به خاطر آرزوهایم به مرگ فکرنمیکنم
بهرام از طرف یکی از کمپها معرفیشده است. او دومین دوره حضور خودش در کمپ را میگذراند. خودش میگوید که بیشتر از سه سال است که به گل اعتیاد دارد.
از بریدهبریده حرف زدنش و قطع ناگهانی سخنانش، بهسادگی میشود فهمید که آثار مخرب این ماده مخدر تا چه حد به روان او لطمه وارد کرده است، 22 ساله است، از چهار سال قبل با حشیش شروع کرده و بعد با «گل» آشنا شده است.با او درباره این ماده گفت وگوی کوتاهی داشتیم که در ادامه میخوانید.
چند سال قبل با گل آشنا شدی؟
- گل را یک سال بیشتر نیست که میشناسم. قبل از آن، فقط حشیش و گراس مصرف میکردم. البته موضوعی که برای خودم هم عجیب است این است که چطوری به اینجا کشیده شدم. من کلاً از مواد مخدر خوشم نمیآمد چون تعداد زیادی از افراد درجهیک خانوادهام اعتیاد داشتند و من اصلاً دلم نمیخواست شبیه آنها شوم.18 سالم بود که یک روز با دوستانم در پارک نشسته بودیم. یکی از آنها یک نخ سیگار درآورد و شروع کرد به کشیدن، قبل از آنهم سیگار کشیده بودم اما بوی سیگاری که آن روز در دست دوستم بود فرق داشت. بوی عدس سوخته میداد. هر نفر یک پک زد و نوبت به من رسید. شناختی از حشیش نداشتم. من هم یک پک زدم. دفعه اول بوی تندش توی گلویم زد و به سرفه افتادم، اما بعدازآن بهقدری همراه با دوستانم به همهچیز خندیدیم که سرفه از یادم رفت.
حس و حال اولین مصرف حشیش چطور بود؟
- فقط میخندیدم. آن قدر خندهام زیاد بود که نمیتوانستم حرف بزنم. کلمات را از یاد برده بودم و فقط میخندیدم. این تجربه روز اول بود اما بعداً اتفاقات دیگری برایم رخ داد. در خانه که سیگاری میکشیدم احساس میکردم وسایل خانه از سر جایشان بلند میشوند و روی هوا حرکت میکنند. دوستانم را شبیه حیوان میدیدم و از خنده غش میکردم.
تا چه مدت این خندهها ادامه داشت؟
- خیلی زیاد نبود، بعدازآن، ازنظر روانی به این ماده کاملاً وابسته شدم. اگر یک روز حشیش به من نمیرسید اعصابم به هم میریخت و پرخاشگر میشدم.
گل چه زمانی وارد زندگیات شد؟
- بعد از حشیش با گراس آشنا شدم. حال بدی که بعد از مصرف حشیش و گراس داشتم تفاوتی باهم نداشت تا این که یک سال قبل با گل آشنا شدم. مقداری از آن را گرفتم و به خانه دوستانم رفتم و این بار من این ماده را به آنها تعارف کردم. فروشندهای که از او گراس میگرفتم این ماده را به من معرفی کرد و من هم مثل کسی که دنبال مواد مخدر روز است، آن را خریداری کردم. قبل از این که دوستانم مصرف کنند، درباره تأثیرات این ماده با آنها صحبت کردم و گفتم که این ماده با بقیه مواد تفاوت دارد.
چه حالی داشتی؟
-گیج بودم. همهچیز یادم میرفت. دیگر نمیتوانستم به مغازه پدرم بروم چون با همه دعوایم میشد. من که به دلیل مصرف حشیش مدام روی دور توهم و خنده بودم، به یک آدم منزوی تبدیل شدم. گاهی مغزم طوری بود که نمیتوانست به اندامهای دیگر بدنم فرمان دهد و من نمیتوانستم کارهای روزمرهام را انجام دهم. مثلاً میرفتم داخل پارک مینشستم اما توان این را که از آنجا خارج شوم نداشتم.
چطور شد که تصمیم به ترک این ماده گرفتی؟
-مدتی بود حالم هرروز بدتر میشد و وزنم با سرعت عجیبی در حال کاهش بود. در آن زمان هنوز «گل» مصرف میکردم اما دیگر خبری از غذا خوردنهای افراطی نبود. به دلیل ضعفی که داشتم به پزشک مراجعه کردم و فهمیدم سرطان دارم. دکتر گفت به دلیل مصرف حشیش و گراس است. بعدازاین که درگیر سرطان ریه شدم تصمیم گرفتم دیگر لب به این ماده نزنم. از مرگ میترسیدم. دلم نمیخواست با این سن و سال کم بمیرم. برای همین راهی کمپ شدم. این جا یک روان پزشک داریم که تحت نظر او درمان میشویم.
وضعیت بیماریات چطور است؟
-شیمیدرمانی میشوم و امیدوارم بتوانم جان سالم به درببرم.
چه آرزوهایی داری که به خاطر آن تصمیم به ترک مواد گرفتی؟
-دلم میخواهد برای خودم زندگی تشکیل بدهم و پدر بشوم. این بزرگترین آرزویم است.
منبع: مجله همشهری سرنخ