به بهانه سالروز امضای اعلامیه پایان جنگ سرد
تعداد بازدید : 135
فرجام یک نبرد45 ساله
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
همه چیز عالی به نظر میرسید. نیروهای آلمانی در تمام جبههها عقبنشینی کرده بودند. شوروی، پس از دریافت کمک نظامی آمریکا و انگلیس، از مسیر ایران، توانسته بود کفه قدرت در جبهه شرق را به نفع خود تغییر دهد و نیروهای خود را به سوی مرزهای آلمان پیش براند. دیگر چاههای نفت قفقاز در خطر نبود. آمریکاییها پس از پیاده کردن نیروهایشان در «نورماندی»، جبهه غرب را متحول کرده بودند. هیتلر ناچار شده بود به نیروهای خود حالت تدافعی بدهد؛ دیگر خبری از علمیات تهاجمی آلمان به گوش نمی رسید. متفقین با اتحادشان، توانسته بودند نازیها را به زانو درآورند؛ اما همه میدانستند که آنچه این قدرتهای ناهمگون را به هم متصل کرده، دشمن مشترک است. برای هیچ سیاستمداری، تردیدی در آغاز اختلافات، پس از سقوط نازیها و پایان جنگ، وجود نداشت. در یک سو، اتحاد جماهیر شوروی، وسیعترین کشور جهان، با منابع معتنابه معدنی و انسانی قرار داشت که توانسته بود از زیر بار فشارهای بعد از انقلاب بلشویکی 1917م، کمر راست کند و در سوی دیگر، آمریکا و انگلیس قرار گرفته بودند که با وجود رقابت برای به دست آوردن امتیاز بیشتر در سراسر جهان، هنوز منافع و دیدگاههای سیاسی و اقتصادی مشترک فراوانی داشتند که ضامن اتحاد و همسویی آنها بود.
کنفرانس «پوتسدام» و آنچه ناگفته باقی ماند
سران متفقین، از 26 تیرماه تا 11 مردادماه سال 1324، در شهر «پوتسدام» که در خاک آلمان اشغالشده قرار داشت، گرد هم آمدند تا درباره مسائل ژئوپولیتیکی دنیای پیش رو تصمیم بگیرند. در این کنفرانس، خبری از روزولت نبود. با مرگ او، ترومن به ریاست جمهوری آمریکا رسید و در این گردهمایی شرکت کرد. در میانه مذاکرات، خبر رسید که حزب محافظهکار انگلیس در انتخابات شکست خورده است و چرچیل دیگر مسئولیت سیاسی ندارد و باید جایش را به «کلمنت اتلی» بدهد. اما استالین، بیدی نبود که با این بادها بلرزد! نمیشد دیکتاتور شوروی را از جایش تکان داد! آنها در «پوتسدام»، تکلیف خیلی چیزها را روشن کردند؛ اینکه بخشهای مهمی از لهستان باید در اشغال روس ها باقی بماند؛ اینکه جمهوریهای ریز و درشت غرب شوروی، ضمیمه خاک این کشور خواهند شد؛ اینکه شوروی به جای دریافت بخشی از غرامت جنگی خود از آلمانها، جوانان آلمانی را به بیگاری خواهد گرفت تا جادههای کشورش را صاف کنند. اما آنچه ناگفته باقی ماند، عطش هر دو طرف برای به دست آوردن نفوذ و منافع بیشتر در سراسر جهان بود.
شکل گرفتن پرده آهنین اروپا
هنوز یک سال از کنفرانس «پوتسدام» نگذشته بود که «چرچیل»، نخست وزیر سابق انگلیس، طی یک سخنرانی در شهر «فولتن»، واقع در ایالت «میسوری» آمریکا، با اشاره به الحاق کشورهای کوچک و ضعیف اروپای شرقی به شوروی، از ایجاد پرده آهنین در قاره اروپا اظهار نگرانی کرد. چند ماه بعد، «ترومن» نسبت به گسترش کمونیسم هشدار داد. نیروهای شوروی که نیمی از برلین را در اختیار داشتند، برای به دست آوردن نیم دیگر آن، به تکاپو افتادند؛ این، نخستین نبرد آشکار میان ابرقدرتهای شرق و غرب بود که عملاً برای هیچکدام از آنها، پیروزی در پی نداشت.
از تأسیس ناتو تا امضای پیمان ورشو
به منظور مقابله با نفوذ روز افزون روسها، آمریکا و انگلیس، دست به تقویت اقمار خود در اقصی نقاط جهان زدند. سال 1949، درست 4 سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، پیمان آتلانتیک شمالی، «ناتو»، شکل گرفت. غرب، دیواری دفاعی در برابر نفوذ شوروی تشکیل داد. احزاب کمونیست و متمایل به شوروی در ایتالیا و فرانسه، به شدت سرکوب شدند و شبح جنگ بر اروپا سایه افکند. همزمان، آمریکاییها کوشیدند با اجرای طرح مارشال، از درغلتیدن کشورهای اروپای غربی به دامن کمونیسم روسی، جلوگیری کنند. شوروی برای نمایش اقتدار نظامیاش، چند ماه بعد از تشکیل ناتو، نخستین بمب اتمی خود را آزمایش کرد. مرز نفوذ شوروی و غرب، در اروپا تثبیت شده بود، اما کشمکش در دیگر نقاط جهان ادامه داشت. اینبار، نه سربازان شوروی و آمریکا، که نیروهای نظامی اقمار این دو کشور، به جان هم افتادند. در سال 1950، شبه جزیره کره شاهد یکی از سهمگینترینِ این درگیریهای مدیریت شده بود؛ جنگی که با جدایی کره شمالی و جنوبی به پایان رسید و دیوار بلندی میان خانوادههای کرهای ایجاد کرد.
جنگ سرد به اوج میرسد
اوایل دهه 1950 بود که دایرةالمعارف دنیای سیاست، اصطلاحی جدید را در خود ثبت کرد: «جنگ سرد»؛ تنازعی که برای گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی میان دو ابرقدرت آغاز شده بود؛ اما برخلاف سایر جنگها، گلولهای از اسلحه نظامیان دو طرف شلیک نمیشد؛ در مقابل، جدال دو ابرقدرت، به رقابتی ویرانکننده در تمام عرصهها تبدیل شد. مسابقه تسلیحاتی میان دو ابرقدرت، هر روز سلاحهایی با قدرت تخریب بیشتر را روانه بازار میکرد. سال 1952، درست 2 سال پس از فاش شدن عملیات جاسوسی شوروی در وزارت خارجه آمریکا، یانکیها نخستین بمب هیدروژنی خود را آزمایش کردند تا به روسها نشان دهند که هنوز دستشان در تولید سلاح، پیش است؛ اما شوروی نیز در این رقابت عقب نماند؛ روسها نه تنها در تولید تسلیحات از آمریکا جلو افتادند، بلکه 6 سال بعد از تشکیل ناتو، به فکر ایجاد نسخه کمونیستی آن برای مراقبت از منافع و محدوده نفوذ خود در اروپا، افتادند. به این ترتیب، پیمان نظامی «ورشو»، متشکل از شوروی و کشورهای تحت سلطه آن در شرق اروپا، اعلام موجودیت کرد. با مرگ استالین و روی کار آمدن «نیکیتا خروشچف»، جنگ سرد وارد مرحلهای جدید شد؛ در این مرحله، درگیریهای نظامی میان قدرتهای اقماری دو ابرقدرت در سراسر جهان گسترش یافت و عملیات جاسوسی شدت گرفت. در سال 1956، ارتش شوروی، قیام مردم مجارستان را به شدت سرکوب کرد. آمریکاییها که به ساخت هواپیماهای جاسوسی «یو2» میبالیدند، پس از سرنگونی یکی از آنها توسط شوروی، به فکر جدال با روسها در فضا افتادند. از سوی دیگر، با کمونیست شدن چین در شرق آسیا، کابوس نفوذ کمونیسم به مستملکات آمریکاییها در اقیانوس آرام، خواب را از چشمان سیاستمداران آمریکایی ربود. ملیگراهای چین، با حمایت آمریکا، به جزیره فُرمُز گریختند و کشور کوچک تایوان را تأسیس کردند؛ کشوری که چین، هنوز دست از ادعای مالکیت آن بر نداشته و مانع عضویتش در سازمان ملل متحد شده است. با عزل «خروشچف» از رهبری شوروی و روی کار آمدن «برژنف»، آمریکاییها گمان کردند که میتوانند روسها را از مناطق تحت نفوذشان در جنوب شرقی آسیا، عقب برانند. به همین دلیل، بر درگیری میان ویتنام شمالی و جنوبی دامن زدند. ویتنام شمالی، به رهبری «هوشهمینه»، مورد حمایت شوروی بود. شمالیها کمونیست بودند و تصرف «سایگون»، پایتخت رسمی ویتنام توسط آنها، به معنای تسلط بیچون و چرای شوروی بر بخشی از نوار ساحلی جنوب شرقی آسیا بود. آمریکاییها که چند سال قبل از آن، کوبا را از دست داده و مجبور به تحمل یک حکومت مارکسیستی به رهبری «فیدل کاسترو» در نزدیکی مرزهایشان شده بودند، نمیخواستند ویتنام را هم از دست بدهند. به همین دلیل، رأساً وارد درگیری در ویتنام شدند. در یکی از روزهای سال 1965، دهها هزار نیروی آمریکایی برای حفاظت از حکومت ویتنام جنوبی، وارد سایگون شدند. این، آغاز فاجعهای 10 ساله برای مردم فقیر ویتنام بود؛ اما آنها بالاخره توانستند آمریکاییها را بیرون و کشور یکپارچه ویتنام را با حکومتی کمونیستی برپا کنند. شکست آمریکا در ویتنام، برای دولتمردان این کشور، بسیار گران تمام شد. اشتباه دخالت مستقیم نظامی را، شوروی با حمله به افغانستان تکرار کرد و در همان باتلاقی گرفتار شد که آمریکاییها گرفتار آن شده بودند. نزاع سرد میان آمریکا و شوروی، گاه به جنگ گرم نزدیک میشد و جهان را در آستانه جنگ جهانی سوم قرار میداد. بحران موشکی کوبا و استقرار سامانه موشکی شوروی در چند کیلومتری خاک آمریکا، یکی از وقایعی بود که دو ابرقدرت را در آستانه یک جنگ تمام عیار قرار داد. این بحران، با کوتاه آمدن شوروی و جمع آوری سامانه موشکی، به پایان رسید.
رشد صنعت جاسوسی!
جاسوسی بخش مهمی از رقابت دو ابرقدرت را در دوران جنگ سرد تشکیل میداد. آمریکا با تأسیس سازمان «سیا» و شوروی با تأسیس «کا.گ.ب»، دست به عملیات جاسوسی گستردهای علیه یکدیگر زدند. در این میان، سهم روسها از سرمایهگذاری و استفاده از این عرصه، بیشتر از آمریکاییها بود. شوروی هزینه هنگفتی را صرف فعالیتهای جاسوسی در غرب میکرد. مأمورانی مانند «ایوانوویچ آبل»، «مارکوس ولف»، «کلوس فوکس»، «ژولیوس و اتل روزنبرگ» و «دیوید گرینگلاس»، در مقابل دریافت دستمزدی قابل ملاحظه از شوروی، حتی اطلاعات مربوط به فعالیتهای هستهای آمریکاییها را در اختیار روسها قرار میدادند. شوروی در سایر کشورهای متحد آمریکا نیز، نفوذ اطلاعاتی فراوانی داشت. رسوایی «کیم فیلبی» و لو رفتن ارتباط او با روسها، بزرگ ترین افتضاح اطلاعاتی انگلیسیها را رقم زد. «فیلبی»، رئیس بخش ضدجاسوسی سازمان جاسوسی خدمات اطلاعاتی انگلیس(MI6) بود. او پیش از دستگیری توسط انگلیسیها، در سال 1964م به شوروی گریخت و تا زمان مرگش، مسئولیت بخش جاسوسی شوروی علیه انگلیس را برعهده داشت. ارزش «فیلبی» برای روسها آنقدر زیاد بود که پس از مرگش در سال 1988م، برای او تمبر یادبود چاپ کردند. «ملیتا نوروود»، زنی جاسوس که به مدت 37 سال اسرار و اطلاعات نظامی انگلیسیها را به شوروی منتقل میکرد هم، نمونه دیگری از این قبیل است. او مشاور مدیر یکی از مراکز مهم تحقیقاتی انرژی اتمی در بریتانیا محسوب میشد. شکست غرب در برابر احاطه اطلاعاتی شوروی، محدود به اروپا نبود. روسها توانستند با هزینه کرد پولهای هنگفت، مقامات اطلاعاتی آمریکا را هم به دام بیندازند. «الدریخ آمس»، کارمند ارشد اداره ضدجاسوسی سیا، یکی از این افراد بود که فعالیتهای جاسوسی او، پس از پایان جنگ سرد آشکار شد. در رقابت اطلاعاتی دوران جنگ سرد، بازار جاسوسان دوجانبه هم سکه بود و افرادی مانند «رابرت فیلیپ مانسین» از این طریق، به ثروت فراوانی دست پیدا کردند و حتی دیوار بلند برلین هم نتوانست از دستیابی آنها به این سود سرشار جلوگیری کند.
پایان یک رقابت دیوانهوار
با وجود فعالیتهای گسترده نظامی و جاسوسی شوروی علیه آمریکا و متحدانش، سیستم اقتصادی بیمار شوروی، سرانجام کار دست رهبران حزب کمونیست این کشور داد. حاکمیت سیستم پلیسی و اختناق آشکار در شوروی، به تدریج پایههای حکومت کمونیستها را متزلزل کرد. واقعیت آن است که صرف هزینههای مربوط به جنگ سرد، دیگر برای هر دو طرف، امکان نداشت. این رقابت طولانی، به ویژه اقتصاد شوروی را در آستانه فروپاشی قرار داد. بحران اقتصادی و فساد گسترده مالی ناشی از جنگ سرد، تأثیر بسیار نامطلوبی برای شوروی داشت. دولتمردان این کشور به این نتیجه رسیدند که باید به این رقابت، به هر شکل ممکن پایان دهند. این همان رویکردی بود که آمریکاییها هم آن را دنبال میکردند. به این ترتیب، پس از انعقاد قراردادهایی درباره محدودیت آزمایشهای اتمی و توسعه تسلیحات، میان دو کشور، در نهایت، روز 21 نوامبر سال 1990، اعلامیه پایان جنگ سرد به امضای سران دو ابرقدرت رسید. کمتر از یک سال پس از این واقعه، با فروپاشی شوروی، جنگ سرد میان دو ابرقدرت، عملاً پایان یافت.