ناگهانِ شعر
تعداد بازدید : 31
اشعاری که درمحضر رهبر انقلاب خوانده شد
تقدیم به حضرت زینب(س) و مدافعان حرم
ابراهیم قبله آرباطان
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
عشق، یعنی« کلنا عباسک یا زینبا»
پشت جبهه اسم تو، خط مقدم اسم توست
از عراق و شام با دستار خونین می گذشت...
اسم تو؛ وقتی تمام لشکر غم اسم توست
آسیه، هاجر، رقیه، ساره، حوا اسم توست
ای که اسم توست زهرا، ای که مریم اسم توست
اسم تو ییلاق و قشلاق پرستوهای آه
سرد و گرم گونه از بارانِ نم نم، اسم توست
پرچم سرخت به دست و چادر سبزت به سر
ماه شعبان اسم تو، ماه محرم اسم توست
اسمت ای زن پرچم بالا بلندی هاست تا....
عصمت زن با شکیباییش، هر دم اسم توست
عشق آری عشق وقتی سر بگیرد، می رود
محمد زارعی
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هر کسی بالا کند با نیت دیدار سر
هر زمان یک جور باید عشق را ابراز کرد
چون تو که هر بار دل می دادی و این بار سر
عشق آری عشق وقتی سر بگیرد، می رود
بر سر دروازه ها سر بر سر بازار سر
ای شکوه ایستا! نگذار بر دیوار دست
تا جهان نگذارد از دست تو بر دیوار سر
کاشف الاسرار میخواهد گرهگیسوی عشق
خوش به هم پیچیده است این رشته بسیار سر
لیلة القدر است این افتاده در گودال، ماه
مطلع الفجر است این برکرده از نیزار سر
در مسیر وصل سر از پا اگر نشناختی
می کند پندار پا تا می کند رفتار سر
حاصل مرگ گل سرخ است عطر ماندگار
پس ملالی نیست از گل می برد عطار سر
شمع بی سر زنده می ماند که من باور کنم
روی دوش مرد گاهی می شود سربار سر
جای دارد صبح بگذارند نام شام را
چون که دیگر می شود خورشید شام تار سر
چون طلب کرده است از اهل وفا دلدار دل
در طبق با عشق اهدا می کند سردار سر
دل به یک دست تو دادم سر به دست دیگرت
زیر سر بگذار دل یا زیر پا بگذار سر
العطش گفتی ولی آب از سر دنیا گذشت
یک نفس آخر کشیدی جام را انگار سر
زندگی یعنی عبادت، زندگی یعنی نماز
مرگ یعنی والسلام از سجدهات بردار سر
آسمان! از ماه بالاتر نبر خورشید را
نیزه را پایین بیاور، نیست یار از یار سر
اسماعیل امینی
وه! چه شوم و وحشتناک زرد در خزان مردن
سرو بودن و آخر در تنور نان مردن
ترس من نه از مرگ است، می هراسم از ماندن
مثل دیگران بودن، مثل دیگران مردن
بره های پرواری از چرای بی عاری
سرنوشت شان باری بر در دکان مردن
آی باد غارتگر از گناه ما مگذر
شیوه شقایق هاست سرخ و بی نشان مردن
با تو با توام ای مرگ ما حریف می دانیم
در تبار ما رسم است رو به آسمان مردن
آی مرغ آتشزاد، قسمت کلاغان باد
هم در آشیان زادن هم در آشیان مردن
غایت سرافرازی اهتزاز بر دار است
جان بیقرار ما فدیه چنان مردن
محسن ناصحی
نه بی تفاوت نه میتواند، نه مینشیند نه خواب دارد
خروش دارد همیشه دریا، همیشه توفان شتاب دارد
کجا تواند به بی خیالی نشستن و هی نظاره کردن
درست وقتی که بین دشمن، علی به دستش طناب دارد
چرا نجُنبد رگی به غیرت چرا نگیرد علم به قامت
زبان گرفته دوباره اصغر از آن فغان که رباب دارد
به خیمه در تب نشسته زینب، مدافعان حرم کجایند؟
هلا! بیاید، هرآن کسی که به سر خیال ثواب دارد
کجاست قاسم؟ کجاست اکبر؟ چه باک اگر روی نی رود سر؟
سری نماند اگر به پیکر، چه غم؟ که زینب حجاب دارد
اگر هجوم و اگر شبیخون چه فاطمیون چه زینبیون
به دادن سر غلام قنبر اجازه از بوتراب دارد
الست خوانده بیا بلی شو بیا و جان بر کف علی شو
قدح به دست سینجلی شو بیا که ساقی شراب دارد
به سرتراشی قلندری! نه، به هر محیطی شناوری! نه
وفا و عهد نکو بیاور که حُر شدن هم حساب دارد
گهی به والعادیات ضبحا، گهی به فالموریات قدحا
سپاه فیل است و کی هراسم که دشمن از ما عذاب دارد
حرم در امنیت است اگر من نترسم از سر نترسم از تن
که عاقبت در شبی معیّن سوال ما هم جواب دارد
هم این زمان را پیمبری کو؟ هم اشبه النّاس دیگری کو؟
صدای ا... اکبری کو؟ رسیده اما نقاب دارد
حرای پیغمبرانه باید کنار امّ القری، بخواند
که بعثت آخرالزّمان هم نظر به امّ الکتاب دارد