به مناسبت سالروز رحلت ام المؤمنین، حضرت خدیجه(س)
تعداد بازدید : 174
همراه با پیامبرخدا(ص) تا آخرین لحظه حیات
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
بیتردید، در میان تمام کسانی که رسولخدا(ص) را در نخستین سالهای بعثت یاری کردند، نام بانوی بزرگوار اسلام، امالمؤمنین، حضرت خدیجه(س)، همچون ستاره پرفروغی میدرخشد. آن بانوی بزرگوار، نه فقط همسر، که یار و مددکار پیامبر گرامی اسلام(ص) بود. وی در بحرانیترین و حساسترین دوران حیات اسلام، از حمایت پیامبر دست نکشید و مانند سربازی فداکار، در تمامی صحنههای سخت و دشوار، همراه و همگام همسر خویش بود. «آیتا...جعفر سبحانی»، در کتاب ارزشمند «فروغ ابدیت» مینویسد:«خانه خدیجه(س)، پیش از آنکه با محمد(ص) ازدواج کند، کعبه آمال و خانه امید مردم بی نوا بود. پس از آنکه با جوان قریش ازدواج نمود، کوچک ترین تغییری در وضع خانه و بذل و بخشش همسر خود نداد.» «ذهبی»، در کتاب «تاریخ» خود، حضرت خدیجه(س) را از نزدیک ترین افراد به پیامبراسلام(ص) معرفی میکند. او مینویسد:«خدیجه(س)، بانویی تاجر و با شرافت بود. مال فراوانی داشت و از تاجران بنام مکه محسوب میشد.»
همسر امین مکه
رسولخدا(ص)، در میان مردم مکه به «امین» مشهور بود. همین شهرت، برای ارائه پیشنهاد برعهده گرفتن امور تجاری بانوی متمولی مانند حضرت خدیجه(س)، کافی به نظر میرسید. آیتا...سبحانی به نقل از «ابناثیر»، در «الکامل فی التاریخ»، ماجرای پیشنهاد همکاری تجاری حضرت خدیجه(س)، به پیامبراسلام(ص) را نقل میکند و مینویسد:«مناعت و بلندی روح پیامبر، مانع از آن بود که مستقیماً و بدون هیچ سابقه و درخواستی، پیش خدیجه برود و چنین پیشنهادی [را ارائه] کند. از این رو، به عموی خود [ابوطالب] چنین گفت: شاید خدیجه به دنبال من بفرستد. اتفاقاً جریان نیز همینطور شد. وقتی خدیجه از مذاکرات ابوطالب با پیامبر آگاهی پیدا کرد؛ فوراً کسی را دنبال پیامبر فرستاد و گفت: چیزی که مرا شیفته تو کرده است، همان راستگویی، امانتداری و اخلاق پسندیده توست. من حاضرم دو برابر آنچه به دیگران میدادم، به تو بدهم و دو غلام خود را همراه تو بفرستم که در تمام مراحل، فرمانبردار تو باشند.» این پیشنهاد، مقدمهای برای آشنایی حضرت خدیجه(س) با شخصیت والای رسول مکرم اسلام(ص) شد. «میسره»، غلام خدیجه(س)، در بازگشت از سفر تجاری، مطالبی درباره رسولخدا(س)، به بانوی خود گفت که بر علاقه وی نسبت به پیامبراکرم(ص) افزود. «احمد بن علی مقریزی» در جلد 8 کتاب «امتاعالاسماء»، از قول «میسره»، مینویسد:«محمد(ص) زیر درختی آرمید. در همان حال راهبی مسیحی به او نزدیک شد؛ بعد از من پرسید: آن شخصی که زیر درخت خوابیده، کیست؟ گفتم: مردی قریشی است. راهب گفت: به خدا قسم که او آخرین پیامبر است.» «ابنسعد»، در «طبقاتالکبری»، ماجرای دیگری را از زبان «میسره» نقل میکند و مینویسد:« امین [رسولخدا(ص)] بر سر موضوعی با تاجری اختلاف پیدا کرد، آن مرد به او گفت: به لات و عزی[دو بت قریش] سوگند بخور تا من سخن تو را بپذیرم. امین در پاسخ او چنین گفت: پستترین و مبغوضترین موجودات پیش من، همان لات و عزی است که تو آنها را میپرستی.» بازگو کردن این مطالب برای حضرت خدیجه(س)، باعث شد تا آن بانوی بزرگوار، با وجود پیشنهاد ازدواج بزرگان و ثروتمندان قریش، به حضرت محمد(ص) پیشنهاد ازدواج دهد و همسر ایشان شود.
بانویی آراسته به زیور خرد
حضرت خدیجه(س)، پس از ازدواج با رسولخدا(ص)، تمام ثروت خود را در اختیار ایشان قرار داد. او به راهی که همسر بزرگوارش طی میکرد، ایمانی راسخ داشت. طی 15 سال بعد و تا زمان بعثت نبیاکرم(ص)، حضرت خدیجه(س) با شخصیت همسر بزرگوارش بیشتر آشنا شد. او شاهد بزرگ ترین و حساسترین واقعه تاریخ بشریت بود؛ بعثت آخرین پیامبر خدا. «آیتا...سبحانی» مینویسد:«اضطراب و خستگی فوقالعاده [پیامبر پس از نزول نخستین وحی] سبب شد که راه خانه خدیجه را در پیش بگیرد. وقتی وارد خانه شد، همسر گرامی [رسول خدا(ص)،] آثار اضطراب و تفکر را در چهره او مشاهده کرد. جریان را از او پرسید. [پیامبراکرم(ص)] آنچه را اتفاق افتاده بود، برای خدیجه شرح داد.» حضرت خدیجه(س)، بانویی اهل تفکر و تحقیق بود. وقتی حالات پیامبراکرم(ص) را مشاهده کرد، نزد عمویش، «ورقه بن نوفل» آمد. او از دانایان عرب و پیرو دین مسیحیت بود. حضرت خدیجه(س) وضعیت و حالات همسر بزرگوارش را برای عمو شرح داد و از او شنید:«ان ابن عمک لصادقٌ و إن هذا لبدء النبوه و إنه لیأتیه الناموس الاکبر؛ پسر عموی تو راستگوست. آنچه بر او پیش آمده، آغاز پیامبری است و آن ناموس بزرگ(رسالت) بر وی فرود میآید.» حضرت خدیجه(س) اسلام آورد و ثروت سرشار او، تماماً در اختیار اهداف عالی اسلام قرار گرفت. حالا، خدیجه(س)، نخستین بانوی انقلابی شدهبود که آینده بشریت را دگرگون میکرد.
پایداری در راه ایمان
با آشکار شدن دعوت پیامبراسلام(ص)، رفتار مشرکان سرسخت مکه با ایشان تغییر کرد. سختگیری بر رسولخدا(ص)، هر روز بیشتر میشد و طبعاً، افراد خانواده ایشان نیز، از این سختگیری مصون نبودند. «ابولهب»، عموی پیامبراکرم(ص)، که در همسایگی ایشان زندگی میکرد، در آزار رسولخدا(ص) و خانوادهاش، گوی سبقت را از دیگر مشرکان ربوده بود. در آن شرایط سخت، رنج تنهایی رسول مهربانیها، با همدلی و همراهی بانوی بزرگواری همچون خدیجه(س) التیام مییافت. او از فقر و محنتی که به واسطه صرف ثروت و مکنتش در راه دعوت الهی پیامبراسلام(ص) به وجود آمدهبود، تأثری نداشت. با هجرت گروهی از مسلمانان به حبشه و شکست مشرکان در بازگرداندن آنها، مسلمانان مکه تحت فشاری مضاعف قرار گرفتند. در همین راستا، تحریم اقتصادی رسولخدا(ص) و یارانش، برای وادار کردنشان به تسلیم، در دستور کار مشرکان مکه قرار گرفت. «یعقوبی» در جلد نخست کتاب «تاریخ» خود مینویسد:«نامهای ستمگرانه را نوشتند که با احدی از بنیهاشم خرید و فروش نکنند. به آنها زن ندهند و از آنها زن نگیرند و هیچگونه داد و ستدی با آنها نداشته باشند تا آنکه محمد(ص) را به آنها تسلیم کنند.» امضا کنندگان عهدنامه، متعهد شدهبودند در تمام پیشآمدها از مخالفان پیامبرخدا(ص) طرفداری کنند. عهدنامه را «منصور بن عکرمه بن عامر» نوشت. «طبری» میگوید که دست وی مدتی بعد از نوشتن عهدنامه، فلج شد. شرایط بحرانی به وجود آمده و تهدید جان پیامبراکرم(ص)، باعث شد ابوطالب پیشنهاد کند بنیهاشم و سایر مسلمانان، همراه با پیامبراسلام(ص)، راهی درهای در نزدیکی مکه شوند تا بتوانند بهتر و راحتتر از رسولخدا(ص) حفاظت کنند. به این ترتیب، مسلمانان به مدت 3 سال، گرسنگی، تشنگی و گرمای طاقتفرسای صحرا را در «شعب ابوطالب» تحمل کردند. در آن شرایط دهشتناک، حضرت خدیجه(س)، همراه با همسر بزرگوارش به شعب ابوطالب کوچ و باقی مانده ثروت خود را در راه کمک به مسلمانان گرفتار شده در تحریم، صرف کرد. بانوی اسلام، که پس از ورود به ِشعب ابوطالب، اندکی بیمار و ناتوان شدهبود، حاضر به بهرهمند شدن از حمایت خویشان ثروتمندش نشد. او حاضر نبود پیامبرش را در چنین شرایطی تنها بگذارد. آیتا...سبحانی درباره شرایط دشوار ساکنان شعب ابوطالب، در جلد نخست کتاب «فروغ ابدیت»، مینویسد:«فشار گرسنگی به حدی رسیده بود که سعد بن وقاص میگوید: شبی از میان دره بیرون آمدم، در حالی که نزدیک بود تمام قوا را از دست بدهم. ناگهان پوست خشکیده شتری دیدم، آن را برداشتم، شستم، سوزاندم و کوبیدم و بعد با آب مختصری، خمیر کرده و از این طریق، سه روز به سر بردم.» جاسوسان مشرکان مکه، از تمام راهها مراقبت میکردند، تا مبادا کسی آذوقه به ساکنان شعب ابوطالب برساند. با این وجود، شدت عمل کفار، از صبر و بردباری مسلمانان نکاست و آنها را در مسیری که پیش گرفتهبودند، دچار تردید نکرد.
وداع با رسول خدا(ص)
با وجود تحریم اقتصادی مشرکان، ارتباط ساکنان شِعب ابوطالب با بخشی از ساکنان مکه قطع نشد. در این میان، بستگان حضرت خدیجه(س) یکی از مهم ترین پلهای ارتباطی ساکنان شعب ابوطالب با مکه محسوب میشدند. افرادی مانند «ابوالعاص بن ربیع»، خواهرزاده حضرت خدیجه(س) و داماد رسولخدا(ص) و «حکیم بن حزام»، برادرزاده حضرت خدیجه(س)، از جمله افرادی بودند که به شکل مخفیانه با شعب ابوطالب و افراد ساکن در آن ارتباط داشتند و برای آنها آذوقه میبردند. با این حال، گاه پیش میآمد که ارتباطات آنها توسط مشرکان کشف میشد و برای آنها دردسر ایجاد میکرد. «ابناثیر» در «الکامل فی التاریخ» آوردهاست که :«یکبار ابوجهل به حکیم بن حزام، برادرزاده خدیجه(س) برخورد کرد که بار گندمی را به سمت شعب ابوطالب میبرد و میخواست آن را به عمهاش، خدیجه(س) و رسولخدا(ص) برساند. ابوجهل گفت: حکیم! رهایت نمیکنم تا آبرویت را ببرم! گفت و گوی آنها بالا گرفتهبود که ابوالبختری سر رسید و به ابوجهل گفت: با او چه کار داری؟ تو میخواهی جلوی او را بگیری تا به عمهاش غذا نرساند؟ فوراً راهش را باز کن! ابوجهل نپذیرفت و او را دشنام داد. ابوالبختری به ابوجهل حمله کرد، او را از شتر به زیر کشید و لگدکوب کرد.» همین ارتباطات محدود بود که پس از خورده شدن خطوط عهدنامه مشرکان توسط موریانه، باعث شد موضوع آزادی مسلمانان گرفتار شده در شعب ابوطالب، در شهر مکه، به یک مطالبه عمومی تبدیل شود. افرادی مانند «هشام بن عمر»، «زهیر بن ابیامیه» و «مطعم بن عدی»، که ارتباطات محدودی با ساکنان شعب ابوطالب داشتند، نقش مهمی در ایجاد مطالبه عمومی مردم مکه، برای آزادی مسلمانان، ایفا کردند. با این حال، پایان اسارت در شعب ابوطالب، برای رسولخدا(ص)، با رنج و اندوه از دست دادن همسر باوفا و عموی مهربانش توام شد. حضرت خدیجه(س) در پایان تحریم اقتصادی، تمام ثروت خود را از دست دادهبود. با این حال، هرگز زبان به شکوه و شکایت نگشود.
مهربانیهایی که هیچگاه فراموش نشد
پیامبراکرم(ص)، همواره قدردان فداکاریهای همسر مهربان خویش بود. او هیچگاه همراهی و همدلی خدیجه(س) را از یاد نمیبرد. رسولخدا(ص)، حتی دوستان و نزدیکان حضرت خدیجه(س) را به احترام همسر والامقامش دوست میداشت و به آنها احترام میگذاشت. «مقریزی» در «امتاعالاسماء»، به نقل از «صحیح بخاری»، احادیثی از پیامبراکرم (ص)، درباره احترام ایشان به دوستان حضرت خدیجه(س)، نقل کرده، از آن جمله نوشته است: «هرگاه پیامبر(ص) گوسفندی قربانی میکرد، مقداری از گوشت آن را برای دوستان و نزدیکان خدیجه(س) میفرستاد و میفرمود: اذهبوا به إلی فلانة، فإنها کانت صدیقة خدیجة؛ این را به منزل فلان بانو ببرید چراکه او دوست خدیجه بود.» «آیتا...سبحانی» در کتاب «فروغ ابدیت»، ماجرای یکی از همسران رسولخدا(ص) را نقل میکند که نسبت به محبت ایشان به حضرت خدیجه(س)، خرده گرفته بود و پیامبر(ص)، با ناراحتی، در پاسخ به وی فرمودهبودند:«بهتر از او نصیب من نشدهاست! او هنگامی به من ایمان آورد که سراسر مردم در کفر و شرک به سر میبردند. او اموال خود را در سختترین مواقع در اختیار من گذارد، خدا از او فرزندانی نصیبم کرد که به دیگر همسرانم نداد.»