ناگهانِ شعر
تعداد بازدید : 48
امروز با شاعران افغانستان
عاطفه جعفری
در انتظارم که شاید همراه فردا بیاید
در گوشه ای ازاتاقم ، یک شعرِ تنها بیاید
چون شیشه های شکسته بر روی قلبم نشسته
مثل نفس می شکافد جان را که بالا بیاید
وقتی که من بی قرارم ، وقتی دلی تنگ دارم
فرقی ندارد که در روز یا نیمه شب ها بیاید
در خود به دنبال نورم ، آبستن شعر و شورم
وقتش رسیده ست دیگر ، باید به دنیا بیاید
یا مثنوی یا ترانه ، با بیت هایی زنانه
یک مصرع عاشقانه ، هرطور... اما بیاید
حمید تقدیمی
فرصتی از نو رسیده کربلایی دیگر است
کربلا این بار در جغرافیایی دیگر است
بغض هل من ناصر آقا که در گودال ماند
از بلندای دمشق اینک صدایی دیگر است
بعد حجر بن عدی نوبت... زبانم لال باد
باز دشمن فکر تقطیع هجایی دیگر است
تا سر گل را زدند و غنچه ای دیگر شکفت
در فنای سبز و سرخ ما بقایی دیگر است
سر به تیغ افتاد و با نیزه دوباره ایستاد
روی خاک افتادن ما ارتقایی دیگر است
عاشقان کنا معک گفتند و ما جامانده ایم
باز توابین دیگر لیتنایی دیگر است
علی جعفری
برگ برگ از شاخه چیدم زندگی بید را
باز غمگین می نشینم روزهای عید را
شیشه ها را باز کردم تا نسیم نوبهار
یک به یک از من بگیرد ترس را، تردید را
تا بیایی خانه را روشن کنی، آورده ام
دست در دست بهار از آسمان خورشید را
عاقبت تحویل شد سالی که بی تو می گذشت
پیش رو دارم دوباره چار فصل امید را
روز نو شد، سال نو شد، انتظار از من گرفت
مثل یک برگ تردد فرصت تمدید را