روزگارمردم ایران در آستانه ولادت پیامبر اسلام(ص)
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
ولادت پیامبرگرامی اسلام(ص) در سالی روی داد که به «عامالفیل» مشهور است؛ سالی که سپاه ابرهه، حاکم دستنشانده پادشاه حبشه در یمن، برای ویرانی کعبه به سمت شهر مکه حرکت کرد، اما در نزدیکی این شهر، گرفتار عذاب الهی ابابیل شد. مورخان، این سال را، مطابق با سال 570 میلادی میدانند. ایران در این برهه زمانی، تحت حاکمیت ساسانیان قرار داشت. آنها پس از برانداختن اشکانیان، در سال 224 میلادی، توانستند بر سراسر ایران مسلط شوند و با تدارک سپاهی کارآزموده، قدرتشان را تثبیت کنند. در زمان ولادت پیامبراکرم(ص)، نزدیک به 350 سال از آغاز حاکمیت ساسانیان بر ایران میگذشت.
ظاهری که با باطن فرق داشت
در سال 570 میلادی، ایران از هر نظر بر رقیب دیرینهاش یعنی امپراتوری روم، غلبه کردهبود. ظاهراً حکومت طولانی انوشیروان و انتظام دستگاه اداری کشور توسط او، بر اقتدار ساسانیان افزوده و دوام حکومت آنها را برای چند قرن بعد، تضمین کردهبود. «آرتور کریستن سن» دوران پادشاهی انوشیروان را «درخشانترین دوره عهد ساسانی» معرفی کردهاست. شورشها سرکوب شده بود و شاه در اوج اقتدار قرار داشت. مزدکیها که در دوران قباد، پدر انوشیروان، در محافل فکری و دینی، یکه تازی میکردند، قتلعام شده بودند. انوشیروان خود را مظهر عدالت میدانست و مدعی بود که توانستهاست عدالت را در سراسر قلمروی خود برقرار کند.از سوی دیگر، رومیان در چند نبرد سرنوشتساز، مغلوب ایرانیان شده بودند و حوزه نفوذ و مستملکات ساسانیان در غرب خاورمیانه گسترش پیدا کرده و به کرانههای مدیترانه رسیده بود. با این وصف، تصور سقوط امپراتوری قدرتمند ساسانی، محال و غیرممکن به نظر میرسید. اما واقعیتی که جامعه ایران با آن درگیر بود، شباهتی به ظاهر مقتدرانه حاکمان ساسانی نداشت. ایرانیان، با معضلات فراوانی دست به گریبان بودند که چندان مورد توجه مورخان رسمی دربار ساسانی قرار نمیگرفت. مفهوم عدالت در منظر شاه، با آنچه در میان مردم به عنوان عدالت شناخته میشد، تفاوت داشت. در ایران دوره ساسانی و به ویژه مقارن ولادت رسولخدا(ص)، عدالت، عبارت بود از برقرار ماندن نظام خشک و خشن طبقاتی و راضی بودن هر شهروند به طبقهای که انتساب وی به آن، حکمی محتوم و ابدی فرض میشد. حکیم ابوالقاسم فردوسی در اثر سترگ خود، شاهنامه، به داستان کفاشی اشاره کردهاست که در قبال پرداخت مبلغ معتنابهی پول، فقط تقاضای تحصیل و کسب علم پسر خود را نزد انوشیروان مطرح کرد و او نپذیرفت. هرچند در اصل چنین داستانهایی همواره تردید وجود دارد، اما نقل سینه به سینه آنها، روشنکننده این واقعیت دردناک است که در جامعه ایرانی عهد ساسانی، بسیاری از جوانان باهوش کشور، از نعمت فراگیری علم و دانش بیبهره بودند و دانشگاه عظیمی مانند «جندی شاپور»، صرفاً برای آموزش افرادی بنا شدهبود که بر اساس نظام «کاستی»(طبقاتی)، حق داشتند از آن استفاده کنند.
حاکمیت اقلیت بر اکثریت
«سعید نفیسی» در کتاب «تاریخ اجتماعی ایران» مینویسد:«چیزی که بیش از همه در میان مردم ایران اختلاف افکنده بود، امتیازات طبقاتی بسیار خشنی بود که ساسانیان در ایران برقرار کرده بودند و ریشه آن در تمدنهای پیشین بود، اما در دوره ساسانی، برسختگیری افزوده بودند.» او میافزاید:« از 140 میلیون[جمعیت آن روز ایران]، 5/1 میلیون [نفر] حق مالکیت داشتند و دیگران، همه از این حق طبیعی خداداد، محروم بودند.» وضع طبقات فرودست جامعه، بسیار اسفناک بود. «کریستین سن»، در کتاب خود، به نقل از مورخی غربی به نام «مارسلینوس» مینویسد:«کشاورزان و کارگران ایران در زمان ساسانیان، در نهایت ذلت و خواری و بدبختی به سر میبردند. در موقع جنگ، پیاده از عقب لشکر حرکت میکردند. طوری آنان را خوار و بیارزش میشمردند که گویا بردگی برای همیشه، بر ایشان نوشته شده است و هیچ اجر و مزدی در مقابل کار خود دریافت نمیکردند.» این رویکرد ستمگرانه باعث شده بود، اقلیتی کمتر از 2 درصد جمعیت، بر تمام امور تسلط داشته باشد و دیگران را بردهوار به خدمت بگیرد.
میراث فکری «اختلاف طبقاتی»
شرایط بحرانی جامعه ایران، باعث گریز کشاورزان از زراعت و روی آوردن آنها به خدمت در آتشکدههای بزرگی شده بود که به دلیل حمایت شاهان ساسانی، روز به روز بر عظمت و رونق آنها افزوده میشد. اما این اقدام هم برای مردم راهگشا نبود و آنها را گرفتار دام موبدان طماعی میکرد که در بهرهکشی از طبقات فرودست، دستکمی از اشراف نداشتند. ظهور و بروز ادیان و فرقههای متعدد در اواخر دوره ساسانی و مقارن با ولادت پیامبرگرامی اسلام(ص)، نشانه بیزاری مردم از الگوی حکومتی ساسانی و تمایل آنها به تغییرات بنیادین بود. وجه مشترک همه مسلکهای نوظهور، مانند آیین مزدکی و فرقه زرتشت فسائی، موضعگیری شدید در برابر نظام خشک و بیرحم طبقاتی حاکم بر کشور بود. مردم که همسویی موبدان زرتشتی با سیاستهای حکومتی را به وضوح مشاهده میکردند، روز به روز از آتشکدهها گریزانتر میشدند و به آیینهایی روی میآوردند که دست کم، به ظاهر، انسانیت و حقوق ناشی از آن را، برای طبقات فرودست به رسمیت بشناسد. نفوذ آیین بودایی و مسیحی در ایران دوره ساسانی، بیش از آنکه به آموزههای این دو آیین مربوط باشد، معلول بیزاری مردم از شرایط اجتماعی حاکم بر کشور بود. شاید بتوان دلیل اصلی عدم تمایل ایرانیان به نبرد با اعراب مسلمان در جنگهایی مانند قادسیه، نهاوند و ذاتالسلاسل را، همین نفرت و بیاعتمادی مردم نسبت به حاکمیت ساسانی دانست؛ به طوری که اشراف ساسانی که فرماندهی سپاه ایران در جنگ ذاتالسلاسل را برعهده داشتند، مجبور شدند برای نگه داشتن پیاده نظام که عموماً از طبقات فرودست جامعه بودند، در میدان نبرد، آنها را با زنجیر به یکدیگر ببندند و مانع فرار آنها از میدان جنگ شوند.
ثروت افسانهای اشراف ساسانی
نفرت عمومی از حاکمیت ساسانی، مقارن با ولادت پیامبر گرامی اسلام(ص)، با توجه به ثروت انباشته شده اشراف و وابستگان دربار، بیش از پیش افزایش یافت. ایرانیان تهیدستی که از فقر به ستوه آمدهبودند، در مقابل خود، کاخهای افسانهای ساسانیان را میدیدند که در تیسفون، فیروزآباد، جی(منطقه ای در اصفهان) و سایر نقاط ایران، خودنمایی میکرد. «حمزه اصفهانی» در کتاب «سنی ملوکالارض و الانبیاء» بخشی از ثروت «خسرو پرویز» را شرح داده است. او مینویسد:«خسروپرویز سه هزار زن داشت و دوازده هزار کنیزک ساززن و بازیگر، شش هزار مرد پاسبان او بودند، 8500 اسب مخصوص سواری او بود، 960 فیل، دوازده هزار استرمخصوص بردن بنه و هزار شتر داشت.» چنین شیوه حکومتداری، شرایط اجتماعی حاکم بر ایران را، روز به روز بحرانیتر میکرد. به طور خلاصه میتوان گفت که جامعه ایران، مقارن ولادت باسعادت رسولخدا(ص)، از نابسامانی اقتصادی و تحقیر و توهین ناشی از نظام خشک طبقاتی رنج می برد و آموزههایی که موبدان برای آرام کردن مردم، به آنها عرضه میکردند، حتی قادر به تسکین موقت دردهای ناشی از ستم جانکاه و نادیده گرفتن حقوق مردم توسط دربار ساسانی نبود.