فادرانی-هنوز زمان زیادی از شعارها و هیاهوی تبلیغاتی ترامپ نگذشته است. اکنون حالوهوای انتخابات فروکش کرده و چشمها به ترامپ است تا ایدههای خود را اجرایی کند؛ ایدههایی همچون تنشزدایی با روسیه که شاید دشوارترین آزمون فراروی ترامپ و تیم اجرایی وی است؛ زیرا تنش میان دو کشور از دهه 70 به بالاترین سطح خود رسیده است. خبرگزاری اسپوتنیک به تازگی به نقل از روزنامه بیلد آلمان نوشت که هنری کیسینجر وزیر خارجه پیشین آمریکا قصد دارد به رئیس جمهوری منتخب این کشور درباره چگونگی سازش با مسکو مشاوره دهد. بر اساس اخبار منتشر شده در دو ماه گذشته کیسینجر مکرر با دونالد ترامپ، رئیس جمهوری منتخب آمریکا دیدار کرده و شایعاتی مطرح شده مبنی براین که وی قرار است درباره سیاست خارجی به صورت غیررسمی به ترامپ مشاوره بدهد. این سیاستمدار و دیپلمات با سابقه که در دوران ریچارد نیکسون و جرالد فورد وزیر خارجه آمریکا بوده، به دنبال این است در زمانی که چین قدرت نظامی خود را به رخ می کشد، میان روسیه و آمریکا روابط نزدیکتری ایجاد کند. برخی از این اقدامات شامل به رسمیت شناختن تسلط روسیه بر قلمروهای جمهوریهای شوروی سابق نظیر اوکراین، بلاروس، گرجستان و قزاقستان و همچنین کریمه و از همه مهم تر از بین بردن تحریم ها علیه روسیه در ازای خروج از شرق اوکراین می شود. با این حال برایند و عملکرد رؤسایجمهور آمریکا در چهار دوره گذشته درباره روسیه بهنحوی بوده که این دو قدرت در طیف وسیعی از موضوعات اختلاف بنیادین دارند و اگر خویشتن داری یکی از دو طرف نبود تاکنون این دو قدرت بزرگ روبهروی هم صفآرایی نظامی کرده بودند. سیاست این دو بازیگر از شرق اروپا تا خاورمیانه از آسیای مرکزی تا خاور دور بهنحوی تعریف و عملیاتی شده که در کمتر موضوعی این دو کشور با هم مشکل ندارند. نگاه به شرق ناتو، بحران اوکراین و الحاق کریمه، مدیریت تحولات جهانی، تشتت آرا در سازمانهای بینالمللی، نحوه تعامل با آسیای شرقی، بازیگری فعال در خاورمیانه و بهخصوص حل بحرانهای این منطقه مانند صلح خاورمیانه، بحران سوریه و... ازجمله مواردی است که نشاندهنده فاصله و عمق اختلاف آن هاست.
جایگاه ویژه روسیه در منظومه فکری ترامپ
روسیه مشخصاً در منظومه فکری ترامپ جایگاه ویژه دارد. وی که با شعار زنده کردن رویای آمریکایی پیروز انتخابات شده، اعتقاد دارد ظرفیتهای زیادی از پیشرفت و رونق اقتصادی ایالات متحده بهدلیل تمرکز غیرضروری بر رقابتها و ستیزهای بی دلیل درحال اتلاف است. ترامپ با این اعتقاد که با کاستن از این رقابتهای غیرسازنده میتوان مدیریت بهتری بر منابع و بحرانهای داخل آمریکا داشت، اولویت را به موضوعات داخلی میدهد. مهمترین رقابت بیحاصل رویارویی با کشوری به نام روسیه است که بهنظر میرسد با فرمولی مشابه، آن گونه که خود دچار ضعف شد درحال سوق دادن آمریکا به سمت تباهی و ضعف است. نظامیگری فزاینده و پذیرش تعهدات اقتصادی غیرموجه همانگونه که نقش مهمی در سقوط شوروی سابق و بسیاری از امپراتوریهای گذشته داشته، میتواند کارکرد خود را روی آمریکا با شدت بیشتر و مخربتر در عصر ارتباطات بر جای گذارد. رئیسجمهور جدید آمریکا این منطق را پذیرفته و ازهمینرو معتقد است نباید آمریکا با تعهد به سازوکارهای فرسوده و بدون کارکرد، مانند ناتو خود را در دور باطل قرار دهد. این منطق برای پوتین و روسیه که سودای احیای هیمنه کشور خود را دارند جذاب و محرک است؛ زیرا هر اندازه آمریکا متوجه داخل باشد و از پذیرش تعهدات بینالمللی طفره برود فضا برای مانور مسکو بیشتر فراهم میشود. سحر کلام ترامپ برای روسیه به اندازهای است که بهطور بیسابقهای ایده همکاری براساس منافع مشترک مورد توجه رئیسجمهور، مجلس دوما و نخبگان قرار گرفته است. جهانبینی مبتنیبر منافع ملی ترامپ همان زبان مشترکی است که میتواند دو کشور را در مسائل مختلف مجاب به همکاری و دوستیهای حداقل مقطعی کند؛ زیرا ازیکطرف روسها از محدودیتهای اقتصادی و ساختاری خود مطلع هستند و ازطرفدیگر آمریکا به این جمعبندی رسیده که عصر برتری بلامنازع در تمامی حوزهها سپری شده است. این موضوع نیز منحصر به تفکرات ترامپ نیست. اوباما نیز با کاستن از وزن آرمانهای دموکراتیک و لیبرال خود، آمریکا را به سمت عملگرایی سیاسی سوق داد تا واشنگتن در موضوعات بینالمللی کمتر ملاحظات ایدئولوژیک را دخالت دهد. این رویه اکنون با صراحت بیشتری ازسوی ترامپ دنبال میشود و بهطور جسارتآمیزی به حوزه روابط با روسیه راه یافته است. هرچند جسارت ترامپ قابل تقدیر است، اما دنبال کردن این فرمول برای ارتباط با روسها به نسبت سایر حوزهها ازجمله خاورمیانه با محدودیتهایی روبهروست. ایجاد دریچه برای عادیسازی روابط اقدام مهمی است، اما افق تغییرات اساسی در حوزه روابط بین دو بازیگر به دلایلی چند به سهولت قابل دستیابی نیست. مهمترین عامل بازدارنده مفاهیم و تعاریفی است که مربوط به فضای جنگ سرد است و هنوز اساس و پایههای روابط دو کشور را شکل میدهد. گذار از این انگارهها حتی اگر در برخی سطوح و موضوعات مقدور باشد مشخصاً در حوزههایی همچون ناتو قابل حل و رفع نیست. تعهدات آمریکا در ناتو که مورد انتقاد ترامپ نیز بوده، مهمترین نماد روسیهستیزی است.
دشواریهای ترامپ در تعامل با روسیه
در این زمینه، واشنگتن موقعیت دشواری دارد، ازیکسو امروزه آمریکا نمیتواند به چتر حمایتی خود در بلندمدت ادامه دهد و ناچار است دراینخصوص تجدیدنظر کند و اهداف روسیستیزی ناتو را تعدیل کند و ازسویدیگر پایبند نبودن آمریکا به ناتو تلویحاً پیام فروپاشی نماد شکستناپذیری غرب را به دوستان و متحدان آمریکا مخابره میکند؛ موضوعی که میتواند روسها را در اروپا از موقعیت فروتر نجات دهد و به مرور مسکو توان رقابت و یارگیری از میان متحدان آمریکا را بهدست آورد. عامل دیگر بازدارنده فارغ از دنیای معناها و نمادها، ساختارهای تقابل با روسیه در بدنه نظام اجرایی و سیاسی آمریکاست. روح ضدروسی بر کاخ سفید، مجلس نمایندگان و سنا همچنان حاکم است. بهتبع این ساختار سیاست خارجی که از سرویسهای اطلاعاتی، نظامیان، لابیهای ضدروسی و... متاثر میشوند اجازه تعامل و همکاری را به ترامپ نخواهد داد. بعد دیگر تداوم دشمنی روسها و آمریکاییها به مسائل حلنشده باقی مانده از دوران جنگ سرد برمیگردد که باعث میشود تنشهای کوچک در روابط دو طرف به بحرانهای ریشهدار و غیرقابل حل تبدیل شود. این مسائل حلنشده که به دستهای پنهان دشمنی و کارشکنی در روابط مسکو و واشنگتن معروف است بیش از عزم یک رئیسجمهور قدرت دارند. در پایان حتی اگر بپذیریم ترامپ بر عقیده همکاری با روسها مصر باقی بماند و تنشزدایی با مسکو را عامل مؤثر بر احیای رویای آمریکایی بداند، اما دستان رئیسجمهور آمریکا برای اجرای این ایده خالی است. نادر هستند نخبگانی که ترامپ را برای تابوشکنی در این بخش از سیاست خارجی یاری کنند.