مشاهیر علوم انسانی
تعداد بازدید : 99
«یرواند آبراهامیان» و سبکی که نیازمند نقد است
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
«یرواند آبراهامیان» برای بسیاری از علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران، به ویژه دانشجویان رشته تاریخ و علوم سیاسی، اندیشمندی نام آشناست. «آبراهامیان»، در سال 1319هـ.ش، در تهران به دنیا آمد؛ خانوادهاش مدتی بعد، زمانی که او فقط 10 سال داشت، به بریتانیا مهاجرت کردند. او دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در دانشگاه آکسفورد طی کرد و پس از مهاجرت به آمریکا، موفق به اخذ درجه دکترا در رشته تاریخ، از دانشگاه کلمبیا شد. «آبراهامیان»، سپس، در دانشگاههای پرینستون و آکسفورد، به تدریس تاریخ ایران پرداخت. او علاقه فراوانی به تاریخ سرزمین مادریاش داشت و آثارش، به خوبی نشان دهنده این علاقه است. مهم ترین و در عین حال، معروف ترین اثر مکتوب «آبراهامیان»، کتاب «ایران بین دو انقلاب» است؛ کتابی که در سال 1982م (1361 هـ.ش)، توسط مرکز انتشارات دانشگاه پرینستون منتشر و پس از ترجمه به فارسی، به یکی از مهم ترین منابع مطالعاتی تاریخ معاصر ایران تبدیل شد. «آبراهامیان»، افزون بر کتاب «ایران بین دو انقلاب»، دست به نگارش آثار دیگری هم درباره تاریخ ایران زده است که از میان آنها میتوان به «کودتا»، کتابی درباره کودتای 28 مرداد 1332 و چرایی و چگونگی وقوع آن، اشاره کرد که به زبان فارسی نیز، ترجمه شده است. او هم اکنون، استاد کالج «باروک» دانشگاه شهر نیویورک است و در آنجا به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه اشتغال دارد.
چرا «ایران، بین دو انقلاب»؟
پیش از آنکه بخواهیم درباره کتاب «ایران بین دو انقلاب» نظری بدهیم، ابتدا باید نیم نگاهی به ضریب نفوذ این اثر تاریخی در محافل علمی و دانشگاهی کشورمان داشته باشیم. بیتردید، کتاب «ایران بین دو انقلاب» یکی از پرفروشترین کتابهای سه دهه اخیر در ایران بودهاست؛ اما این اقبال فراوان، بیش از آنکه به محتوای مستند کتاب وابسته باشد، مدیون دفاعها و حمایتهای گاه متعصبانهای است که برخی از استادان تاریخ و علوم سیاسی از آن کردهاند. امروزه، در بسیاری از دانشگاههای کشور، کتاب «ایران، بین دو انقلاب»، به مثابه منبعی دقیق و دست اول فرض میشود که نمیتوان نقد چندانی به محتوای آن وارد کرد. هر چند این ادعا، تاحد زیادی اغراقآمیز به نظر میرسد، اما باید توجه داشت که دلیل رواج این دیدگاه، فقدان اثری است که بتواند جای این کتاب را در محافل دانشگاهی پُر کند؛ اثری که بتوان کتاب «ایران، بین دو انقلاب» را با آن سنجید و ایرادات و اشکالات آن را بررسی کرد؛ متأسفانه، طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آثاری که بتوان از آنها به عنوان منبعی قابل اعتنا برای سلایق مختلف در حوزه «تاریخ معاصر ایران» یاد کرد، کمتر عرضه شدهاست. برخی از استادان تاریخ معتقدند طی این مدت، معدود آثار نگارش یافته درباره تاریخ معاصر ایران که چه در داخل و چه در خارج از کشور منتشر شده اند، عمدتاً مبتلا به آفت جانبداری از یک جریان خاص و ارائه نسخهای تحریف شده از تاریخ هستند و به همین دلیل، نمیتوان به آنها اعتماد کرد. این گروه از صاحبنظران، معتقدند که «یرواند آبراهامیان» به دلیل دسترسی به منابع غنی آرشیوهای دانشگاههای ایالات متحده و بریتانیا و همچنین، نداشتن تعصب و علاقه به جریان یا جناح خاصی در ایران، توانستهاست در اثر خود، یعنی «ایران، بین دو انقلاب»، جانب انصاف را نگه دارد و تصویر کمتر تحریف شدهای از تاریخ معاصر ایران را در اختیار علاقهمندان بگذارد؛ ادعایی که عمیقاً نیازمند بررسی است و باید به آن تردید کرد.
مورخی که بیطرف نیست
واقعیت آن است که «یرواند آبراهامیان» هم، مانند هر مورخ دیگری، از جانبداری و داشتن علقههای سیاسی و اعتقادی مبرّا نیست. او نیز، مانند دیگران، به تاریخ از همان منظری مینگرد که مطلوب اوست. همه کسانی که کتاب «ایران، بین دو انقلاب» را مطالعه کردهاند، حتماً متوجه این مسئله مهم شدهاند که حدود 30 درصد از این کتاب، به بررسی تاریخ حزب توده اختصاص دارد. «آبراهامیان» در این بخش از کتاب، به بررسی چگونگی شکلگیری حزب توده و فراز و فرود آن پرداخته است. او در کتابش، با علاقهای زایدالوصف درباره تأثیر حزب توده بر جریان های اجتماعی ایران سخن میگوید. مطالعه این بخش از کتاب و همچنین، دیگر اظهارنظرهای «آبراهامیان» در این باره، برای خواننده تردیدی در تمایلات چپگرایانه وی باقی نمیگذارد. در واقع، رویکرد «آبراهامیان» در تحلیل وقایع تاریخ معاصر ایران، رویکردی مبتنی بر تاریخنگاری جریان چپ است. این سبک تاریخنگاری، در میان علاقهمندان به تاریخ و نیز استادان این رشته در ایران، طرفدارانی دارد که در محافل تاریخنگاری، ذینفوذ هستند و به شدت از آن حمایت میکنند. البته، از حق هم نباید گذشت که این سبک تاریخنگاری، از جذابیتهای فراوانی برخوردار است؛ اما جذابیت نگارش و ارائه تحلیلهای چپگرایانه، اثبات کننده صدق مدعای مورخ نیست و «آبراهامیان»، با برخی تحلیلهای نادرست در کتاب «ایران، بین دو انقلاب»، عملاً صحت این نظر را به اثبات رسانده است.
ادعاهایی درباره حزب توده
ارائه تصویری پرهیبت از سران حزب توده و وارونه جلوه دادن نقش آنها در بسیاری از وقایع تاریخی، ایرادی است که میتوان به نحوه تاریخنگاری «آبراهامیان» وارد کرد. او درباره دوران اضمحلال حزب توده مینویسد:«در سال 1338، از آن سازمان زیرزمینی پرهیبت، اثر کمی بر جای ماند، اما همانطور که سفارت آمریکا هشدار داد، هرچند حزب توده سازمان کارآمدی را از دست داده بود، [اما] سابقه ارزشمندی در شهامت و شهادت کسب کرده بود.» این در حالی است که با وجود بازداشت و اعدام تعدادی از اعضای رده متوسط حزب توده، سران این حزب از کشور گریختند و تنها پس از ساقط شدن رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، به کشور بازگشتند. با چنین سابقهای، حزب توده نه تنها در میان مردم ایران، بلکه در میان سازمانهای فعال چپگرا نیز، طرفداری نداشت و گروههایی مانند «سازمان چریکهای فدایی خلق - اکثریت» تا زمانی که محتاج به حمایت مالی این حزب نشده بودند، با سران آن گرد یک میز ننشستند.
چند دیدگاه تاریخی شاذ
اشتباهات «آبراهامیان» در ارائه تحلیلهای تاریخی، تنها به نوع نگاه و نظر وی نسبت به حزب توده محدود نمی شود. او در سایر مباحث تاریخی نیز، دیدگاههای شاذی دارد که با اسناد تاریخی موجود سازگار نیست. یکی از این دیدگاهها را میتوان در برداشتهای «آبراهامیان» درباره «فتنه باب» مشاهده کرد که نگارنده این سطور، پیشتر، در یادداشتی با عنوان «تأملی در دیدگاه های یرواند آبراهامیان درباره فرقه بابیه»، در صفحه تاریخ روزنامه خراسان، مورخ 30 فروردین 1394، آن را مورد نقد و بررسی قرار داده است. از دیگر دیدگاههای قابل تأمل «آبراهامیان» که در کتاب «ایران، بین دو انقلاب»، به آنها اشاره کرده است و در نوع خود منحصر به فرد محسوب میشود، تحلیلی است که وی از ماجرای قتل «گریبایدوف» و فتوای تاریخی «میرزا مسیح مجتهد» ارائه داده است. «آبراهامیان» مینویسد:«[گریبایدوف] به افرادش دستور داد برای رها ساختن مسیحیان سابق که اکنون بردههای مسلمانان بودند، وارد خانههای مردم شوند. نتیجه این اعمال تعجب آور نبود. در حالی که مجتهدی اعلام داشت مسلمانان موظفند از بردههای مسلمان محافظت کنند، جماعت عظیمی از بازار راه افتاد و در جلوی اقامتگاه هیئت نمایندگی روسیه گرد آمد.» چنین ادعایی درباره چرایی قیام مردم علیه اقدام تجاوزکارانه «گریبایدوف»، ادعایی شاذ است که «آبراهامیان» نخستین ارائه کننده آن محسوب میشود. ادعایی که تمام نویسندگان و مورخان تاریخ معاصر، آن را به صورت دیگری مطرح کردهاند.
به عنوان نمونه، «سعید نفیسی» در کتاب «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر»، تجمع مردم و فتوای «میرزا مسیح مجتهد» را ناشی از بازداشت اجباری دو زن ارمنی مسلمان شده میداند که «همسر ایرانیان شده و از ایشان فرزند داشتند و در خانه آصفالدوله میزیستند.» در هیچ کدام از منابع تاریخی ایران و اسناد موجود، اشارهای به «برده» بودن بانوان حرم «آصفالدوله» نشده است.باید توجه داشت که کتاب «ایران، بین دو انقلاب»، با وجود همه مزایا و محاسنش، کاستیهایی دارد که نمیتوان از آنها بی اعتنا گذشت.
این کتاب نیز، مانند هر کتاب دیگری، نیازمند بررسی و نقد است؛ نقدی منصفانه که بتواند راه را برای تألیف آثار کاملتر و جامعتر بگشاید و ما را از نیازمندی به آثار تدوین شده در آن سوی مرزها، بینیاز کند.