1
باز در خاطره ها، یاد تو ای رهرو عشق
شعله سرکش آزادگی افروخته است
یک جهان، بر تو و بر همت و مردانگی ات
از سر شوق و طلب، دیده جان دوخته است
نقش پیکار تو، در صفحه تاریخ جهان
می درخشد، چو فروغ سحر از ساحل شب
پرتوش بر همه کس تابد و می آموزد
پایداری و وفاداری، در راه طلب
چهر رنگین شفق، می دهد از خون تو یاد
که ز جان، بر سر پیمان ازل ریخته شد
راست، چون منظره تابلوی آزادی ست
که فروزنده به تالار شب آویخته شد
رسم آزادی و پیکار حقیقت جویی
همه جا، صفحه تابنده آیین تو بود
آن چه بر ملّت اسلام، حیاتی بخشید
جنبش عاطفه و نهضت خونین تو بود
جان به قربان تو ای رهبر آزادی و عشق
که روانت سر تسلیم نیاورد فرود
زآن فداکاریِ مردانه و جانبازی پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود
2
در نشابورم و جویای نشابور هنوز
وه !
چه ها فاصله !
این جاست
درین نقطه که من
در دل شهرم و هر لحظه شوم دورهنوز
در نشابورم و جویای نشابور هنوز
پرسم از خویش و
ـ نه با خویش ـ
درین لحظه : کجاست
جای آن جام ، که در ظلمت اعصار و قرون
پرتو باده اش از دور دهد نور هنوز ؟
در نشابورم و جویای نشابور هنوز
روحم ابری و
افق سرخ و
درختان صرعی
لیک آن دور
یکی پیر در افسانه و سحر
زآستین کرده برون طرفه ، یکی طنبوری
می زند راه حزینی ، همه درمویه چنانک
هفت دریای جهان
با همه طوفان هایش
می زند غوطه در آن کاسه طنبور هنوز
_______________
19 مهر سالروز تولد استاد دکتر شفیعی کدکنی