تا تاریخ نگاری. آنچه به نظر درست می رسد این است که سپاه ایران در دشت ماراتن شکست نخورد. داتیس، فرمانده سپاه ایران، دریافت که باریک بودن عرض میدان نبرد در دشت ماراتن، مانع به کارگیری سواره نظام است. به همین دلیل، ناچار شد فرمان عقب نشینی صادر کند. هرودوت، صدور فرمان عقب نشینی را شکست قلمداد کرده است.» ناممکن بودن وقوع چنین نبردی در دشت ماراتن، حتی ناپلئون بناپارت را وادار به بیان واقعیتی کرد که در یکی از یادداشت های او ثبت شده است. ناپلئون نوشت: «درباره پیروزی هایی که یونانی ها به خود نسبت می دهند، نباید فراموش کرد که این گفته ها، همه از یونانی هاست و گزافه گویی و لاف زنی آنها نیز مسلم است.» مدت ها بعد از ناپلئون و نی بور، «هانس دلبروک»، مورخ معروف آلمانی، درباره افسانه ماراتن تحقیقی جامع و میدانی انجام داد. دلبروک در یادداشت هایش نوشت:«دشت ماراتن به اندازه ای کوچک است که نزدیک به 50 سال پیش، یک افسر ستاد ارتش آلمان، هنگامی که از آنجا بازدید کرد، با شگفتی نوشت که این دشت برای یک تیپ آلمانی هم جای کافی به منظور انجام تمرینات ندارد.» با این حال، غربی ها ترجیح می دهند این افسانه را واقعیتی انکارناپذیر بدانند.
سوءاستفاده از یک افسانه
در همین زمینه، مرحوم «مرتضی ثاقب فر»، پژوهشگر و مورخ معاصر، می نویسد:«این بزرگنمایی ها در زمان خودش کاربرد داشته است، یعنی هرودوت، با این کار تلاش کرده برای ملتش تاریخ بسازد و برای هم میهنانش غرور.» او می افزاید:« ازمیان همه تمدن های کهنی که در خاورمیانه وجود داشته، تنها ایران پابرجا مانده است. ایران، تمدنی است که همه هجوم های تاریخی را کنار زده و هنوز هم زنده است ... به گمان من، غربی ها از همین می ترسند و جنگ هایی چون ماراتن و سالامیس، چیزی جز یک دستاویز، برای آنها نیست.» واقعیت آن است که در سال های اخیر، افسانه ماراتُن به دستاویزی برای دامن زدن به ایران هراسی و تحقیر ایرانیان تبدیل شده است. این رویکرد، به ویژه در سینمای غرب، آشکارا جریان دارد. فیلم هایی مانند «اسکندر» و «300»، تأییدکننده این مشی ضدایرانی است.