به مناسبت سالگرد قیام مردم گیلان به رهبری میرزاکوچک خان
تعداد بازدید : 135
قیامی برای رهایی از استعمار
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
شعلههای خانمانسوز جنگ جهانی اول، همچنان زبانه میکشید. مردم دردمند و زجردیده ایران، هنوز از زیر بار قحطی بزرگی که استعمار انگلیس، مسبب آن بود و جان میلیونها نفر را گرفتهبود، رها نشدهبودند. ناامنی، گرسنگی و بیداد، کمر ایرانیان را خم کردهبود. مجلس مشروطه، چنان از رونق و اعتبار افتاده بود که دیگر کسی مصوباتش را به چیزی نمیگرفت.
در چنین وضع ناگواری، جوانمردی از خطه گیلان برخاست تا فریاد آزادی سر دهد و نور امید را در دل محرومان و دردمندان این سرزمین محنت زده روشن کند. «میرزا یونس»، معروف به «کوچک جنگلی»، آزادهای از تبار آزادگان بود که در هیاهوی خودستایان و فرصتطلبان، پرچم قیام را در گیلان به اهتزاز درآورد، تا برگی زرین در تاریخ این مرز و بوم رقم زند. «ابراهیم فخرایی» که از نزدیک با «میرزا کوچکخان» آشنا بودهاست، درباره شخصیت او مینویسد:«یک مرد مذهبی تمام عیار بود. واجباتش ترک نمیشد. از نماز و روزه قصور نداشت ... در وقایع مشروطه حضور داشت و نیز در فتح تهران و جنگ سه روزه با قوای استبداد جنگید و حتی زخمی شد.»(فخرایی؛ ص42)
تولد یک مبارز
«میرزا کوچکخان» در سال 1257هـ.ش، در محله «استادسرا» به دنیا آمد؛ محلهای قدیمی در شهر رشت. تحصیلات علوم دینی را، چنانکه رسم آن دوران بود، در مدرسه علمیه «حاجحسن» در رشت و سپس، مدرسه علمیه «صالحیه» قزوین گذراند. مدتی هم به مدرسه «محمودیه» رفت تا تحصیلات خود را تکمیل کند، اما با آغاز جنبش مشروطه، تحصیل را رها کرد و به انقلابیون گیلان پیوست و حتی در فتح قزوین نیز شرکت کرد. به دلیل همراهی «میرزاکوچکخان» با مشروطه، روسها که با مشروطهخواهان دشمن بودند، او را برای مدتی از گیلان تبعید کردند.
«میرزا» مردی آزاده و آزادیخواه بود. او نمیتوانست شاهد ستمگری غیرقابل تحمل خانها از یک سو و استعمارگران روس، از سوی دیگر، بر مردم گیلان باشد. به همین دلیل، پس از بازگشت از تبعید، مقدمات یک قیام مردمی را علیه ستمگران، در زادگاهش فراهم کرد.
«میرزا کوچکخان» دوره نخست مبارزات خود را از «کسما» آغاز کرد؛ جایی که «حاج علی کسمایی»، بازرگانی انقلابی که هواخواه «میرزا کوچکخان» بود، به پشتیبانی از قیام مردمی «میرزا» برخاست. «جلالالدین مدنی» در کتاب خود مطالبی درباره همکاری «میرزا کوچکخان» با «میرزاعلیخان دیوسالار» و تشکیل کمیته «اتحاد اسلام» آورده و نوشتهاست: «[آن دو] اواخر سال 1334 هـ.ق کمیتهای به نام اتحاد اسلام در حوالی تالش تشکیل دادند. از عنوان کمیته پیداست که نهضت آنها قبل از هر چیز، جنبه اسلامی داشت.»(مدنی؛ ص154)
در برابر روس و انگلیس
«میرزا کوچکخان» و یارانش، در سال 1293هـ.ش، پرچم قیام را در گیلان برافراشتند و به مبارزه با استعمارگران روس پرداختند. نبردهای پراکنده و پارتیزانی آنها علیه بیگانگان موجب شد بسیاری از جوانان گیلانی به «میرزا کوچکخان» بپیوندند. اخراج بیگانگان، هدف اصلی کمیته «اتحاد اسلام» بود که هدایت و سیاستگذاری قیام را برعهده داشت. در این مدت، روسها کوشیدند به هر شکل ممکن قیام را سرکوب کنند، اما نتوانستند. وابستگان استعمار، مانند «لوطی عبدالرزاق» و «مفاخرالملک» نیز مقهور شجاعت و سلحشوری «میرزا کوچکخان» و یارانش شدند. با سقوط رژیم تزاری در روسیه و روی کارآمدن کمونیستها، روسهای هوادار تزار، به فرماندهی «بیچراخف» و پشتیبانی «دنسترویل»، ژنرال انگلیسی، تصمیم به عبور از گیلان و حرکت به سمت باکو گرفتند. آنها از «میرزا کوچکخان» خواستند تا به آنها اجازه عبور دهد، اما او، همکاری با استعمارگران را نپذیرفت و به این ترتیب، طی نبردی نابرابر در تنگه منجیل، تعدادی از نیروهای «میرزا کوچکخان» به شهادت رسیدند و او ناچار به عقبنشینی شد.
عقبنشینی به اعماق جنگل
در همین زمان، «وثوقالدوله»، از رجال انگلوفیل دوره قاجار و عاقد قرارداد ننگین 1919، ظاهراً به خواست انگلیسیها، از «میرزا کوچکخان» درخواست کرد نیروهایش را به دولت واگذار کند و خود، راهی عتبات شود؛ اما «میرزا» این پیشنهاد را هم نپذیرفت. «وثوقالدوله» نیز «تیمورتاش» را، با 20 هزار قزاق راهی گیلان کرد. به این ترتیب، «میرزا کوچکخان» نیروهای خود را به داخل جنگلهای شرق گیلان برد و سرانجام در «فومنات» مستقر شد. در جریان این عقبنشینی، «حاج علی کسمایی» و «دکتر حشمتالاطبا»، از فعالان اصلی و تأثیرگذار نهضت، تسلیم نیروهای قزاق شدند. «دکتر حشمتالاطبا»، مدتی بعد در رشت اعدام شد. به این ترتیب، مرحله نخست قیام «میرزا کوچکخان» به پایان رسید.
خیانت یاران
قزاقهایی که «وثوقالدوله» به گیلان فرستاده بود، نتوانستد «میرزا کوچکخان» را دستگیر کنند. با این حال، او یاران مطمئنی را از دست داده بود و حالا، حضور افرادی مانند «احسانا...خان» و «خالو قربان»، باعث نفوذ هواداران کمونیسم در نهضت جنگل شده بود. «میرزا کوچکخان» در ابتدای کار، ارتباط با نمایندگان شوروی را پذیرفت، اما مدتی بعد دریافت که کمونیستها در پی اهداف دیگری هستند و درصددند، بر ایران مسلط شوند. رهبران کمونیست شوروی میخواستند با نفوذ در نهضت جنگل، این حرکت استقلالطلبانه را، به وسیلهای برای رشد تفکرات مارکسیستی و نفوذ سیاسی و اجتماعی در ایران تبدیل کنند؛ اما میرزا که همواره از تیزبینی سیاسی خاصی برخوردار بود، فریب ظاهر انقلابی کمونیستها را نخورد. او میدانست که دیر یا زود، کمونیستها مواضع اصلی خود را آشکار میکنند و پس از آن، در پی حذف مبارزان راستین نهضت جنگل خواهند بود. پیشبینی او خیلی زود محقق شد. درست زمانی که برخی از مبارزان در گیلان، سنگ روسها را برای مقابله با انگلیس بر سینه میزدند، «کراسین»، نماینده شوروی، روز پنجم خردادماه سال 1299 هجری شمسی، دست دوستان انگلیسیاش را در لندن فشرد و قراردادی با آنها امضا کرد که شوروی را متعهد به عدم تقابل با انگلستان در ایران میکرد. «میرزا» که پیش از این، با سفر «کراسین» به لندن، به ماهیت عمل روسها مشکوک شدهبود، همراه با یاران وفادارش به داخل جنگل رفت و مبارزات خود را، با وجود کمبود سلاح و آذوقه، در قلب جنگلهای گیلان، پی گرفت.
مبارزه تا شهادت
مبارزات «میرزا کوچک خان» با روی کار آمدن دولت کودتا و وزارت جنگ رضاخان در کابینه سیاه، شدت پیدا کرد. شرایط سخت پیش آمده، روسها را برآن داشت تا بار دیگر از در فریب وارد شوند و شانس خود را برای فریفتن سردار جنگل بیازمایند، اما نامه «میرزا» به آنها، نشان داد که او مرد سازش با هیچ دولت و نیروی بیگانه نیست:« گمان کردید من مایلم با شماها کار کنم که مینویسید با رفقایتان مشورت خواهید نمود، بلکه مرا بپذیرند! قطع بدانید، کار کردن ما با شماها غیر ممکن است؛ زیرا عقاید شما و عملیات شما از هر گونه زهر کشندهای، کشندهتر است» او با صراحت، مکتب و مرام کمونیستی را، دشمن حقیقی تودههای محروم دانست و نیروهای شوروی را در کنار استعمارگران انگلیسی قرار داد و در پاسخ به نامههای مکرر کمونیستها، نوشت:«رفقای شما به اسم طبقه کارگر، تودههای محروم را غارت کردند … به گمانشان چون تازه اول کار است کلمات فقرا، کسبه، رنجبر و رفیقِ خشک و خالی خریدارانی دارد، غافل از اینکه طشت از پشت بام افتاده و از انبانه هر چه بوده سرازیر شده … ما، به شرافت زیست کرده ایم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کرده و با شرافت خواهیم مرد». چنین نگاهی به جریان کمونیسم، آن هم در نخستین سالهای فعالیت آن، به ویژه با ادعاهای گزاف کمونیستها مبنی بر حمایت از تودههای محروم، که توانسته بود در بسیاری از نقاط جهان طرفدارانی پیدا کند، نشان دهنده تیزبینی «میرزا کوچکخان» در عرصههای سیاسی و اجتماعی است. بیهوده نیست که استعمار برای سر او جایزه تعیین کرد و سرانجام در 11 آذر سال 1300 هجری شمسی، پیکر بیجانش را که از شدت سرما، یخ زده بود، یافتند و سر از پیکرش جدا کردند.
منابع:
سردار جنگل؛ ابراهیم فخرایی؛ انتشارات جاویدان؛ تهران
تاریخ سیاسی معاصر ایران؛ سیدجلالالدین مدنی؛ دفتر انتشارات اسلامی؛ جلد دوم