موسی عصمتی
1
هلا زلال زمین،آبروی دریاها.
تهی شد از نم و باران،سبوی دریاها.
چگونه از تو بگویم که بغض خواهد کرد
در ابتدای سرودن،گلوی دریاها.
هزار سال پیاپی،به نام تو گرم است
کنار اسکله ها،گفت وگوی دریاها
از آن زمان که تو در خم، شراب ناب شدی
کویر،پرشده از جست وجوی دریاها
تمام قونیه،دهلی،تمام آفریقا
به رقص آمده از های و هوی دریاها.
جهان،ولی نگران است آه،از این که
به گورها برود،آرزوی دریا ها
تو قبله گاه نخستین آب ها هستی
درست سمت خدا،رو به روی دریاها.
سر غدیر خمت،تا ابد سلامت باد
اگر چه می شکند،هی سبوی دریاها.
2
آیا شما، نشانه ای از من ندیده اید ؟
کوهی درست رو به شکستن ندیده اید؟
رودی بدون فرصتِ برگشت تا ابد
آرام و سر به زیر و فروتن ندیده اید؟
این جا کنار بغض سرازیر ریل ها
ساکی در آستانه رفتن ندیده اید؟
ساکی بدون نان و پنیر و کمی لباس
ساکی میان رفتن و ماندن ندیده اید؟
در چاه های بسته این شهر، یک زمان
از این قبیله باز تهمتن ندیده اید؟
مردی شبیه رودکی اما شکسته تر
در بلخ یا حوالی کدکن ندیده اید؟
بودا تر از همیشه تاریخ بامیان
آماج سنگ های فلاخن ندیده اید؟
مردی که رنگ مات عصایش سفید بود
در کوچه های قونیه اصلاً ندیده اید؟
مردی که آه، مثل من انگار گمشده است
چون سوزنی میانه انبار گمشده است
مردی که باز بغض عصایش رها نشد
هر چند روضه خواند عصا اژدها نشد
مردی که باز با پر قمری پرید و رفت
با چشمِ تا ابد، ترِ قمری پرید و رفت
در کوچه های گریه بسیار خنده شد
از دست سنگ های زمانه پرنده شد
3
چشم هایم
نگاتیو هایی سوخته اند
از خاطراتی فراموش شده
در روستایی دور
از شهری سوخته در زابل
از جنازه ای
با چشم هایی مصنوعی
چشم هایم
نگاتیو های سوخته اند
که هیچ تصویری را
به یاد نمی آرند
حتی
در تاریکخانه های مدرن
چشم هایم را
عوض می کنم
با یک دنیا خاطرات به باد رفته
چشم هایم را عوض
که نه
می بخشم
به کودکان پایین ترین نقطه شهرم
به کودکان
دور ترین روستا ها
در سرخس
تا تیله ای مرموز باشند
سرگرمی هاشان را
وقتی که
در کوچه های کاه گلی
بالباس های خاک آلود
به بازی می نشینند
4
آنگ سان سو چی !
میان مار باتو
برابر است با
زخمی که بر گرده بشریت خواهد ماند ....
میان مار با صلح نوبل
برابر است با
کلبه هایی که شعله ور می شوند ....
کودکانی که بر خاک می افتند ....
و مردمانی که می گریزند ....
از رگبار آتش
میان مار با میانمار
برای اهالی روهینگیا برابر است با
ماری که جایزه نوبل می گیرد ....
و مرگی که به ارمغان آورده می شود ....
با کف های ممتد حقوق بشر