محمدرضا شفیعی کَدْکَنی با تخلص «م. سرشک» (زاده ۱۹ مهر ۱۳۱۸) ادیب، نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه تهران است.
استاد شفیعی کدکنی سرودن شعر را از جوانی به شیوه قدمایی آغاز کرد و پس از چندی به سبک نو مشهور به نیما یوشیج رو آورد. با انتشار دفتر شعر «در کوچهباغهای نشابور » نام او بر سر زبانها افتاد. «زمزمهها»، «شب خوانی»، «از زبان برگ»، «بوی جوی مولیان»، «از بودن و سرودن»، «مثل درخت در شب باران»، «هزاره دوم آهوی کوهی»، «صور خیال در شعر فارسی»، «موسیقی شعر»، «با چراغ و آینه» (در جست و جوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران)، «تصحیح اسرارالتوحید نوشته محمدبن منور»، «تصحیح تاریخ نیشابور نوشته حاکم نیشابوری»، «تصحیح آثار عطار نیشابوری»، «تصحیح مختارنامه»، «تصحیح مصیبتنامه»، «تصحیح منطقالطیر»، «تصحیح اسرارنامه»، «تصحیح دیوان عطار»، «صحیح تذکرةالاولیاء» و «ترجمه آفرینش و تاریخ» نیز ازجمله آثار محمدرضا شفیعی کدکنی است.
غزلی از استاد شفیعی کدکنی:
نفسم گرفت از این شب درِ این حصار بشکن
درِ این حصارِ جادوییِ روزگار بشکن
چو شقایق از دلسنگ برآر رایتِ خون
به جنون صلابتِ صخره کوهسار بشکن
توکه ترجمانِ صبحی به ترنم و ترانه
لب زخمدیده بگشا صفِ انتظار بشکن
شب غارت تتاران همهسو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن
ز برون کسی نیاید چو به یاریِ تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپهِ تتار بشکن
سرِ آن ندارد امشب که برآید آفتابی
تو خود آفتاب خود باش و طلسمِ کار بشکن
بسُرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژِ وحشتِ این دیار بشکن
***
شعر دوم:
آن را که در هوای تو یکدم شکیب نیست
با نامه آیش گر بنوازی غریب نیست
امشب خیالت از تو به ما باصفاتر است
چون دست او به گردن و دست رقیب نیست
اشکم همین صفای تو دارد ولی چه سود؟
آینه تمام نمای حبیب نیست
فریادها که چون نیام از دست روزگار
صد ناله هست و از لب جانان نصیب نیست
سیلاب کوه و دره و هامون یکی کند
در آستان عشق فراز و نشیب نیست
آن برق را که میگذرد سرخوش از افق
پروای آشیانه این عندلیب نیست