غلامحسین چهکندی نژاد
1
دیروز اردیبهشت بود
امروز شهریور است
فردا باید اسفند دود کنم
برای عید
*
سال هاست
سفره هفت سین را
با هفت انار سوخته
تزیین می کنم
*
سکوت پرنده ها
لا بلای گل های پیراهنت
حکایت ناتمامی است
2
کاش اردیبهشت
راهی پیدا کند
به قلب یخ زده ات
بخند تا انار
روی دستم
ترک بردارد
بدون تو
نامی ندارد اردیبهشت
علی عبداللهی
باران می شویدش
آفتاب ، خشکش می کند
در گوشش نجوا دارد باد
شب ، در دامن می گیردش
و برایش لالایی می خواند
فقط برای آن نیمه سنگ
که رو به آسمان دارد
علیرضا آبیز
این قطار مرا به سیبری نمی برد
به مجمع الجزایرِ گولاک
به آشوئیتس
به استالینگراد
به سایگون
به اریتره
به نورماندی
به اندیمشک
از خانه به کتابخانه می برد
جایی که قطارهای بی شمار
به مقصدهای نامعلوم
منتظرم هستند
فاطمه حسینی فر
پس از تو مصلحت این بود منزوی بشوم
شبیه آنکه تو اصلا نمی شوی بشوم
شبیه قافیه هایی که خوب بنشینند
درست آخر هر خط مثنوی بشوم
حلول روح جدیدی درون جسم غزل
تز تناسخ عرفان مانوی بشوم
تو مثل شمس نبودی ولی قسم خوردم
در آتش تو بسوزم و مولوی بشوم
وان یکاد بخوانید ودر فراز کنید
خدا کند بتوانم کمی قوی بشوم
امیر نظام دوست
قسمت چنین شد بین ماها درد باشد
از ما، یکی هر شب خیابان گرد باشد
وقتی جدایی علتی روشن ندارد
باید یکی از بین ما نامرد باشد
محبوب من! در چشم هایم ریشه داری
حتی اگر سرشاخه هایم زرد باشد
حتی اگر در من همیشه انتظارِ
لبخندِ نامردی که کم آورد باشد
باور نمی کردم شبیه فیلم ها من
در کافه باشم قهوه ام هم سرد باشد
باور نمی کردم ولی دنیا همین است
در قصه باید یک نفر نامرد باشد
وجیهه نوزادی
همین که می روی
دلتنگ می شوم
و به جغرافیای نقشه زل می زنم
شانه هایم درخت می شود
ابرو بالا می اندازم
و چشم هایم بلوط می چیند
پاهایم را در آب های خلیج فارس دراز می کنم
دست هایم را به مشهد می برم
و در چمدانت کمی نبات تبرک می گذارم
به شعر برمی گردم
و تو را از زیر آن رد می کنم
و پشت تمام نقشه را آب می ریزم
با بهار که برگشتی
این شعر تمام شده است
باید بگردی و
هر تکه مرا گوشه ای از نقشه پیدا کنی
و به هم بچسبانی
شاید
شبیه همان دختری شود
که روزی دوستش می داشتی!