محمد جواد غفورزاده شفق
ای که از سوزتو پیداست تمنای حسین
روزه یعنی عطش وروضه لب های حسین
روزه یعنی که به تکبیرة الاحرام سحر
قصدقربت کنی ازمسجدالاقصای حسین
روزه یعنی سپرصاعقه خشم خدا
سایبان داشتن ازچترتولای حسین
روزه چون"حر"به کنار آمدن از راه خطاست
چشم پوشیدن از غیرو تماشای حسین
روزه پیوند دل و واقعه کرب و بلاست
ارزش وقدر ندارد، دل منهای حسین
این"حبیب"است که یک روزه به دست آورده است
سند دیدن محبوب ،به امضای حسین
روزه یعنی که بخواهی به دعای شب قدر
شوق پیوستن یک قطره به دریای حسین
روزه یعنی که به صحرای بلا، جام به دست
آب بردن به سوی خیمه گل های حسین
روزه یعنی که توقف به لب شط فرات
اقتدا کردن "سی روز" به سقای حسین
وقت افطار شد، ای سوخته ازآتش دل
روزه یعنی عطش و روضه لب های حسین
وحید خیرآبادی
وقتی کلی مرد
مشت هایم درد گرفت
جوفریزر اشک ریخت
و طناب های رینگ به خود لرزیدند
من پارکینسون را با کلی شناختم
و فهمیدم پارکینسون و مرگ
از بوکس خشن ترند