ناگهانِ شعر
تعداد بازدید : 24
امروز با شاعران افغانستان
زهرا حسین زاده
قسم به آب که جاری در آستین حیات است
حلال می کند آنی که راحم العبرات است
به لطف، مرده ما را بلند می کند از خاک
همین سه شب به هوایی که در چراغ برات است
امان از این گل خامم که هیچ پخته نمی شد
سفال بدقلق من بری از آتش ذات است
مرا به هیئت کاشی بکار سردر مسجد
شفای ناخلفی ها مناره های هرات است
ترک ترک به غریبی دچار کن دل ما را
به یزد رفته دو چشمم نیازمند قنات است
فدای هر چه قلم مو که باد با تنم آمیخت
شکست رنگ خودش را دری که بسته و مات است
عاطفه جعفری
وقتی که دوری ات به من اجبار می شود
غم های بی کسی سرم آوار می شود
با دیدن مکرر آن عکس آخرت
دلتنگی ام برای تو بسیار می شود
دیدار روی ماه تو یک روز قسمتِ
این چشم های خیره به دیوار می شود؟
یک روز می روم من و آن روز رفتنم
سر فصل روزنامه و اخبار می شود
این انتظار سخت حضورت برای من
هرشب کنار پنجره تکرار می شود
زهرا ابراهیمی
1
گاهی که از هم دلگیریم
بیا
تنها حرف بزنیم
نواهای خوش از
فضای خالی نی می آیند ..
2
قد بلندش سر به هوایم کرده
و من نمیبینم موریانهها
چگونه چوب اشتباهاتشان را میخورند
و من نمیبینم فرشته شانه چپم
با قلم روی بازویم را سیاه کرده
که عشق فرود است...
زشت شدم، آینه را دوست ندارم
و نیمکتی را که با تو
نشستم روی آن
نگاه کن
لباسهایم بوی چوب گرفتهاند