نگاهی گذرا به زندگی و شخصیت «قوام السلطنه»
تعداد بازدید : 206
فزون خواهی، شکست و دیگر هیچ!
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
در میان رجال سیاسی دوران معاصر، کمتر کسی را میتوان یافت که مانند قوامالسلطنه شخصیت و رفتاری جنجال برانگیز داشته باشد. صرف نظر از دیدگاههای متفاوت و بعضاً متضادی که درباره او وجود دارد و نیز، بدون توجه به برخی رفتارهای نه چندان موجهش که گاه، بوی خیانت از آنها به مشام میرسد؛ «قوامالسلطنه» سیاستمداری خودساخته و زیرک بود. او به خوبی آداب و معادلات سیاسی را میشناخت و از آنها برای پیش بردن اهدافش، استفاده میکرد. «قوامالسلطنه» نسبت به حکومت و صدارت، به شدت حریص بود. او سوابق خانوادگی چندان خوبی نداشت و اشتهار برادرش، «وثوقالدوله» به خیانت، به ویژه پس از ماجرای قرارداد استعماری 1919م، این سوابق را بیش از پیش مخدوش و غیرموجه کردهبود، اما «قوامالسلطنه» توانست از میان سیل اتهامات واقعی و غیر واقعی، به خوبی بگذرد و با سوءاستفاده از ضعف حافظه تاریخی، پلههای ترقی را طی کند و در برهههایی حساس، به مقام نخستوزیری برسد. او نخستین حکم رئیسالوزرایی خود را در زندان تحویل گرفت؛ اندک زمانی پس از کودتای سیاه و برکناری «سید ضیاء». ظاهراً ابلاغ حکم نخستوزیری در زندان، برای «قوامالسلطنه» شگون نداشت! با وجود تلاشهایی که او برای بقای حکومتش انجام میداد، دوران رئیسالوزرایی، کوتاه بود و «احمد قوام» خیلی زود ناچار به استعفا میشد؛ هرچند نمیتوان نقش شرایط بحرانی کشور در پایان دوره قاجار و نیز، پس از شهریور 1320هـ.ش را در دولتهای مستعجل «قوامالسلطنه» نادیده گرفت. او 5 بار به نخستوزیری رسید و 21 بار به مقام وزارت دست یافت.
سابقه خانوادگی
«قوامالسلطنه» فرزند «میرزا ابراهیم معتمدالسلطنه» و نوه «میرزا محمد قوامالدوله» بود. او در سال 1252 هـ.ش، در تهران متولد شد. «مهدی فرخ»، از رجال سیاسی دوره قاجار و پهلوی و یکی از همراهان «محمدتقیخان پسیان» در قیام، ماجرای خیانت «قوامالدوله»، پدربزرگ «قوامالسلطنه» را در خاطرات سیاسی خود آورده است. «فرخ» به نقل از «صاحباختیار»، والی خراسان در عهد ناصرالدینشاه، «میرزامحمد قوامالدوله» را عامل اصلی شکست فاجعهبار ایرانیان در مرو و اشغال این شهر توسط روسها معرفی و دلیل این اتفاق شوم را، حسادت و دشمنی «قوامالدوله» نسبت به «حشمتالسلطنه»، فرمانده وقت قشون خراسان، عنوان میکند. به نوشته «فرخ»، ناصرالدینشاه دستور داده بود شکم «قوامالدوله» را پاره کنند، اما با پا درمیانی «مستوفیالممالک» و قبول دویست هزار تومان رشوه، از این کار صرف نظر کرد. بیتردید، کودکی «قوامالسلطنه» در سایه این حوادث ناخوشایند و تحت تأثیر وقایع آن دوران، سپری شده است؛ این امر را میتوان از ویژگیهای رفتاری و اخلاقی «قوامالسلطنه» در دورههای بعد، به خوبی فهمید؛ او شباهت فراوانی به پدربزرگش داشت.
طی کردن پلههای ترقی
«قوامالسلطنه» ورود به دربار قاجار را مدیون خط زیبایش بود. «محمود طلوعی» در جلد نخست کتاب «بازیگران عصر پهلوی» در این باره مینویسد:«[احمد قوام] در بیستسالگی مناجاتی را به خط نستعلیق نوشت و تسلیم ناصرالدینشاه کرد و شاه، ضمن تقدیر و تفقد، او را به خدمت دربار پذیرفت.» اولین شغل رسمی او، ریاست دفتر «امینالسلطان»، وزیر و پیشکار ولیعهد در آذربایجان بود. «قوامالسلطنه» خیلی زود توانست اعتماد «مظفرالدین میرزا» را جلب کند. زمانی که «مظفرالدینمیرزا» به «مظفرالدینشاه» تبدیل شد، «قوامالسلطنه» نیز به واسطه آشنایی قبلی و البته، چنان که مرسوم آن دوران بود، با چاپلوسی و تملق، پلههای ترقی را طی کرد و در سومین سفر «مظفرالدینشاه» به فرنگ، همسفر او شد. «قوامالسلطنه» چندی پس از بازگشت از فرنگ، دوباره رهسپار اروپا شد و اینبار، سه سال در آن دیار ماند و در رشته حقوق تحصیل کرد. او پس از بازگشت، در سال 1284 هـ.ش، رئیس دفتر اختصاصی شاه و منشی وی شد و یک سال بعد، در 14 مردادماه 1285هـ.ش، فرمان مشروطیت را به امر شاه، تحریر کرد.
چپاول و خیانت
سقوط محمدعلیشاه و پایان استبداد صغیر، برای «قوامالسلطنه» پُست و مقامهای جدید در پی داشت. ارتباطات مخفی او با مشروطهخواهان، خیلی زود جایگاهش را در عرصه سیاسی کشور تثبیت کرد. «قوامالسلطنه» تا سال 1296هـ.ش، 9 بار به عنوان وزیر یا معاون وزیر، در کابینههای مختلف حضور داشت. او ارائه کننده برخی لوایح جنجالی به مجلس بود؛ لوایحی مانند لایحه خلع سلاح مجاهدان مشروطه که فرجام تلخی را برای بزرگانی مانند «ستارخان، سردار ملی» رقم زد. «قوامالسلطنه» در سال 1296هـ.ش به حکومت خراسان و سیستان منصوب شد.
او به مشهد آمد و مسئولیت اداره آستان قدس را هم برعهده گرفت؛ مقامی که برای «قوامالسلطنه»، فرصتی بینظیر را برای سوءاستفادههای مختلف فراهم کرد. این نکته را میتوان از وضعیت اسفبار مالی آستانقدس، پس از بازداشت «قوامالسلطنه» توسط «محمدتقیخان پسیان» در سال 1299هـ.ش، دریافت. به نوشته دکتر «یوسف متولی حقیقی» در کتاب «تاریخ معاصر مشهد»، در دوره «قوامالسلطنه»، بدهیهای آستان قدس رضوی به شکلی سرسام آور بالا رفت و حتی، بابت برخی بدهیها، از محل نذورات، نزول پرداخت میشد.
مخالفان «قوامالسلطنه» مدعیاند که او، از محل همین اختلاسها و چپاولها، چند پارچه آبادی در ناحیه لاهیجان خریداری کرد؛ موضوعی که با توجه به کارنامه «قوامالسلطنه» در خراسان، اصلاً بعید به نظر نمیرسد. او پس از بازداشت، به تهران فرستاده شد. همه گمان میکردند که «قوامالسلطنه» به زودی محاکمه میشود، اما ناگهان خبر نخستوزیری او در کشور پیچید. «قوامالسلطنه» پس از رسیدن به نخستوزیری، ابتدا به تصفیه حساب با مخالفانش پرداخت. او قیام کلنل «محمدتقیخان پسیان» را سرکوب کرد و سَرِ آن افسر وطندوست و شجاع را در تهران به نمایش گذاشت. با این حال، همانطور که اشاره شد، دوران نخستوزیری «قوامالسلطنه»، چندان دوام نیافت و او تنها مهرهای بود که میبایست راه را برای صعود «رضاخان» به قدرت، هموار کند.
تبعید در لاهیجان
میانه «قوامالسلطنه» با «رضاخان» اصلاً خوب نبود. خصیصه جاهطلبی و مقامپرستی در شخصیت هر دو آنها، مانع از دوستی و همراهی آن دو با یکدیگر میشد. پس از استعفای «مشیرالدوله»، در سال 1302هـ.ش و در حالی که زمزمههایی مبنی بر بازگشت «قوامالسلطنه» به نخستوزیری، برای بار سوم، مطرح بود؛ «رضاخان» که حضور رقیب را بر نمیتابید، «قوامالسلطنه» را متهم به طرح توطئه برای به قتل رساندن خود کرد و به زندانش انداخت. «قوامالسلطنه» که به دلیل ارتباطش با انگلیسیها، از برنامههای آنها برای به قدرت رساندن «رضاخان» آگاه بود، خیلی زود صحنه را خالی کرد و با وساطت «مشیرالدوله» از زندان آزاد شد و مدتی به اروپا رفت. با آغاز سلطنت «رضاشاه»، «قوامالسلطنه» با واسطه قراردادن «مستوفیالممالک» از شاه خواست به وی اجازه بازگشت به کشور را بدهد. «رضاشاه» این اجازه را به شرط عدم مداخله «قوامالسلطنه» در امور سیاسی، به هر شکل ممکن، پذیرفت. به این ترتیب، او به ایران بازگشت، اما این بار، برای 15 سال، ناچار به مهار حس جاهطلبی خود شد و سرش را با املاکی که در لاهیجان به دست آورده بود، گرم کرد.
فرصتی برای فزونخواهی
با تبعید «رضاشاه» به جزیره «موریس» و اشغال ایران توسط متفقین، «قوامالسلطنه» به صحنه قدرت بازگشت. او میخواست دوباره نخستوزیر شود؛ به همین دلیل، تا توانست از دولت «فروغی» بد گفت و زیر پای او را خالی کرد. انگلیسیها که به «قوامالسلطنه» علاقه داشتند و از طرفی تداوم حضور «فروغی» در مقام نخستوزیری را ضروری نمیدانستند، ترتیب نخستوزیری «قوامالسلطنه» را دادند و او پس از 20 سال، دوباره نخستوزیر ایران شد. «قوامالسلطنه» که در مجلس پایگاه چندانی نداشت، درصدد انحلال مجلس برآمد، اما ناکام ماند و ناچار به استعفا شد.
او سه سال بعد، در بهمنماه سال 1324هـ.ش، دوباره به نخستوزیری رسید. او در این دوره توانست مشکل حضور نظامی روسها در آذربایجان و فعالیت فرقه دموکرات در این منطقه را حل کند. «قوامالسلطنه» در این دوره نیز تمایلی به فعالیت مجلس نداشت، او که مدعی بود «فرمان مشروطیت» را نوشته است، تمام توان خود را برای از دور خارج کردن مجلس به کار بست. «قوامالسلطنه» در سفر خود به شوروی، روسها را با وعده امتیاز نفت شمال فریب داد و در خفا، دست دوستی به طرف آمریکاییها دراز کرد. او که مردی سیّاس بود، با تودهایها هم طرح دوستی ریخت و کوشید از ظرفیت آنها نیز برای رسیدن به اهدافش استفاده کند. میتوان گفت که «قوامالسلطنه» به سلطنت میاندیشید و اصلاً بیمیل نبود که به این مقام دست پیدا کند. با این حال، او مدتی بعد، ناچار به استعفا شد.
بزرگ ترین اشتباه سیاسی
در سالهای اوجگیری نهضت ملی شدن صنعت نفت، «قوامالسلطنه» در قامت سیاستمداری که میتواند مانع از رسیدن مردم به حق قانونیشان شود، ظاهر شد. چرا او چنین مسئولیت ننگینی را پذیرفت؟ «قوامالسلطنه» مردی زیرک و سیاستمداری توانمند بود. او به خوبی میدانست که پذیرش این مسئولیت، چه فرجام ننگینی در پی خواهد داشت. برخی معتقدند که حس جاهطلبی و فزونخواهی «قوامالسلطنه» بود که وی را در آستانه 80 سالگی، دوباره به میدان سیاست کشاند و طالب پُست نخستوزیری کرد. بعضی نیز اعتقاد دارند، او به اشاره انگلیسیها به میدان آمد و مأموریت داشت در قبال به دست آوردن قدرت، منافع آنها را در ایران تأمین کند. اینکه کدام یک از این دو دلیل یا دلایل دیگر، مقرون به صحت است، دقیقاً مشخص نیست؛ اما تردیدی نیست که وقتی در 27 تیرماه سال 1331 هـ.ش، «قوامالسلطنه»، اعلامیه شدیداللحن خود را پس از رسیدن به مقام نخستوزیری منتشر کرد و عربده «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» سر داد، بزرگ ترین خطای دوران فعالیت سیاسی خود را مرتکب شد.
به نوشته «محمود طلوعی» در «بازیگران عصر پهلوی»، «این اعلامیه شدیداللحن که بدون مطالعه جوانب امر و انعکاس آن در جامعه متشنج آن روز ایران منتشر شد، آخرین اثر مکتوب و بزرگ ترین خطای سیاسی قوامالسلطنه به شمار میآید»؛ اشتباهی که به منزله پایان حیات سیاسی «احمد قوام» بود. او روز 31 تیرماه سال 1332هـ.ش، استعفا داد و برای همیشه از صحنه سیاسی کشور خارج شد و درست دو سال بعد، در 31 تیرماه سال 1334هـ.ش، در 82 سالگی، درگذشت.