فرود و فرازهای اندیشه یک فیلسوف
تعداد بازدید : 108
چگونه روژه گارودی،«محمد رجاء» شد؟
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
برای مسلمانان، «روژه گارودی»، فیلسوفی شناخته شده است؛ اندیشمندی مبارز و خستگی ناپذیر که با تمام حیثیت علمی و سیاسی خود، به دفاع از مسلمانان مظلوم فلسطین پرداخت. او نقش مهمی در نشان دادن نادرستی قضیه هولوکاست داشت و با وجود محدودیتها و فشارهای فراوانی که محافل صهیونیستی در فرانسه علیه او به وجود آورده بودند، بر نادرست بودن قضیه هولوکاست پای فشرد و عقبنشینی نکرد. «گارودی» در سراسر عمر 98 سالهاش، همواره در پی یافتن راهی برای آشتی دادن میان پیروان ادیان بود. او در سال 1982(1361هـ.ش)، پس از مطالعات و بررسیهای فراوان، اسلام را به عنوان دین خود برگزید و نامش را به «محمد رجاء» تغییر داد. «گارودی» که روزگاری به عنوان نماد چپ فرانسه شناخته میشد، آنقدر آزاده بود که وقتی به اشتباه گذشته پی برد و با حقیقتی راستین روبهرو شد، در وانهادن گذشته و در آغوش گرفتن حقیقت، تردید نکرد.
مطالعه، مبارزه و تدریس
«روژه گارودی» در 17 ژوئیه سال 1913 (تیرماه 1294هـ.ش)، در شهر مارسی فرانسه متولد شد. مادرش کاتولیکی معتقد و پدرش فردی بدون مذهب و لائیک بود. «گارودی» در خانوادهای پرورش پیدا کرد که در آن، بحث و گفتوگو درباره عقیده، آزاد بود. او در دوره نوجوانی، ترجیح داد از مذهب پروتستان پیروی کند؛ اما مدتی بعد و در پی یافتن «ارزشهای بدون قید و شرط»، به مطالعه آثار «یرکگارد»، نویسنده دانمارکی، پرداخت و دوباره به مذهب کاتولیک متمایل شد. «گارودی» در آن سالها ، هم با تفکرات مارکسیستی آشنا وهم به آن، علاقهمند شد. با این وجود، به مذهب وفادار ماند و حاضر نبود اعتقادات مذهبی را کنار بگذارد. این رویه «گارودی»، بارها با انتقاد اطرافیانش روبهرو شد و پدرش، «بارها او را یک نادان خطاب کرد.» «گارودی» پس از پایان دبیرستان، به تحصیل در رشته فلسفه پرداخت و در 20 سالگی به عضویت حزب کمونیست فرانسه درآمد. او پس از اشغال فرانسه توسط آلمان، در جنگ جهانی دوم، به گروههای مقاومت پیوست و به همین دلیل، در سال 1940 توسط نیروهای «مارشال پتن» و حکومت دست نشانده «ویشی» در فرانسه، بازداشت و به الجزایر تبعید شد. «گارودی» 30 ماه در اردوگاه جنگی «جلفه» در الجزایر ماند، اما در نهایت توانست بگریزد و به جبهه مقاومت ملحق شود. او در پایان جنگ، مفتخر به دریافت نشانهای «جنگ»، «اسارت» و «مقاومت ملی فرانسه» شد. «گارودی» طی سالهای 1945 تا 1959، بارها به عنوان نماینده مردم فرانسه در مجالس ملی، مؤسسان و سنا برگزیده شد. او در سال 1963 موفق شد تحصیلاتش را در رشته فلسفه به پایان برساند و با نگارش رساله «فرضیه مادیگرایانه شناخت»، مدرک دکترای خود را در رشته فلسفه دریافت کند. «گارودی» پس از آن، به تدریس در دانشگاه معروف «پواتیه» پرداخت.
اخراج از حزب کمونیست
در سال 1969، «الکساندر دوبچک»، رئیس جمهور وقت چکسلواکی و دبیرکل حزب کمونیست این کشور، دست به اصلاحاتی در امور داخلی کشورش زد. اقدامات او، تغییراتی در چکسلواکی به وجود آورد که از آن با عنوان «بهار پراگ» یاد میشود. شوروی که از این تغییرات ناخشنود بود، اعضای پیمان ورشو را واداشت که رسماً به چکسلواکی لشکرکشی و حکومت «دوبچک» را ساقط کنند. وقوع این اتفاق و نیز، حمایت حزب کمونیست فرانسه از آن، خشم «گارودی» را برانگیخت. او دست به نگارش کتابی در رد این تصمیم زد و اعتراضات خود را علنی کرد. به همین علت و با وجود این که «گارودی» برای کمونیستهای فرانسه وزنهای سنگین محسوب میشد، او را در سال 1970 از حزب کمونیست اخراج کردند.
در پی یافتن یک راه
«گارودی» پس از اخراج از حزب کمونیست فرانسه، به مطالعات گسترده فلسفی روی آورد. او در آن زمان معتقد بود که میتوان میان مارکسیسم و مسیحیت آشتی برقرار کرد. در واقع، «گارودی» هنوز هم به مبانی تفکرات مارکسیستی اعتقاد داشت، اما نمیتوانست نگاه مثبت خود را به مذهب کنار بگذارد. او حتی با نگارش دو کتاب «مارکسیستها و مسیحیان رودرروی هم» و «مارکسیسم در قرن بیستم» مدعی شد که مارکسیسم میتواند ارزشهای مذهبی را به خود جذب کند؛ اما خیلی زود دریافت که این دیدگاه با چالشهای متعدد و متفاوتی روبهرو است.
چرا گارودی مسلمان شد؟
«گارودی» زمانی که به مطالعه مباحث فلسفی مشغول بود، با فلسفه اسلامی و در نتیجه، با فرهنگ و تمدن اسلامی، آشنا شد؛ اما این آشنایی دلیل اصلی گرایش او به دین اسلام و سپس پذیرش آن نبود. او درباره علت دلبستگیاش به آموزههای اسلامی گفته است:« من جزو گروهی از نظامیهای فرانسه بودم که در انقلاب سال ۱۹۶۰، در الجزایر، با الجزایریها میجنگیدم و گروهی از مجاهدان مسلمان، مرا به اسارت گرفتند. فرمانده این گروه یکی از مجاهدان را مأمور کرده بود تا مرا در کوه اعدام کند. وقتی با آن مجاهد مسلمان تنها ماندم، از من پرسید: تو با خودت اسلحه داری؟ پاسخ دادم: نه! اسلحه همراه ندارم. آن مجاهد گفت: پس چطور کسی را که با خود اسلحه ندارد، بکشم؟ آنگاه مرا آزاد کرد. این ماجرا سالها ذهن و دلم را به خود مشغول کرده بود و همیشه آن را به خاطر میآوردم و سرانجام، به تحقیق درباره اسلام پرداختم و یقین پیدا کردم که آن مجاهد، با الهام از عقیده و اخلاق اسلامی، با من چنان برخوردی داشت و این رویداد، بیشترین تأثیر را در مسلمانشدن من که تمام دنیا را تکان داد، داشته است.»
دیدگاههایی درباره اسلام
«گارودی» در اندیشههای خود، اسلام را دینی الهی و تکمیلکننده سایر ادیان ابراهیمی میدانست. او پیش از آن، به طور مفصل درباره سایر ادیان زنده جهان، مانند بودیسم، یهودیت و هندویسم و نیز دین زرتشت تحقیق کرده بود. «گارودی» پس از مدتی مطالعه، سرانجام در سال 1982، در مرکز مطالعات اسلامی ژنو، اعلام کرد که مسلمان شده است. وی یک سال پیش از آن، کتابی با عنوان «وعدههای اسلام» منتشر کرده و در آن به تشریح دیدگاههای اسلام برای تربیت بشر و سعادت وی پرداخته بود. «گارودی» پس از اعلام مسلمانیاش، دهها کتاب برای معرفی دین اسلام به اروپاییان نوشت و در آنها، با شیوهای کاملاً استدلالی، برتریهای اسلام را نسبت به سایر ادیان، برشمرد. او پس از اسلام آوردن، با جدیت بیشتری به مقابله با لابیهای صهیونیستی و دفاع از مسلمانان مظلوم در اقصی نقاط جهان و به ویژه، فلسطین، پرداخت. «گارودی» در سخنانش، اسلام را کلید اصلاح جهان معرفی میکرد. او معتقد بود:«تنها در پیروی از اسلام است که جهان کنونی میتواند راهی برای بیرون آمدن از بحران بیابد.» دیدگاههای او درباره اسلام سیاسی، باعث مخالفتش با سیاست رژیمهای عرب متحد آمریکا شد. او پس از واقعه جمعه خونین مکه، درباره سردمداران رژیم سعودی گفته بود:«اگر فاجعه مکه مورد رضایت و خوشحالی دشمنان اسلام نبود، پیامهای تبریک آنان از آمریکا گرفته تا تل آویو، به سوی حکّام عربستان سرازیر نمیشد.» «گارودی» تأکید کرده بود:«اگر مسلمانان جهان میخواهند چهره حقیقی اسلام را به جهان نشان دهند، باید بر نبود هرگونه پیوند یا وجه مشترکی بین اسلام سعودی و اسلام اصیل تاکید کنند ... مسلمانان باید خود را از قید و بندهای مدّعیان «زهد سعودی» و ادّعاهای دینی نیرنگبازانه آنها آزاد کنند؛ زیرا فقط در این صورت است که دوباره عصر شکوفایی اسلام حقیقی و قرآن مبین شروع خواهد شد.»
انقلابی علیه تمدن تحمیلی آمریکا
او معتقد بود که انقلاب اسلامی ایران، انقلابی علیه تمدن تحمیلی آمریکاست. «گارودی» ضمن تحلیلی درباره انقلاب اسلامی ایران گفتهبود:«انقلاب انگلستان علیه یک نظام سیاسی، انقلاب فرانسه علیه یک نظام سیاسی – اقتصادی، استقلال آمریکا برای رهایی از غلبه و سلطه انگلستان و انقلاب روسیه یک انقلاب سیاسی بود، اما انقلاب ایران برای ایجاد یک الگوی جدید و مدل یک تمدن نوین انجام شد.»
این اندیشمند برجسته و فیلسوف حقیقتجوی فرانسوی، سرانجام در 24 خردادماه سال 1391، دار فانی را وداع گفت. از آثار متعدد «گارودی» در حوزه فلسفه و سیاست، میتوان به این موارد اشاره کرد: «اسلامی برای قرن بیستم»، «آیا به خدا نیاز داریم؟»، «تاریخ یک ارتداد»، «غرب یک سانحه است»، «چگونه بشر انسان شد؟»، «مسجد، آیینه اسلام»، «اسلام در غرب»، «آمریکاستیزی، چرا؟»، « زنان چگونه به قدرت میرسند؟»، «پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی» و «زبان فلسفه(مجموعه مقالات)».
همه نقل قولهای گارودی از سایت «http://rahyafte.com/» اخذشده است.