- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
محمدرضا باهنر از فعالان سیاسی کهنهکار و از چهرههای شناختهشده اصولگرایان است. پس از پیروزی غافل گیرکننده اصلاحطلبان در انتخابات دوم خرداد سال 76، اردوگاه اصولگرایان را شوک عمیق و وسیعی فراگرفت و آنان که پیشبینی ناکامی انتخاباتی را نداشتند، دچار انفعال شدند. در این میان، «اتاق فکر» اصولگرایان، با نقشآفرینی مؤثر باهنر، فعال شد و سروسامانی به اردوگاه خود دادند. نقش سازمان دهی باهنر در ادوار گوناگون نیز قابل ردیابی است اما او از مدتها پیش، سکوت را برگزید. باهنر، اکنون اما بار دیگر، پا به عرصه طاقتفرسای سپهر سیاسی کشور گذاشته و البته از سخنانش پیداست که در دوره عزلت، بیکار نبوده و طبق رویه خود، چالشهای کشور را از زاویهای متفاوت، آسیبشناسی کرده و نسخه برپایی «جمهوری دوم» را برای سامان دهی امور و مقرری «حکمرانی خوب»، پیشنهاد میکند. باهنر ضمن رونمایی از ایده خود، ریشه مشکلات را در قربانی شدن منافع ملی زیرپای منافع قومیتی و محلی نمایندگان میداند و راهکار ایجاد دو مجلس را پیشنهاد میدهد تا یکی از مجالس، فارغ از هیجانات طبیعی مجلس دیگر، منافع ملی و نه منافع منطقه ای نمایندگان را در مصوبات مراعات کند. او همچنین تأکید دارد که در غیاب احزاب نیرومند و مجرب؛ نمایندگان، بدون آمادگی وارد مجلس میشوند و در پایان دوره هم نمیتوان از آنان توقع مسئولیتپذیری داشت. باهنر در این زمینه هم معتقد است باید فضا برای تشکیل حداقل چهار حزب فراگیر، شامل اصولگرایان و اصلاحطلبان تندرو میانهرو مهیا شود تا نامزدهای دارای برنامه را معرفی کنند و مردم متناسب با میزان دستاوردهایشان در انتخابات بعدی به نامزدهای آنان، رأی آری یا نه بدهند. باهنر، دشواریهای اجرایی شدن «جمهوری دوم» را تأیید میکند اما امیدوار است با طرح بحث در سطح فعالان سیاسی و تبدیل آن به مطالبه نخبگان و مردم، شرط مهم قانع شدن رهبری، محقق و مجوز همه پرسی اصلاح قانون اساسی با هدف رفع کاستیهای ساختاری نظام صادر شود. او خود را در این مسیر تنها نمیداند و از شخصیتهایی سخن میگوید که با کلیت ایده او موافق هستند و درباره جزئیات آن، تفاوت دیدگاههایی دارند. در ادامه گزیده ای از گفت و گوی وی با خبر آنلاین را بخوانید: *طبق تجارب جهانی، کشوری را که اساس آن مردمسالاری دینی است، نمیتوان با یک مجلس اداره کرد. بسیاری از کشورهای دموکراتیک، دو مجلس دارند مانند آمریکا که مجالس نمایندگان و سنا دارد. هر دو مجلس، منافع ملی را لحظهای از خاطر نمیبرند.*لازمه دموکراسی وجود چند حزب فراگیر، قدرتمند و صاحب متولی است. انتخابات اگر حزبی نباشد ۲۹۰ نماینده بعد از کلی جنجال وارد مجلس میشوند اما شناختی از مواضع و سلایق یکدیگر ندارند و تازه میخواهند با هم آشنا شوند. چرا؟ چون از کانال یک ساختار حزبی، وارد مجلس نشدهاند.*مرحوم آقای پرورش به شوخی میگفتند نمایندگان مجلس تا اسم و آدرس خیابانهای تهران را یاد بگیرند، دوره نمایندگی آنها تمام میشود!*بعد از ۴۰ و اندی سال باید در برخی از ساختارها تجدیدنظر کنیم. کشور فرانسه از زمان انقلاب کبیر خود تاکنون پنج جمهوری و ساختار جمهوریت خود را تغییر داده، ما هم باید وارد دوره «جمهوری دوم» شویم.*ما نیاز داریم مواردی از قانون اساسی را اصلاح کنیم. در گام دوم فرهیختگان و رسانهها مردم را آماده میکنند که باید یک تغییر در ساختار کشور صورت بگیرد و زمانی که مقام معظم رهبری به این نتیجه رسیدند که نیاز به اصلاح ساختار است، میتوانند دستور انجام اقدامات عملی را صادر کنند. *همانگونه که تأکید کردم، آغاز اقدام حقوقی، مشروط به اذن و اراده مقام معظم رهبری است. سال ۶۸ نیز که قانون اساسی اصلاح شد با فرمان امام راحل (ره) بود. باز هم تأکید میکنم این تغییر باید در چارچوب قانون اساسی باشد. پذیرفته نیست کسی بگوید موضوع اصلاح ساختار، تغییر جمهوری اسلامی یا مطالباتی از این جنس باشد زیرا اینگونه موارد، خط قرمز هستند و اصلاً، قابلبحث نیستند.*میتوانیم چهار حزب فراگیر، شامل اصولگرایان و اصلاحطلبان تندرو و میانهرو را تشکیل دهیم که در چارچوب قانون اساسی با یکدیگر رقابت کنند.*برخی از همسن و سالهای ما، چنان به صندلی خود چسبیدهاند که فقط ملکالموت میتواند آنها را جابهجا کند. این رویکردها به قدرت و قدرتمداری، نادرست است، ما باید تغییر رویه بدهیم. باید تعادل حفظ شود، نمیتوان همیشه انتظار داشت اصولگراهای سنتی همواره در مناصب باقی بمانند.*میزان رأی ملت و نرخ مشارکت انتخاباتی مردم همیشه برای ما مهم است اما در انتخابات اخیر، رکورد حداقلی را زدیم. شواهد نشان میدهد، سرمایه اجتماعی در حال کاهش است. این تحول باید در مراکز پژوهشی بررسی و علت و ریشههای آن شناسایی و شفافسازی شود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بیشتر خانههای قدیمی ویلایی بودند، با کلی سوراخ و سمبه و وسیله .در دهه شصت و هفتاد خانههای ویلایی خاطرات جالبی را برای بچهها خلق میکردند. یکدست بودن خانههای آپارتمانی امروزی و متراژ کم باعث شده استفاده از فضاها بهینه باشد و برای همین جای خیلی چیزها خالی است. اما پیش از اینها زیرزمین خانه میتوانست جای وسایلی مثل صندوقچه لباس و انواع دبههای ترشی و شوری باشد، روی تراس خانه غیر از منقل برای غذا و اسپند، پشهبند بود، حتی فرش و چیدمان اتاق مهمان کاملاً متفاوت از کلیت خانه بود و خلاصه کلی چیزهای سنتی و مدرن اما خاطرهانگیز که گاهی تشابهی هم با هم نداشتند در خانهها پیدا میشد که اینروزها خبری از آنها نیست. در این پرونده خاطرهبازی داریم با اسباب و وسایلی که روزگاری در هر خانهای بود اما حالا کمتر مشابهش را میبینیم. از تلفنهای بزرگ قدیمی بگیرید تا ساعتهای شماطهدار، پشتیهای قالیچهای، صندوقچه لباس، مبلهای فِرفورژه و میز تلویزیونهایی که برای خودشان اندازه یک کمد بودند. برای اینکه دستهبندی بهتری داشته باشیم فضاهای منزل را تفکیک کردهایم. با ما باشید.
تصویر ساز: سعید مرادی
اتاق پذیرایی| موزه خانوادگی
اتاق پذیرایی برای بچههای قدیمی یک راز بود، کمتر میتوانستند داخلش نفوذ کنند. قندانهایش همیشه پر قند بود و موزه اشیای تاریخی هم محسوب میشد با وسایلی که همیشه آماده بودند یک مهمان از راه برسد.
کناره| در بیشتر خانهها مبلی در کار نبود برای همین روی پتو یک ملافه سفید کشیده و با دقت زیادی تا زده میشد تا مهمان رویش بنشیند. کنارهها حکم کاناپههای امروزی را داشتند و اگر رد تایشان به هم میخورد یا یک ذره شربت رویش میریخت مادر خانواده همه بچهها را بهخط میکرد.
پشتی قالیچهای| پشتیهایی که پر بودند از مقوا و شانه تخممرغ. البته استفاده از این پشتیها مخصوص همه مهمانان نبود. بهطور معمول در هر خانهای یکی دو تا پشتی بود که مسنترین مهمان به آن تکیه میداد و بقیه باید به گذاشتن یک متکا اکتفا میکردند. پشتیهای قالیچهای از نظر نرمی هیچ فرقی با دیوار بتنی نداشتند، با این تفاوت که طرحدار بودند.
قالیچههای فسقلی| کلاً در خانههای قدیم ،
اعتقادی به استفاده از موکت یا سرامیک نبود و همه معتقد بودند هر طور شده باید وجب به وجب خانه قالی باشد. حالا حساب کنید اگر متراژ اتاق تناسبی با اندازه های رایج قالیها نداشت چی میشد؟ اتاق پذیرایی شبیه یک توپ چهل تکه میشد. همین!
روفرشی| خانههای قدیمی پرنور بود، صاحبخانهها هم روی قالیهای اتاق پذیرایی حساس. بنابراین پدیدهای رایج شده بود به نام روفرشی. حتی با وجود روفرشی که مانع کثیف شدن قالیها هم میشد بازهم خانوادهها اجازه ورود بچهها به اتاق پذیرایی را نمیدادند. گاهی حتی خود روفرشی هم حرمت داشت و چیزی نمانده بود که یک نوع روفرشی برای روفرشی مد شود.
دکور خانه| محل استقرار دکور در هر خانهای اتاق پذیرایی بود. یک دکور چوبی که حکم گنجه امروز را داشت و معمولاً یکی دو تا بشقاب با قیافه شاهعباس، یک دست پارچ و لیوان، دوباره با قیافه شاه عباس و چند فنجان چینی در آن دیده میشد که خوشبختانه سبیلهای شاهعباس روی فنجانها نبود. اشیای این دکورها کاملاً تزیینی بود و هیچوقت کسی نمیتوانست در آنها چیزی بخورد. پیشدستی با طرح لیلی و مجنون هم در بین آثار فوق باستانی این دکورها خیلی بهچشم میخورد. اگر دکور جادار بود یک قلیان هم در آن میگذاشتند. البته دکور بهترین جا برای مخفی کردن فندک توسط پدر خانواده بود چون هیچکس از وسایل داخلش استفاده نمیکرد.
کاور مبل| اوایل که مبلمان راهش را بهخانههای ایرانی باز کرد مبلها را هم مثل کتاب درسی، کنترل تلویزیون و مانیتور کامپیوتر جلد میکردند که یک وقت خط و خشی رویشان نیفتد. فامیل درجه یک مثل خاله و دایی باید روی رو مبلیهای پلاستیکی مینشستند و فقط اگر خواستگاری چند بار آمده بود و قطعی بود که دختر خانواده را پسندیده، بزرگان فامیل وساطت میکردند و والدین آن خانواده شاید به برداشتن کاور مبل رضایت میدادند. البته کاور پارچهای هم بود اما بیشتر خانوادهها ترجیح میدادند برای اینکه طرح مبلشان دیده شود از کاور پلاستیکی استفاده کنند که وقتی کسی نیمساعت رویش مینشست فرقی با تنور پخت نان سنگک نداشت. در ضمن خبری از مبل راحتی هم نبود.
مبلهای فرفورژه| دهه هشتاد یک نوع مبلی مد شد که فلزی بود و خوراک انگشت کوچک پا. مبلهای فرفورژه قابلیت بالایی در چیدمان نداشتند اما طرحهایشان مختلف بود. فرفورژهها رسمیتر از مبل راحتی و امروزیتر از مبل سلطنتی بودند. اما با سلیقه امروز خیلی هم زشت هستند.
هال| محل تجمع خانواده
هال برخلاف پذیرایی حرمت چندانی نداشت. روز محل کار و فعالیت و شب محل خواب بود. توقع ندارید یک خانواده 8 نفره که 6 تا بچه دارند همهشان اتاق خواب داشته باشند؟ خب هر شب لحاف تشک را پهن میکردند وسط هال، کمی اوشین میدیدند و میخوابیدند. فرشهای هال رنگ و رو رفتهتر بود. هر وقت فرش اتاق پذیرایی بهروزرسانی میشد فرش قبلی به هال تبعید میشد. هال محل تماشای تلویزیون هم بود.
سماور و سینی| بله، جای سماور در خانههای قدیم الزاماً آشپزخانه نبود. خیلی وقتها سماور را در هال خانه میگذاشتند، با یک سینی پر از استکان، یک ظرف قند، یک ظرف آبنبات، یک ظرف توت خشک که کسی حق نداشت از آن بخورد و در نهایت ظرف فلزی چای. چای صافکن قرمز و پلاستیکی بود. بین استکانهای کوچک که بچهها در آن چای میخوردند همیشه یک لیوان بود برای پدر خانواده. البته لیوان خریداری نمیشد بلکه عسلهایی بود که ظرفش میشد لیوان چای.
میز تلویزیون غولپیکر| دهه شصت و هفتاد نهایتاً تلویزیونها 20 اینچ بود اما میز تلویزیونها حکم گاوصندوق، محل نگهداری از اوراق بهادار، دفتر مشق بچهها، ادامه اشیای تزیینی که در دکور پذیرایی جا نشده و خیلی چیزهای دیگر بود. اما حس زیباییشناسی ما به همین هم بسنده نمیکرد و حتی روی خود تلویزیون هم ترمه میگذاشتیم و یک گلدون پلاستیکی هم روی آن. داخل میزهای تلویزیون حتی گاهی مجسمه هم رویت میشد. خوشبختانه رسم استفاده از میز تلویزیونهای بزرگ ور افتاد و گرنه با ادامه آن روند عجیب پر کردن میزها، کم کم خانوادهها بچههایشان را بهعنوان مانکن زنده داخل میز تلویزیون میگذاشتند.
لوسترهای کریستالی| البته لوستر مخصوص هال نبود اما خب توی هال بیشتر به چشم میآمد. لوسترهای قدیم کریستالی بودند با لامپهای اشکی، بزرگ و پر از صدای جرینگ جرینگ. استرس خوردن توپ به این لوسترها در حد خنثی کردن بمب بود.
مشعل یا روشنایی| در هر خانهای یک روشنایی گازی بود برای وقتهایی که برق میرفت. مشعلها یا روشناییهای گازی حس شاعرانهای به خانه میدادند و پای ثابت هر خانهای بودند. هنوز در خانه مادربزرگها رد و نشانشان پیدا میشود.
میز تلفن| الان تلفنهای بیسیم داریم که حافظه دارند، اما قدیم تلفنهای بزرگی داشتیم که چند دفترچه تلفن هم کنارشان بودند شامل شماره تلفن تمام انسانهای کره زمین. خلاصه خود میز تلفن برای خودش برو بیایی داشت و هر وقت تلفن زنگ میزد رقابتی بود بین بچههای ریزه خانواده تا کدام یکی اول تلفن را جواب بدهد و حس خوب نشستن روی میز تلفن را با تمام وجود درک کند. عجیب اینکه سر جواب دادن تلفن دعوا بود اما هیچکس مسئولیت زنگ در خانه را قبول نمیکرد. البته آن موقع بیشتر آیفونها خراب بود و باید میرفتی داخل حیاط تا در را باز کنی.
کاردستی دختر خانواده| قدیم دختر بزرگ خانواده قبل از سن ازدواج انواع کلاسهای هنری مثل گلدوزی، منجوقدوزی، گلسازی و... میرفت و در و دیوار خانهها پر بود از آثار هنری ایشان که در مذاکرات دیپلماتیک با خواستگار تاثیر زیادی هم داشت.
عکس بزرگ خاندان| کما بیش سالها قبل مردم به درگذشتگان اهمیت بیشتری میدادند و نگران دیزاین منزل نبودند. برای همین در هر خانهای یک عکس از بزرگ خاندان یا جدیدترین متوفی فامیل پیدا میشد. فقط هیچوقت مشخص نشد چرا خدابیامرزها در عکسها شاکی و اخمو بودند.
بخاری نفتی و کُرسی| بخاری نفتیها بوی عجیبی داشتند، باک نفتشان باید مدام شارژ میشد و گاهی اگر تنظیمشان به هم میخورد بدجوری گُر میگرفتند و خطر داشتند. موقعی هم که شعلهشان زیاد میشد صدایی مثل خمیازه کروکودیل داخل بخاری میپیچید. فرض کنید در خانه یک بمب غیرمتحرک دارید و راحت رویش نان داغ میکنید، چای را میگذارید دم بکشد و کنارش میخوابید. این داستان ما با بخاری نفتی بود. اما کُرسی چیز دیگری بود. چون رویش خوراکی هم بود. هر وقت فامیل دور کرسی جمع میشدند طبق رسمی قدیمی پدربزرگ خانواده شروع میکرد به خاطره گفتن از حمام اجنه.
تراس، انباری، حیاط
و زیرزمین
انواع خوراکی| زیرزمین خانههای قدیمی مخزن خوراکیها بود. ترشی، شوری، انگور آویزان از سقف، انجیر خشک شده و نخ کشیده شده و دبه خیارشور. از هر چیزی یک عالمه خوبش، خانگی و خوشمزهاش پیدا میشد و مثل الان نبود که ملت یک شیشه کوچک خیارشور میگیرند تا چند وقت معیشت خانواده دچار تزلزل میشود.
تشت ظرف| یک تشتهای فلزی بود که ظرفها را داخلش میگذاشتند و داخل حوض حیاط یا زیرزمین میشستند. یک پایههای جالبی هم بود که شلنگ را از داخلش رد میکردند تا آب را عمودی بریزد داخل تشت. البته بعضیها از پاره آجر برای اینکار استفاده میکردند.
قفسه مشبک و قفسه معمولی| قفسه مشبک و قفسه فلزی معمولی فقط برای کتابهای بچههای خانواده نبود. گاهی نظم دهنده رب، کنسرو، خوراکیها و وسایل بود. حتی بعضیها از قفسه بهعنوان جاکفشی استفاده میکردند.
پشهبند| پشهبند را میشد روی تراس، داخل حیاط یا روی بام نصب کرد و یک شب گرم تابستانی داخلش خوابید و بهپشههای بیرون که تشنه خونت بودند، خندید.
رادیو ضبط و ویاچاسها| رادیوهای قدیمی که گاهی بین طولموجهای داخلی، خارج را هم میگرفتند با انواع برنامهها جزء جداییناپذیر زندگی قدیم بودند. پدربزرگها از چند دقیقه مانده به اخبار، طول موجها را دستکاری میکردند تا وقتش که رسید اخبار را با صدای رسا گوش بدهند. هر چند الان هم در ماشین یا با تلویزیون رادیو گوش میدهیم اما خود گیرندهها دیگر نیست. درست مثل ضبطهایی که نوارها را جمع میکردند و روی مخ بودند. یا مثل دستگاههای پخش ویاچ اس که اگر دو بار فیلمی را رد میکردیم دفعه بعد برای تنبیه فیلم را خشدار پخش میکردند.
انواع ابزار آلات| پدرهای خانواده انواع آچار، پیچگوشتی، واشر، انبر، اره و ... داشتند و هر وسیلهای خراب میشد آستین بالا میزدند و بعد از یکساعت ور رفتن خرابترش میکردند و دست آخر هم تعمیرکار از راه میرسید تا ماجرا ختم به خیر شود. اما الان از آنهمه تجهیزات در بیشتر خانهها خبری نیست.
پوستر ورزشی و سینمایی| اگر اتاق پذیرایی تابلوهای شیک یا نهایتش اثر هنری دختر خانواده را بهخودش میدید و اگر هال خانهها با عکس بزرگخاندانها پر شده بود، اتاق بچهها و گاهی زیرزمین که پاتوقشان بود پر میشد از پوستر فوتبالی یا راکی و البته عکس هنرپیشههای هندی.
دوچرخه هرکولس| کنار حیاط هر خانه قدیمی یک دوچرخه هرکولس هم بود که زیر برف و باران دوام میآورد و سِت کامل ابزار مثل تلمبه، روغن، گلچرخ و... هم همراهش بود. دوچرخه هرکولس پدرها حکم چرخ خیاطی برای مادرها را داشت. کاملاً شخصی و مهم.
حوض آب و باغچه| البته حوض و باغچه وسیله نیستند اما نمیشود یادی از آنها نکرد. حوض آبی که پر ماهی بود، گاهی پر میوه. گاهی هم پر بچه. گاهی هم پر برگ و آشغال. خلاصه اگه پر آب بود پر چیزهای دیگر هم میشد. و باغچهای که بچهها در آن جوجههایشان را ول میکردند. مواظب بودند توپ سهلایهشان داخل باغچه نرود تا مبادا گلها خراب شود. به باغچه آب میدادند و مسئولیتپذیری را تمرین میکردند. هر چه بود آن روزها در ظاهر امکانات کم بود اما زندگی رنگ بهتری داشت. یادش بهخیر.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تنها کافی است کمی اهل اینستاگرام باشید تا چشمتان به صفحاتی که حول زندگی مشترک دو نفر و کارهای روزمره آنها میچرخد، افتاده باشد. این صفحات به طور معمول حول کارهای روزمره و آشپزی، خرید خانه، سفر و خلاصه زندگی روزمره یک زوج و فرزندانشان میچرخد. در کنار این محتوای مشترک اما برخی زوجها موضوعات دیگری را هم در صفحه خود رو میکنند؛ از داستان آشنایی با همسر (که برخی اوقات داستانها به صورتی اغراقآمیز تعریف میشود) تا اختلافات جزئی بین خود و البته کارهایی که همسران به صورت معمول و در زندگی روزمره انجام نمیدهند مانند سورپرایز کردنهای پرهزینه و آن چنانی. شاید با دیدن این صفحات وسوسه شده باشید که شما هم چنین صفحهای ایجاد و با تولید محتوایی از فعالیتهای روزمره، مخاطب جذب و از تبلیغات درآمدزایی کنید. اگر چنین وسوسهای سراغ شما هم آمده، پس همراه ما باشید تا کمی بیشتر درباره این موضوع صحبت کنیم.
چرا رونمایی از زندگی خصوصی این قدر جذاب است؟
بسیاری از افراد تصور میکنند تنها دلیل راهاندازی چنین صفحاتی، جذب فالوئر و به دنبال آن گرفتن تبلیغ و کسب درآمد است. البته که اهمیت این بخش را نمیتوان کتمان کرد اما واقعیت این است که این تمام ماجرا و داستان نیست. به اشتراک گذاشتن زندگی خصوصی با افراد غریبه، جذابیتهای دیگری هم دارد. بررسیها نشان میدهد به اشتراک گذاشتن مسائل خصوصی در شبکههای اجتماعی به فرد احساس خوبی میدهد. یکی از دلایل این حس خوب آن است که فرد احساس تعلق بیشتری به آن فضا میکند و این موضوع خوشایند است. بهتر است بدانید روانشناسان احساس تعلق را یکی از نیازهای مهم روانی میدانند که البته پاسخ مناسب دادن به این نیاز میتواند به حفظ بهداشت روانی هم کمک کند. اما آیا این نکته که این سبک به اشتراک گذاشتن زندگی خصوصی در شبکههای اجتماعی میتواند پاسخی به یکی از نیازهای روانی ما باشد، به آن معناست که این کار عوارض خاصی ندارد؟
وقتی سلامت روان به خطر میافتد
مزاحمتها و آزارها| بیان کردن مسائل زندگی خصوصی همیشه با واکنشهای مثبت روبه رو نمیشود. دریافت پیامهای منفی، سرزنشی، توهین و ... هم بخشی از ماجراست. موضوعی که گاهی میتواند سلامت روان صاحب صفحه را با خطراتی جدی روبهرو کند.
کاهش عزت نفس| یکی از اولین عوارض دریافت نظرات منفی به دفعات، کاهش عزت نفس و احساس ارزشمندی است. این موضوعی است که در بسیاری از افرادی که در زندگی خصوصی خود مطالب متعددی را به اشتراک میگذارند، زیاد دیده میشود.
متهم شدن به روراست نبودن| غالب صفحاتی که با نمایش زندگی خصوصی خود، مخاطب جذب میکنند، در نهایت ناچارند زندگی خود را بهتر از آن چه هست و خود را قویتر و موفقتر از آن چه هستند، نمایش دهند چراکه زندگی پردردسر و اتفاقات تلخ، در طولانی مدت مخاطب را پس میزند. اما از طرف دیگر نمایش بیش از حد مثبت زندگی هم عوارض منفی خود را دارد چرا که گروهی از مخاطبان موضوع روراست نبودن را مطرح میکنند و همین موضوع تبدیل به اهرمی برای فشار آوردن به صاحب صفحه میشود.
وقتی زندگی مشترک آسیب میبیند
تغییر جایگاه همسر| اما عوارض داشتن چنین صفحاتی فقط فشار روانی بر صاحب صفحه نیست. یکی دیگر از موضوعات، تحت تاثیر قرار گرفتن رابطه همسران است. تغییر جایگاه همسر و القای احساس ابزار بودن، فشار بر همسر برای عمل کردن به شکلی خاص، فشار برای گرفتن عکس و ... همه و همه میتواند رابطه همسران را با چالشهای اضافهتری روبهرو کند.
مرزهای مخدوششده زندگیمشترک| ما برای این که زندگی خانوادگی مستحکمی داشته باشیم، نیاز داریم مرزهایی برای خود و زندگی مشترک خودمان ترسیم کنیم و بین فضایخصوصی خود با دیگران فاصله بیندازیم. تولید محتوا بر اساس زندگی روزمره و مسائل خصوصی میتواند این مرزها را کم رنگ کند. این موضوع جدای از اظهارنظرهای نامناسب دیگران و افزایش احتمال دخالت دیگران، تاثیری منفی بر صمیمیت همسران هم دارد.
احساس خاصبودن| گاهی اما در این بین یکی از همسران که بازخورد بیشتری را از مخاطب دریافت میکند، بعد از مدتی درگیر احساس مهم و خاص بودن میشود. احساسی که شکلگیری آن البته با وجود برخی تعریف و تمجیدهای اغراقآمیز شبکههای اجتماعی چندان عجیب نیست. اما این احساس مهم بودن میتواند به منزله آغاز دردسر در زندگی مشترک و حتی پیش کشیده شدن موضوع طلاق و جدایی باشد.
نکته پایانی
در نهایت این که هرچند این روزها دیگر چه خوشمان بیاید و چه نیاید، بلاگر بودن یک حرفه است که ناچاریم آن را به رسمیت بشناسیم اما یادمان باشد برخی زیرشاخههای این حرفه میتواند عوارضی بسیار جدی برای سلامت روان و زندگی ما ایجاد کند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رعیت نواز- برنج بعد از گندم، دومین غله پرمصرف کشور است. ما ایرانی ها تا پیش از دهه 70 برای هر وعده غذایی بیشتر از نان استفاده می کردیم و یکی از خاطرات بچه های دهه 60 حضور در صف های طولانی نان است اما بعد از دهه 70 رفته رفته برنج جای نان را گرفت به طوری که هم اکنون بیشتر مردم روزی یک وعده برنج را مصرف میکنند و همین موضوع باعث شده دولتمردان از حدود 15 سال پیش به دنبال خودکفایی در تولید برنج باشند به طوری که در سال 84 وعده خودکفایی برنج مطرح شد ولی در سال 91 به صورت رسمی اعلام شد که طرح خودکفایی برنج به سرانجام مطلوب نرسیده اما حالا دوباره وزیر جهاد کشاورزی وعده خودکفایی برنج را داده است آن هم در روزهایی که قیمت برنج روز به روز در حال افزایش است. شاید در نگاه اول ،رسیدن به خودکفایی برنج یک دستاورد بزرگ تلقی شود ولی باید توجه داشت که برای به خودکفایی رسیدن در تولید برنج چه منابعی مورد نیاز است و آیا اصلا این منابع از جمله آب در کشور وجود دارد یا نه؟ در این گزارش سعی داریم در کنار میزان برنج مورد نیاز کشور از میزان آب مصرفی هر کیلو برنج بنویسیم و ببینیم آیا می شود در تولید برنج خود کفا شد یا نه.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سجادپور- جوان 25 ساله ای که متهم است در پی نزاع بر سر اختلاف ملکی، مرد 40 ساله ای را درون یک دستگاه پژو 405 به قتل رسانده، پس از شش ماه عملیات اطلاعاتی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی در شهرستان بابل دستگیر و به پنجه عدالت سپرده شد.
به گزارش اختصاصی خراسان، صبح پانزدهم مرداد در حالی که چند تن از اعضای یک خانواده، تعدادی کارگر و بنا را برای ساخت و ساز در زمین مورد اختلاف به بولوار شهید کشمیری برده بودند، ناگهان «علیرضا- الف» (طرف مقابل اختلاف ملکی) سوار بر یک دستگاه پژو 405 سفید رنگ با سرعت به محل ساخت و ساز آمد و طوری با خودرو روی مصالح ساختمانی رفت که پژو متوقف شد و قادر به حرکت نبود در حالی که در سمت راننده به دلیل برخورد با شن و ماسه باز نمی شد جوان 40 ساله تلاش کرد از طرف شاگرد پیاده شود اما در همین حال ناگهان «محمد – خ» جوان 25 ساله به همراه چند نفر دیگر به سوی خودرو هجوم بردند. آن ها که به دلیل این اختلاف ملکی از قبل کینه به دل گرفته بودند با بیل شیشه عقب خودرو را شکستند و سپس به درون خودرو هجوم بردند. این درحالی بود که هنوز یک پای راننده 40 ساله در سمت شاگرد و پای دیگر او در طرف فرمان خودرو قرار داشت که بر اثر این هجوم ناگهانی، ضرباتی با چاقوی خشم بر پای راننده فرود آمد و خون زیادی صندلی پژو را سرخ رنگ کرد.
با واردآمدن این ضربات خونبار، دیگر رمقی برای راننده متاهل باقی نماند. در این هنگام «حمید» یکی از بستگان طرف های مهاجم که در محل حضور داشت، «علیرضا» (راننده مجروح) را از سمت شاگرد بیرون کشید و تلاش کرد با گذاشتن پارچه ای روی زخم، از خون ریزی بیشتر جلوگیری کند اما هر لحظه ای که می گذشت حال راننده 40 ساله وخیم تر می شد. مهاجمان که اوضاع را بسیار آشفته می دیدند مرد مجروح را سوار بر خودرو کردند و به بیمارستان رساندند اما تلاش کادر درمانی برای نجات جان این مرد به نتیجه نرسید و «علیرضا» بر اثر شدت خون ریزی و عوارض ناشی از اصابت ضربه چاقو جان سپرد.
گزارش اختصاصی خراسان حاکی است: دقایقی بعد با اعلام مرگ این جوان در مرکز درمانی، حوادث خطرناک تخریب و آتش سوزی نیز در منازل مهاجمان رخ داد و طولی نکشید که با حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد در محل وقوع جنایت، تحقیقات گسترده ای در این باره آغاز و مشخص شد که نزاع مرگبار به دلیل اختلافات ملکی رخ داده است. به همین دلیل گروه ویژه ای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با نظارت و هدایت مستقیم سرهنگ کارآگاه مهدی سلطانیان( رئیس اداره جنایی آگاهی خراسان رضوی) بررسی های اطلاعاتی را برای شناسایی و دستگیری عاملان این نزاع مرگبار آغاز کردند.
هنوز مدت کوتاهی از این حادثه تاسف بار نگذشته بود که عملیات کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ کارآگاه ولی نجفی به مخفیگاه های احتمالی متهمان کشیده شد و در نهایت سه تن از متهمان پرونده به نام های «جواد»، «مصطفی» و«حمید» بازداشت و بادستور قضایی روانه زندان شدند اما در این میان متهم اصلی پرونده که «محمد.خ» نام دارد به مکان نامعلومی متواری شده بود. به همین دلیل تحقیقات کارآگاهان با استفاده از فناوری های نوین اطلاعاتی برای شناسایی مخفیگاه وی ادامه یافت تا این که مشخص شد این جوان 25 ساله فراری در یکی از مناطق حاشیه بابل و با نام مستعار سکونت دارد .
بنابرگزارش خراسان، با به دست آمدن سرنخ مهمی از مخفیگاه متهم فراری بلافاصله گروه ورزیده ای از کارآگاهان با استفاده از راهنمایی ها و تجربیات سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) در حالی عازم شمال کشور شدند که قبل از آن نیز قرار بود متهم یک پرونده جنایی دیگر را در حاشیه تهران دستگیر کنند. این گونه بود که شیوه عملیات تغییر کرد و کارآگاهان با کسب مجوز نیابت قضایی و با هماهنگی و دستورات ویژه قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) عازم ماموریت شدند. آن ها پس از دستگیری متهم یک پرونده دیگر در تهران، بی درنگ به سمت بابل حرکت کردند اما «محمد» (متهم به قتل فراری) به روستای دیگری در اطراف بابل گریخته بود . آن ها پس از چهار روز ردزنی های اطلاعاتی در حالی به محل قرار متهم فراری با یک صافکار خودرو رسیدند که قاضی «اصغری» (معاون دادستان بابل) براثر تجربیات قضایی خود و با درخواست قاضی ویژه قتل عمد مشهد ، دستورات محرمانه ای را برای به دام انداختن متهم فراری صادر کرد و قاطعانه به یاری کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی شتافت به گونه ای که اقدامات قضایی و دستورات ویژه معاون دادستان بابل، مورد تقدیر و قدردانی قاضی ویژه قتل عمد مشهد قرار گرفت.
براساس گزارش خراسان، کارآگاهان ورزیده پلیس آگاهی در یک عملیات ضربتی و غافلگیرانه متهم را هنگام تحویل خودرو در حالی به دام انداختند که او شوک زده فقط به چشمان کارآگاهان خیره شده بود و تنها جمله ای که بر زبان می راند این بود که «چگونه مرا پیدا کردید؟»
متهم فراری که همچنان حیرت زده بود بامداد جمعه گذشته به مشهد منتقل شد و مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت. این جوان 25 ساله پس از پاسخ به چند سوال تخصصی قاضی صفری (بازپرس شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) در اختیار کارآگاه آرمین منفرد (افسر پرونده) قرار گرفت تا بررسی های بیشتری در این باره انجام شود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.